تقليد در عقايد از منظر اسلام

پرسش :

آيا اسلام نيز مانند عقل، تقليد در عقايد را تحريم مى كند ، يا نه؟



پاسخ :

نخست بايد يادآورى كنيم كه مسائل اسلامى به دو بخش ، دسته بندى مى شوند : اصول دين و فروع دين.

اصول دين ، عبارت است از : مبادى و پايه هاى عقيدتى ، كه بنيان مسائل فقهى ، سياسى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى ، فرهنگى و ديگر موضوعات را در اسلام مى سازند ، مانند اعتقاد به: يگانگى خداوند ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد.

فروع دين ، عبارت است از : قوانينى كه اسلام براى تنظيم رابطه انسان با خدا از يك سو و انسان با ديگران از سوى ديگر تشريع كرده است ، مانند : نماز ، روزه ، خمس ، زكات ، حج و... .

اسلام ، تقليد در فروع دين را ، نه تنها جايز مى داند ، بلكه آن را واجب ساخته است . مرجع تقليد در فروع دين ، به طور مشخّص ، «پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام » و در عصر غيبت ، براى آنان كه در استنباط احكام اسلامى از كتاب و سنّت ، تخصصى ندارند ، «مجتهد جامع شرايط تقليد» است.

اما موضوع بحث و پژوهش ما در اين جا ، تقليد در اصول دين از ديدگاه اسلام است و اين كه : آيا اسلام مانند عقل ، تقليد در اصول اعتقادى را مطلقا حرام مى داند؟ يا آن را تجويز مى كند؟ به سخن ديگر ، ديدگاه اسلام درباره وظيفه مردم در اصول اعتقادى چيست : تحقيق يا تقليد؟

هر كس با قرآن و احاديث اسلامى آشنا باشد ، مى داند كه اسلام ، تقليد در اصول عقايد را به صراحت ، تحريم كرده است و با اصرار و تأكيد ، مردم را به تحقيق در مسائل اعتقادى وا داشته و از آنان خواسته با هيچ عقيده اى ، مگر پس از دقّت و وجود برهان عقلى ، دمساز نشوند.

خداوند عز و جل هرگز از مردم نخواسته است كه در برابر كلام او (به عنوان مثال، در اثبات وجود خدا يا نبوّت پيامبران) ، به طور تعبّدى و تقليدى و بدون برهان عقلى تسليم شوند ؛ بلكه بر وجود خود ونبوّت پيامبران خويش و ... ، با ادلّه عقلى استدلال مى كند و مردم را به داورى عقل فرا مى خواند.

نيز هيچ پيامبرى ، مردم را به تقليد در اصول عقايد و پذيرش سخن او بدون پرس و جو دعوت نكرده است . همه پيامبران براى اثبات پيامبرى خويش به برهان هاى عقلى استناد نموده اند و مردم را به داورى عقل دعوت كرده اند ، چنان كه از مخالفان خود خواسته اند كه براى اثبات ادّعاهاى خود ، برهان اقامه كرده ، دليل بياورند :

«قُلْ هَاتُواْ بُرْهَـنَكُمْ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ.[۱]بگو : اگر راست مى گوييد ، دليل خود را بياوريد»  .

همچنين مشاهده مى كنيم كه امروزه مجتهدان و متخصّصان مسائل اسلامى ، تقليد در اصول عقايد را جايز نمى دانند و مردم را به پژوهش در عقايد ، توصيه مى كنند.

اينك ، براى آن كه ديدگاه اسلام درباره «تقليد در اصول عقايد» به خوبى روشن شود ، آيات و احاديث مربوط به آن را در اين جا مى آوريم .

تقليد در عقايد از منظر قرآن

قرآن كريم ، در آيات متعدّدى كه به اصول عقايد مربوط اند ، تقليد را زشت شمرده ، آن را تحريم مى كند و از آن باز مى دارد و به صراحت بيان مى دارد كه : آدمى ، تا برايش معرفت كامل و يقين قطعى نسبت به يك نظريّه يا عقيده حاصل نشده ، نبايد از آن پيروى كند و زندگى فردى و اجتماعى اش را بر آن بنيان نهد.

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.[۲]و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن»  .

اين آيه انسان را به همان حكم روشن عقل ، توصيه مى كند كه : اى انسان! در مسائل عقيدتى ، از نداى وجدان و حكم روشن عقل ، پيروى كن و از تقليد كوركورانه بپرهيز و تا آن زمان كه درستى يك نظريّه را درك نكرده اى ، آن را ملاك رفتارت قرار مده و از آن پيروى منما.

آيه اى ديگر:

«إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ.[۳]به راستى كه بدترين جنبندگان نزد خدا، كران ولالانى هستند كه نمى انديشند»  .

منظور از كران و لالان در آيه كسانى نيستند كه شنوايى يا گويايى خود را از دست داده اند ؛ بلكه كسانى هستند كه به تعبير آيه نمى انديشند و اهل تفكّر و تعقّل در مسائل عقيدتى نيستند . اينان كسانى هستند كه در آيه اى ديگر ، چنين توصيف شده اند :

«لَهُـمْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّيَسْمَعُونَ بِهَا.[۴]دل هايى دارند كه با آن ، [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند»  .

يعنى آنان دل هايى دارند كه به ادراك و معرفت نمى رسد ، چشمانى دارند كه حقيقت را نمى بيند و گوش هايى دارند كه سخن حق را درك نمى كند.پس ، مقصود اين آيه ، كسانى هستند كه چشم و گوش و زبان بسته ، به دنبال ديگران راه مى افتند و به جاى آن كه از عقل و انديشه خويش تبعيت كنند ، از عقايد ديگران ، بدون برهان ، پيروى مى نمايند.

اينچنين ، قرآن كريم دست و پاى انسان را از غل و زنجير پيروى كوركورانه ، آزاد مى كند و آدمى را از بردگىِ فكرى ديگران رها مى سازد و به هر يك از افراد جامعه ، استقلال فكرى و حقّ اظهار نظر مى بخشد و مردم را با رها ساختن از بند تقليد عقيدتى ، به تأمّل و تحقيق فرا مى خواند.

اينك به نكته اى دقيق و حساس مى رسيم كه : قرآن كريم تلاش مى كند انديشه آدميان را از توهّم و تخيّلِ «علم و آگاهى» پاك كند و آنان را آگاهانى حقيقى بار آورد. قرآن كريم تلاش مى كند تا پيروان تمامى مكاتب و معتقدان به هر عقيده را از سيماى معرفت خيالى ـ كه از تقليد كوركورانه نشئت مى گيرد ـ نجات دهد و آنان را به معرفت حقيقى و دانش واقعى برساند. از اين رو ، بر آنان كه تقليد را بر تحقيق ، و تن دادن به سنّت هاى تقليدى را بر تن دادن به حقيقت ، ترجيح مى دهند ، به شدّت مى تازد.

در اين زمينه آيه هاى فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه دو مورد را به عنوان نمونه مى آوريم. خداوند فرموده است :

«وَإذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إلَى مَآ أنزَلَ اللَّهُ وَإلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَـآ.[۵]و چون به آنان گفته شود : «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر[ش ]بياييد» ، مى گويند : آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ، ما را بس است»  .

يعنى چون به محافظه كاران و جمودگرايان بر سنّت هاى تقليدى و موروثى و پيروان عادت ها و باورهاى به ارث رسيده از پدران و مادران ، گروه ها ، قبيله ها و جامعه ها گفته شود كه : «بياييد و بنگريد كه خدا و پيامبر او چه مى گويند ؛ شما كه سخن همه را شنيديد ، سخن ما را نيز بشنويد. سپس درباره اش انديشه كنيد و به عقل خويش باز گرديد تا ببينيد كدام يك از اين سخنان ، درست تر است. آن گاه اگر درستىِ گفته هاى خدا و پيامبرش بر شما آشكار شد ، سخنشان را بپذيريد و بدان عمل كنيد ، و اگر سخن پدران و مادران ، يا سنّت هاى قومى و قبيله اى و يا برنامه هاى حزبى و سازمانى را درست تشخيص داديد ، از آن پيروى كنيد» ، به اين سخن منطقى چنين پاسخ مى دهند : ما نيازمند سخن خدا و پيامبر او نيستيم و براى ما عقايد تقليدى و سنّت هاى موروثى از پدرانمان كافى است. قرآن هم در پايان آيه ، با اشاره به عقل و حكم روشنش ، به آنان چنين پاسخ مى دهد :

«أوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْـئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ.[۶]آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند؟!»  .

يعنى آيا ادّعاى شما منطقى است؟ و آيا عقل چنين پاسخى را مى پذيرد؟ و آيا وظيفه آنان ، اين است كه از پدران خود ، پيروى كوركورانه كنند ، گرچه پدرانشان بدون تعقّل ، از چيزى پيروى نموده و عقيده اى را بدون درك ، برگزيده باشند؟ آيا شايسته است كوركورانه پا جا پاى آنها نهند؟

تقليد در عقايد از منظر احاديث

واژه «إِمَّعة» در احاديث ، بر كسى اطلاق مى گردد كه از خود رأيى ندارد و بدون تحقيق ، بلكه كوركورانه ، از آراى ديگران پيروى مى كند.

پيرو چشم و گوشْ بسته نباش

انسان از ديدگاه اسلام ، مى بايد يا حقيقت را شناخته باشد و يا در مسير كشف آن باشد ، تا كارى را بدون آگاهى انجام ندهد كه تباه گردد. از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت شده است :

ما مِن أَحدٍ إلاّ عَلى بابِهِ مَلَكانِ، فَإِذا خَرَجَ قالا: أُغدُ عالِمًا أَو مُتَعَلِّمًا ولا تَكُنِ الثّالِثَ.[۷]هيچ كس نيست ، جز آن كه بر در خانه اش دو فرشته ايستاده اند و هر گاه از منزل بيرون مى رود ، به وى مى گويند : يا عالِم (دانا) باش و يا جوينده دانش و نفر سوم مباش.

گاه در احاديث ، از كسى كه آگاه نيست و در راه كسب علم گام بر نمى دارد، به «هَمَجٌ رَعاعٌ (پشه هاى سرگردان)» تعبير مى شود ، چنان كه در حديث پيامبر صلى الله عليه و آلهآمده است :

النّاسُ اثنانِ عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وما عَدا ذلِكَ هَمَجٌ رَعاعٌ.[۸]مردم ، دو دسته اند : عالِم (دانا) و جوينده دانش ، و جز آن دو ، پشه هاى سرگردان اند.

و گاه به «غُثاء (كف روى آب)» تعبير مى شود ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است :

النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وغُثاءٌ.[۹]مردم سه دسته اند : عالِم (دانا) ، جوينده دانش و كف روى آب.

و گاه به «إِمَّعة» تعبير مى شود ، چنان كه در كتاب النهاية فى غريب الحديث آمده است :

فيه : «أُغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا ولا تَكُن إِمَّعَةً». الإمَّعَة بكسر الهمزة وتشديد الميم ـ الذي لا رأي له ، فهو يتابع كلّ أحد على رأيه . والهاء فيه للمبالغة. ويقال فيه «إمَّعَ» أيضًا.[۱۰]عالم يا دانشجو باش و «اِمَّعه» مباش. اِمَّعه ، يعنى كسى كه از خود ، رأيى ندارد و از رأى هر كس پيروى مى كند و «ة» در اين واژه ، براى مبالغه است و امَّع نيز گفته مى شود.

به سخن ديگر ، واژه «إِمَّعة» در زبان عربى به كسى گفته مى شود كه از خود ، استقلال فكرى ندارد و براى خود ، حقّ رأى و فكر قائل نيست ؛ بلكه چشم و گوشش ، در گرو قلم و زبان ديگران و نوشته ها و گفته هاى آنان است. چنين كسى هميشه در انتظار دريافت مطالبى است كه صاحب نظران حزب ، يا رئيس سازمان ، ديكته مى كنند و يا در انديشه و رفتار ، از اكثريت مردم پيروى مى نمايد. پس «إِمَّعة» ، كسى است كه خود را در برابر نوشته ها و گفته هاى ديگران به تفكّر و تحقيق وا نمى دارد.

اين روايت ها سفارشى است به مردم كه درباره عقايد خود ، عالِم و يا جوينده باشند و مقلِّد نباشند و اين ، بدان معناست كه انسان بايد يا از درستى عقايد خود مطمئن باشد و يا در حال تحقيق و جستجو براى علم و معرفت باشد و سزاوار نيست از ديگران تبعيت كند و در باورها ، بدون تحقيق به تقليد بپردازد.

از امام على عليه السلام در ضمن روايتى ، اَشعارى گزارش شده كه بخشى از آن را مى آوريم :

إذا المشكلاتُ تصدَّينَ لي

كشفتُ حقائقَها بالنظَرْ

و لستُ بإمَّعةٍ فى الرجال

يُسائِلُ هذا وذا ، ما الخبَرْ

و لكنّنى مذرب الأصغرين

اُبيِّن[۱۱]مَعْ ما مضَى ما غَبَر.[۱۲]

هر گاه مشكلات به من روى آورند

با تفكّر و نظر ، پرده از حقايق آنها بر مى دارم.

و مانند مردانِ اِمَّعه نيستم كه

از اين و آن بپرسم : «چه خبر؟».

من بر زبانم لجام مى زنم و در پرتوِ گذشته

حقايق را آشكار مى سازم.

بر اين اساس ، پيروان راستين پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، كسانى هستند كه در مسائل نظرى و اعتقادى ، صاحب نظر و داراى رأى اند و هرگز از اين و آن ، تقليد نمى كنند و از اين كه به جدايى از جامعه متّهم شوند ، هراسى ندارند. آنان هيچ عقيده و رأيى را نمى پذيرند ، مگر اين كه با تحقيق ثابت شود كه حق است ، گرچه همه مردم بر خلاف آن اجماع كنند ، و نيز راهى را نمى پيمايند ، مگر به يقين برسند كه راهِ راست است ، و بر كارى اقدام نمى كنند ، مگر اين كه با تأمّل و تحقيق ، روشن شود كه رفتارى منطقى ، مفيد و عقل پذير است.

در حديثى ديگر از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين آمده است :

لا تَكونوا إِمَّعَةً ؛ تَقولونَ : إِن أحسَنَ النّاسُ أَحسَنّا ، وإِن ظَلَموا ظَلَمنا ! ولكِن وَطِّنوا أَنفُسَكُم ، إِن أَحسَنَ النّاسُ أَن تُحسِنوا ، وإِن أَساؤوا فَلا تَظلِموا .[۱۳]شماها «إِمَّعة» مباشيد كه بگوييد : اگر مردم به ما نيكى كردند ، ما هم نيكى مى كنيم و اگر ستم كردند ، ستم مى كنيم ؛ بلكه خود را چنان بسازيد كه اگر مردمْ خوبى كردند ، شما خوبى كنيد و اگر بدى كردند ، شما ستم مكنيد.

امام صادق عليه السلام نيز در سفارش به يكى از شاگردانش مى فرمايد :

لا تَكونَنَّ إِمَّعَةً ... .  هرگز «إِمَّعة» مباش ... .

و در توضيح اين سخن مى فرمايد :

... تَقولُ : أنَا مَعَ النّاسِ وأنَا كَواحِدٍ مِنَ النّاسِ.[۱۴]... كه بگويى : من همراه مردم و يكى از آنان هستم.

يعنى از ديگران در مسائل نظرى و علمى ، تقليد منما و در گفتار و رفتار آنان بينديش تا گفتار درست از نادرست و رفتار سالم از غير سالم ، آشكار گردد و چنين بر زبان مران كه من همراه مردم و يكى از آنان هستم و آنچه آنان مى گويند ، من نيز مى گويم و آنچه آنان انجام مى دهند ، من نيز انجام مى دهم.

در روايتى ديگر ، امام كاظم عليه السلام به يكى از ياران خود به نام فضل بن يونس فرموده است :

أبلِغ خَيراً وقُل خَيراً وَلاَ تكن إِمَّعَةً .  خير برسان و خير بر زبان جارى كن و «إِمَّعة» مباش.

فضل بن يونس مى پرسد : «إِمَّعة» چيست؟

امام عليه السلام مى فرمايد :

لا تَقُل أنَا مَعَ النّاس وأنَا كَواحِدٍ مِنَ النّاسِ .  مگو : من همراه مردم و يكى از آنان هستم.  آن گاه امام عليه السلام در ضمن توضيح ، سخن پيامبر خدا را گزارش مى نمايد كه فرمود :

يا أيُّهَا النَّاسُ ، إِنَّما هُما نَجدانِ : نَجدُ خَيرٍ ، ونَجدُ شَرٍّ؛ فَلاَ يَكُن نَجدُ الشَّرِّ أحَبَّ إِلَيكُم مِنْ نَجدِ الخَيرِ.[۱۵]اى مردم! تنها دو راه وجود دارد : راه خير و راه شر. مبادا راه شر در نزد شما از راه خير محبوب تر باشد!

سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه «تنها دو راه وجود دارد» ، اشاره به اين آيه قرآن است :

«وَ هَدَيْنَـهُ النَّجْدَيْنِ .[۱۶]هر دو راه] خير و شر] را بدو نموديم»  .

يعنى انسان به گونه اى آفريده شده كه خوبى و بدى را مى شناسد و به درستى مى داند كه پاكى چيست و پليدى ، كدام است.

سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در اشاره به آيه قرآن ، پرسشى سرزنش آميز به همراه دارد كه : اگر پيش روى انسان ، دو راه بيشتر نيست ، چرا از راهى كه عقل درستى اش را تأييد كرده ، به راهى كه عقل از آن باز مى دارد ، كشيده مى شود؟

از سوى ديگر ، استناد امام كاظم عليه السلام براى بيان واژه «إِمَّعة» به سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، دو مطلب را مى آموزد :

اوّل . از ديدگاه جامعه شناختى ، آنچه آدمى را به گزينش بدى وا مى دارد ، «تقليد كوركورانه از ديگران در رفتار و گفتار» است و اگر روزى ، آدمى از بند اين تقليد رها شود ، بسيارى از مشكلات اجتماعى بر طرف مى گردد.

دوم . آدمى به گونه اى آفريده شده كه اگر از تقليد بپرهيزد ، مى تواند اهل نظر شود و راه خير را بر گزيند ؛ چون عقل ، عهده دار تشخيص خير و شر است و اسلام نيز مردم را جز به خير و عدل و پرهيز از بدى و ستم فرا نمى خواند.

پيروى از شخصيت ها در عقايد

نكته پر اهمّيت و قابل توجّه در احاديث مربوط به تقليد در عقايد ، تقبيح تقليد از شخصيت هاى مذهبى در اعتقادات دينى و پرهيز دادن از آن است ، گرچه اين اعتقادات حق باشد. امام صادق عليه السلام فرموده است :

مَن دَخَلَ في هذَا الدّينِ بِالرِّجالِ أَخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ كَما أَدخَلوهُ فيهِ ، ومَن دَخَلَ فيه بالكتابِ والسنَّةِ زالَتِ الجبالُ قبلَ أَن يَزولَ.[۱۷]هر كس به وسيله رجال (شخصيت ها) به دين روى آورد ، به واسطه آنان نيز از دين بيرون مى رود و هر كس به وسيله كتاب و سنّت به دين روى آورد ، كوه ها از پاى در مى آيند ، ولى او ثابت مى ماند.

و نيز فرموده است :

مَن عَرَفَ دينَهُ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أنْ يَزولَ ، ومَن دَخَلَ في أَمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ مِنهُ بِجَهلٍ.[۱۸]هر كس دينش را از كتاب خدا فرا بگيرد ، كوه ها از پاى در مى آيند ، ولى او ثابت مى ماند ، و هر كس بر پايه جهالت [، به دين] وارد گردد ، همان گونه نيز از دين بيرون مى رود.

در اين دو حديث ، چند نكته ارزشمند وجود دارد :

اوّل. پيروى از شخصيت هاى مذهبى در عقايد ، مذموم و باطل است و بر انسان خردمند است كه عقايدش را از راه تحقيق و نه تقليد ، به دست آورد.

