پایههایی استوار بود که هم اکنون برخی دانشوران و فقیهان بدانها باور دارند. روایت را سندی پیوسته، راویانی شناخته شده، راستگو و امامی مذهب باید و اگر هر یک از این بایستهها اندک خدشه بپذیرد بدان حدیث اعتماد کردن نشاید. چه، گویند: سيره عقلا _ که بنیادیترین دلیل حجّت بودن خبر واحد است _ تنها چنین خبری را استوار میسازد. اگر روایت در گستره فقه بود سخن همان است که آمد و اگر با گستره آداب و مستحبات پیوند داشت میتوان چشم را کمی برهم نهاد و به قاعده «تسامح در ادلّه سنن» چنگ زد و روایات ضعیف را نیز پذیرفت. این اندیشه، پندار مکتبی است که بیش از هر چیز با اصول فقه سر و کار دارد و بر پایه پیشفرضهای اصولی به سراغ حوزه حدیث میرود.
دیری نپایید که اندیشهای دیگر نیز در این میان رخ نمود. این اندیشه را باور آن بود که تنها راه اعتماد به حدیث سند نیست. اگر سند یک حدیث استوار نبود میتوان با کمک «نشانههایی» بدان اعتماد کرد.
این نشانهها میتوانند برای اعتماد به سند و متن _ هر دو _ کارگر افتد. در گستره سند، بنیادیترین سخن این مکتب آن است که راه اعتماد به یک راوی تنها در توثیق وی از سوی یک رجالی گزیده نمیشود. راه اعتماد به سند نیز تنها از گذرگاه «اتصال» و «وثاقت همه راویان» نمیگذرد. در گستره متن نیز بر آن باور است که میتوان متنی را به امامان علیهم السلام نسبت داد _ اگر نشانههایی ویژه در آن بتوان یافت _ در حالی که سند آن استوار نيست یا اساساً سند ندارد. این روش را نیز دانشوران بسیاری پذیرفته بودند و _ قضا را _ هر دو گروه نیز به سيره عقلا چنگ میزدند. این پرسش نگارنده را به خود سرگرم میکرد که از این دو راه کدام یک سزامند پوییدن است؟ و چرا؟
ج _ راههای پيش رو
در این میان اندیشيدن درباره مقتضيات هر یک از این دو روش از یک سو و پیشینه آن دو از سوی دیگر مرا واداشت که به سدههای گذشته باز گردم و در نگاشتههای مهم شیعیان در روزگاران کهن درنگرم. بر پايه روش نخست بسیاری از احادیث آن