حضرت امام رضا عليه السلام طرح شد. «قال مأمون: ما الدليل على خلافة جدّك على بن ابى طالب عليه السلام ؟ قال: آية أنفسنا ، قال : لولا نسائنا ، قال: لولا أبنائنا! فسكت مأمون».
باب گفت: «اين ، حديث نيست».
عالمان مجلس گفتند: حديث است.
نظام العلما گفت: «گرفتيم حديث نيست. آخر مقالتى از عرب است. معنى آن به فارسى بگوى».
باب ، همچنان مهلت طلبيد.
نظام العلما گفت: «شرح اين حديث كن كه مى فرمايد: لعن اللّه العيون فإنّها ظلمت العين الواحدة ».
باب ، باز لَختى سر فرو كرد و گفت: اكنون چيزى ندانم. آن گاه ، سر بر آورد و گفت: «مگر ندانسته ايد كه من ، مرتجلاً خطبه فصيح همى گويم و نويسم و برخواند: الحمد للّه الذى رفع السموات و الارض...» و اين جمله را به فتح تا و كسر ضاد خواند!
ولى عهد كه در مجلس حاضر بود ، گفت:
«و ما بتا و ألف قد جمعايكسر فى النصب و فى الجرّ معا» .
آن گاه ، رو به باب كرد و گفت: «اين سخنان بيهوده تا چند ، و مردم عامّه را تا چه اغوا كنى و به ضلالت افكنى و چرا خويش را صاحب الأمر خوانى؟ ائمه ما عليهم السلام ، آن هنگام كه به حكمت هاى يزدانى بايد مظلوم باشند ، همچنان ، صابر و شاكر بودند و يك يك ، به دست بنى اميّه و بنى عبّاس ، شهيد شدند و اگر صاحب الأمر ، همى خواست مظلوم و مغلوب باشد ، غيبت اختيار نمى فرمود.
اين غيبت از بهر آن است كه چون ظاهر شود ، معجزه تمام انبيا با او باشد و بنمايد