دوم. آنان كه شخصيت ها را راه ورود به اسلام قرار مى دهند و به وسيله آنان مسلمان مى شوند ، به سرعت از همان مسير از اسلام بر مى گردند ؛ زيرا آن گاه كه آن شخصيت ها از اسلام بر مى گردند ، اينان نيز به خاطر پيروى از آنان عقايد خود را تغيير مى دهند ؛ چرا كه اينان مسلمان تقليدى هستند و اعتقاداتشان ، پايه علمى ندارد. بنا بر اين ، عقايد تقليدى ، در معرض دگرگونى و زوال است و هر آن كس كه به اين دين به وسيله شخصيت ها روى آورد ، به وسيله آنان نيز بيرون مى رود.

سوم. آنان كه عقايد دينى را از قرآن و احاديث فرا مى گيرند ، اين عقايد در آنها بيشتر از استوارى كوه ها در دل زمين ، ريشه دار و استوار مى شود و ممكن نيست اين عقايد از دل چنين مؤمنانى زايل شود ، گرچه ممكن است كوه ها از دل زمين ، كنده شوند.

چهارم. قرآن و احاديث ، تأكيد مى كنند كه آدمى بايد عقايدش را بر معيارهاى عقلى و علمى مستند سازد ؛ چرا كه اگر عقايد خود را بر پايه هاى غير عقلى و علمى ، استوار كند ، به سرعت ، همان عقايد را بر اساس همان پايه هاى غير علمى و عقلى ، انكار مى نمايد. به عبارت ديگر ، اگر انسان با جهالت (نادانى) به دين روى آورد ، با همان جهالت از آن بيرون مى رود.

نكته هايى را كه امام صادق عليه السلام بدانها اشاره فرمود ، تاريخ و تجربه نيز به اثبات رسانده است. چه بسيار مردمانى كه در تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام ، بر پايه تقليد از شخصيت ها به دين روى آوردند و سپس به خاطر همين تقليد ، از اسلام برگشتند!

تاريخ اديان آسمانى نشان مى دهد كه پيروى از شخصيت هاى سياسى و دينى در امور اعتقادى و به تعبير ديگر ، بيمارى تقليد كوركورانه از شخصيت ها و به دنبال آنان راه افتادن ، بيشترين ضربه را بر اديان آسمانى وارد كرده است.


[۱]بقره : آيه ۱۱۱ ، نمل : آيه ۶۴ . همچنين ، ر . ك : انبياء: آيه ۲۴ .

[۲]اسراء : آيه ۳۶ .

[۳]انفال : آيه ۲۲ .

[۴]اعراف : آيه ۱۷۹ .

[۵]مائده : آيه ۱۰۴ .

[۶]بقره : آيه ۱۷۰ .

[۷]ر . ك : ج ۳ ص ۱۸ ح ۲۰۸۹.

[۸]ر . ك : ج ۳ ص ۲۰ ح ۲۰۹۴.

[۹]ر . ك : ج ۳ ص ۲۲ ح ۲۱۰۸.

[۱۰]النهاية : ج ۱ ص ۶۷ .

[۱۱]در برخى نسخه ها به جاى كلمه «اُبيِّن» ، «أَقيسُ» به معناى «مى سنجم» آمده است .

[۱۲]جامع بيان العلم : ج ۲ ص ۱۱۳ ، كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۳۰۳ ح ۲۹۵۲۱ ؛ الأمالى ، طوسى : ص ۵۱۴ ح ۱۱۲۵ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۵۹ ح ۱ و ج ۴۲ ص ۱۸۷ ح ۴ .

[۱۳]سنن الترمذى : ج ۴ ص ۳۶۴ ح ۲۰۰۷ ، كنز العمّال : ج ۱۵ ص ۷۷۲ ح ۴۳۰۳۵ .

[۱۴]معانى الأخبار : ص ۲۶۶ ح ۱ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۸۲ ح ۴ .

[۱۵]تحف العقول : ص ۴۱۳ ، الأمالى ، مفيد : ص ۲۱۰ ح ۴۷ ، مستطرفات السرائر : ص ۸۴ ح ۲۹ ، الاختصاص : ص ۳۴۳ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۲۱ ح ۶۲ .

[۱۶]بلد : آيه ۱۰ .

[۱۷]الغيبة ، نعمانى : ص ۲۲ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۰۵ ح ۶۷ .

[۱۸]بشارة المصطفى : ص ۱۲۹ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۱۰۳ ح ۱۱ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت