لايكَلّم احدنا امرأتَهُ . اذا كانت له حاجة سفع برجليها ، فقضى منها حاجته . فلما جاء اللّه بالاسلام ، انزلهنّ اللّه حيث انزلهن و جعل لهن حقًا (ص 63) ؛
در جاهليت ، به زنان اعتنايى نداشتيم و آنان را در هيچ كارى وارد نمى ساختيم ؛ بلكه آن زمان كه در مكّه بوديم ، هيچيك از ما با زنش سخن نمى گفت . و اگر مردى از زنش خواسته اى جنسى داشت ، بدون سخن گفتن با او ، خواسته اش را برآورده مى كرد . خداوند ، چون اسلام را فرستاد ، براى زنان جايگاه و منزلتى منظور كرد و حقوقى برايشان قرار داد .
در ادامه از زنانى ياد مى كند كه امامت جماعت را براى زنان بر عهده داشته اند (ص 67 ـ 68) .
در فصل سوم ، مشهورترين زنان راوى مربوط به دوره هاى بعد را برمى شمرد . در دوره تابعين ، از عَمرة ، حفصة ، مُعاذ و امّ درداء ، ياد كرده است .
در قرن دوم و سوم ، از عابدة ، ياد كرده كه راوى ده ها هزار حديث است (ص 75) ، و نيز از عُلَيَّة و نفيسه .
در قرن چهارم ، از فاطمة بنت عبد الرحمن ، فاطمة بنت ابى داوود ، سُتَيتة و امة السلام ، ياد كرده است .
در قرن پنجم ، از فاطمة بنت ابى الحسن الدقاق ، عايشة بنت حسن ، عايشة بنت محمّد ، بيبى بنت عبد الصمد و كريمة بنت احمد مروزى ، ياد مى كند .
در اين عصر ، تدريس صحيح بخارى و كتب ديگر حديث ، نزد زنان متداول بود .
در قرن ششم ، از اين زنان نام برده است : فاطمة بنت عبد اللّه بن احمد ، فاطمة بنت محمّد بن ابى سعيد ، فاطمة بنت سعد الخير ، فاطمة بنت ابى الحسن على بن المظفر ، شَهدة ، تَجَنّى ، خديجة بنت احمد و نفيسة بنت على .
در قرن هفتم ، از چند زن راوى ياد كرده است : زينب بنت الشِّعرى (كه ابن خلكان از او درس آموخت و او را مُسندِة شام ناميده اند) ، امّ عبد الكريم ، نعمة بنت على ، عفيفة بنت ابى بكر ، عين الشمس ، امّ عبد اللّه ، امّ الفر و امة اللطيف بنت عبد الرحمن .
در قرن هشتم و نهم ، حضور زنان در عرصه روايت ، چشم گير است ، تا آن جا كه ابن