اعتبار حدیث رد شمس
پرسش :
برخی اهل سنت حدیث رد شمس را ضعیف خوانده اند. چه جوابی دارید؟
پاسخ :
اين اشكال ، راه به جايى نمى برد . يكى بدان جهت كه بسيارى از عالمان و محدّثان و بزرگان اهل سنّت ، حديث را «تصحيح كرده اند» و سخنان تضعيف كنندگان را به هيچ انگاشته اند و گاه بر تضعيف كنندگان ، از آن روى كه حديث و نقلى بدين استوارى را سست تلقّى كرده اند ، طعن زده اند .
دو ديگر آن كه ، بر فرض كه كسى به ضَعْف تمام طُرق نقل حديث ، باور داشته باشد ، گستردگى نقل ها به اندازه اى است كه اگرچه با ضعف سند ـ بر فرض كه چنين باشد ـ اطمينان به وقوع را مى رساند و همين مقدار در اثبات مطلوب ، بسنده است ؛ اگرچه از اثبات تفصيل جريان وا بماند .
آراى برخى از محدّثان را در تصحيح (صحيح شمردن سَنَد) و تأييد حديث «ردّ الشمس» مى آوريم :
يك . ابو جعفر احمد بن صالح طبرى مصرى :[۱]
وى كه از محدّثان قرن سوم و از مشايخ بُخارى است ، پس از نقل حديث اسماء از دو طريق صحيح ، مى گويد :
بر كسى كه در راه دانش گام مى زند ، سزاوار نيست كه از به حافظه سپردن حديث اسماء از پيامبر صلى الله عليه و آله روى برتابد ؛ چون اين روايت از مهم ترين نشانه هاى پيامبرى است .
دو . ابو جعفر احمد بن محمّد طَحاوى :
وى حديث اسماء را به دو طريق ، نقل مى كند و آن گاه به دفاع از حديث پرداخته ، شبهه تعارض آن با روايت «لم تحبس الشمس على أحد إلّا ليوشع ؛ خورشيد ، جز براى يوشع ، براى هيچ كس نگه داشته نشد» را آورده ، جواب مى دهد و در پايان مى نويسد :
همه اين احاديث ، از نشانه هاى پيامبران است .
سه . حافظ ابن حجر عَسقَلانى :
او در كتاب مهم و مشهورش فتح البارى بشرح صحيح البخارى نوشته است :
طحاوى و طَبَرانى در المعجم الكبير و بيهقى در دلائل النبوة از اسماء بنت عميس نقل كرده اند كه پيامبر خدا ، در هنگامى كه بر روى زانوى على عليه السلام خوابيده بود و وقت نماز عصر گذشت ، دعا كرد و خورشيد بازگشت ، على عليه السلام نمازش را خواند و آن گاه ، خورشيد غروب كرد ، و اين جريان ، رساترين معجزه است . ابن جوزى كه بر اين حديث در كتاب الموضوعات خويش ايراداتى گرفته و نيز ابن تيميّه كه آن را در كتاب الردّ على الروافض مجعول شمرده ، هر دو اشتباه كرده اند.
چهار . حافظ جلال الدين سيوطى :
او در كتاب هاى مختلف خود ، اين حديث را آورده و به تأييد و تصحيح آن پرداخته و از جمله در كتاب الدرر المنتثرة فى الأحاديث المشتهرة كه ويژه گزارش احاديث مشهور است ، اين حديث را نيز آورده است و در ذيل آن نوشته است :
ابن مَنده و ابن شاهين ، آن را از جمله احاديث اسماء بنت عميس دانسته اند و ابن مردوُيِه ، آن را از احاديث ابو هريره آورده و سند هر دو «حَسَن» است . طحاوى و قاضى عياض ، آن را صحيح دانسته اند و ابن جوزى آن را مجعول پنداشته است و البته همان گونه كه در كتاب مختصر الموضوعات و التعقّبات توضيح داده ام، وى اشتباه كرده است .[۲]
پيش تر نيز آورديم كه سيوطى رساله مستقلّى به نام كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس در بيان طرق اين حديث و تصحيح آن و دفاع از آن نگاشته است . او در آغاز اين كتاب نوشته است :
حديث ردّ الشمس ، معجزه پيامبر ماست و امام ابو جعفر طحاوى و ديگران ، آن را صحيح دانسته است . حافظ ابو الفرج ، زياده روى كرده و آن در كتاب الموضوعات نقل كرده است . و اين ، گوشه اى از پژوهش در طُرُق روايت و بيان حال آن است كه نامش را كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس گذاشته اند .[۳]
و در پايان آن رساله آورده است :
و از جمله دلايل درستى آن ، سخن امام شافعى و ديگران است كه گفته اند: هيچ پيامبرى را معجزه اى نبود ، جز آن كه همگون تر و رساتر از آن براى پيامبر ما نيز بود . توقّف خورشيد در چندين شب براى يوشع عليه السلام ، قاتل ستمكاران ، حادثه اى درست است و بايد براى پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين حادثه اى باشد و اين داستان ، نظير همان است و خداوند به حقيقت امر ، آگاه تر است .[۴]پنج . حافظ ابن حجر هيثمى :
ابن حجر ، در كتاب الصواعق المحرقة در ضمن برشمارى كرامات على عليه السلام نوشته است :
از كرامات شگفت امام على عليه السلام اين است كه در آن روز كه سر پيامبر صلى الله عليه و آله بر دامنش بود ، خورشيد براى وى بازگشت ... و طحاوى و قاضى در كتاب الشفاء آن را صحيح دانسته و شيخ الاسلام ابو زُرْعه و ديگران ، آن را نيكو شمرده ، كلام آنانى را كه حديث را جعلى دانسته اند، رد كرده اند.[۵]
[۱]وى مردى جامع علوم بود ، فقه ، حديث و نحو را مى دانست و در حديث سفيان ثورى و انواع آن و نيز احاديث اهل عراق ، بحث كرده است (ر . ك : التاريخ الكبير : ج ۲ ص ۶ ، سير أعلام النبلاء : ج ۱۲ ص ۱۶۰ ، الوافي بالوفيات : ج ۶ ص ۴۲۴) .
[۲]الدرر المنتثرة فى الأحاديث المشتهرة : ص ۱۰۴ ح ۹۹ .
[۳]كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس المطبوع فى ضمن الكشف الرمس عن حديث ردّ الشمس : ص ۸۹ .
[۴]كشف اللبس عن حديث رد الشمس : ص ۱۰۸ .
[۵]الصواعق المحرقة : ص ۱۲۸ .
بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت