چهارم: اعتماد به فاسد المذهب راستگو
از نگاه ابن غضائری اگر یک راوی در اعتقاد و مذهب خود دارای انحراف و کژی بود ولی در باز گفت و گزارش حديث راستگو به شمار میآمد، روايت وی شايسته پذيرش و عمل بود.
نمونه را وی درباره ابوبصير مرادی مینويسد: «کان أبو عبدالله علیه السلام یتَضَجَّرُ به و یتَبَرَّمُ و أصحابُه مختلفون فی شأنه و عندی أَن الطعنَ إنّما وقع علی دینه لا علی حدیثه و هو عندی ثقةٌ»۱ و يا درباره راوی ديگر: «مضطربُ المذهب ثقة فی روایته»۲ و در جای ديگر: «طُعِنَ علیه و الطَعنُ عندی فی مذهبه لا فی نفسه».۳
از همه اين گزارشات میتوان دريافت که صرف فساد مذهب _ از ديد ابن غضائری _ دلیلی برای کنار نهادن روايات راوی نبود.
پنجم: بیاثر بودن دوران استقامت راوی فاسد المذهب
ابن غضائری بر آن بود که دوران استقامت برای یک راوی فاسد المذهب سودی ندارد و حتی روايتهایی که وی در آن روزگار روايت کرده بود نيز بیارزش و بیاعتبارند. وی درباره طاهر بن حاتم بن ماهويه مینويسد: «کان فاسدَ المذهب ضعیفاً و قد کانت له حالُ إستقامة کما کانت لأخیه و لکنّها لا تُثمر».۴
ديدگاه او درباره روايات ابوالخطاب در روزگار استقامتش نيز خواندنی است: «و أری ترک ما یقول أصحابُنا: حدّثنا أبوالخطاب فی حال استقامته».۵
البته چنان مینمايد که اين ديدگاه ابن غضائری با ديدگاه پيشين که از وی گزارش کرديم سازگار نیست زيرا روشن است که راوی منحرف در روزگار استقامت