وضعى را پيش آورده بود كه برخى از عالمان براى در امان ماندن از مزاحمت جاهلان و مأموران حكومت ، لقب «اَخبارى» براى خود انتخاب مى كردند و تظاهر به اخباريگرى مى كردند ، و گرنه به سرنوشت ملّا صدرا دچار مى شدند كه با اعمال فشار اخباريان بر شاه عبّاس ، حكم تبعيد و آوارگى وى صادر شد و اين ، نمونه اى از تسلّط اخباريان بر اوضاع بود. البته شاه سلطان حسين نيز با حكيم ملّا صادق اردستانى به همان شيوه عمل كرد. ۱ در اين زمان با روى آوردن برخى از «شيخ الاسلام»ها ، قاضيان و يا فرزندان آنها به دنيا طلبى و زندگى اشرافى ، پايه هاى مذهبى جامعه دچار ترديد و تزلزل گرديد.
اختلاف در بين عالمان منسوب به صوفيگرى و مجتهدان از يك سو ، و دانشمندان اخبارىْ مسلك و فقيهان اصولى ، از سوى ديگر ، از نظر فرهنگى و مذهبى در ميام مردم ، انعكاس نامطلوبى داشت. اين گروه ها كه هر كدام ديگرى را فاقد ايمان مى دانست و بر ضدّ يكديگر به تأليف كتاب مى پرداختند ، مردم را نيز دچار تفرقه كرده ، به تدريج ، نسبت به آنان بى اعتماد مى نمود. ۲ در ادامه اين نوشتار و در بحث از جريان هاى فرهنگى به پاره اى از اين اختلاف ها و درگيرى ميان اين گروه ها اشاره خواهد شد.
شاه سلطان حسين ، مردى خرافاتى و طبق عقايد صوفيان معتقد بود كه انسان در كار خود ، اختيارى ندارد و عقل و تدبير ، داراى نقش نيست. همو به جاى توجّه به تربيت قهرمانان جنگى و مردان سياست ، به رقّاصان حرم سرا و شرب خمر ، مشغول بود. كرنليوس دوبروين ، نقّاش هلندى مى نويسد:
پادشاه ، شيفته و فريفته زنان و پاى بند شهوت و هرزگى شده است و توجّهى به امور مملكت ندارد. در نتيجه رفتار ناپسند او ، عدل و داد از كشور ، رخت