حكمت بيمارى

پرسش :

حكمت بيمارى ها چیست؟



پاسخ :

ترديدى وجود ندارد كه در نظام هستى ، هيچ پديده اى بى حكمت نيست ، هر چند اين حكمت ، بر ما پوشيده مانده باشد . امام صادق عليه السلام ، درباره حكمت بيمارى فرموده است :

إنَّ المَرَضَ عَلى وُجوهٍ شَتّى : مَرَضُ بَلوى ، و مَرَضُ عُقوبَةٍ ، و مَرَضٌ جُعِلَ عِلَّةً لِلفَناءِ ... .

بيمارى بر چند گونه است: بيمارى آزمون، بيمارى كيفر و بيمارى اى كه علّت مرگ قرارداده شده است.[۱]

امام صادق عليه السلام ، در اين سخن ، سه حكمت براى بيمارى ذكر كرده و اين هر سه ، بر دانش طب ، ناشناخته است .

در سطورى كه پيش رو داريد ، مختصراً به حكمت نهفته در بيمارى ها از ديدگاه روايات ، پرداخته شده است :

۱ . تربيت

مهم ترين حكمت بيمارى ، نقش سازنده تربيتى آن در زندگى انسان است . از پيامبر خدا روايت شده كه در اين زمينه فرمود :

المَرَضُ سَوطُ اللّهِ فى الأَرضِ يُؤَدِّبُ بِهِ عِبادَهُ .[۲]

بيمارى ، تازيانه خدا در زمين است كه با آن ، بندگان خويش را ادب مى كند.

آنچه در سخن امام صادق عليه السلام در تبيين گونه نخست از گونه هاى بيمارى آمده ، يعنى «بيمارىِ آزمون» خود ، اشاره اى به همين حكمت است ؛ زيرا كلمه «بلوى» در متن عربى روايت ، به معناى آزمايش است و از سوى ديگر ، فلسفه همه امتحان هاى الهى نيز تربيت انسان و رشد و شكوفايى استعدادهاى نهفته در درون اوست .

البته ، نه فقط حكمت بيمارى ها تحقّق امتحان الهى است ؛ بلكه فلسفه تن درستى و سلامت نيز همين است . به ديگر سخن ، هر يك از دو حالت تن درستى و ناتن درستى ، آثار تربيتى مثبتى دارند و براى تكامل انسان نيز ضرورى اند . در اين موضوع ، حكايت جالبى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه اميرمؤمنان به بيمارى اى گرفتار شد . جمعى ايشان را عيادت كردند و از حال وى پرسيدند و گفتند : اى اميرمؤمنان ، به چه حالتى شب را به روز درآوردى؟ امام عليه السلام ، بر خلاف عادت متعارف فرمود :

أصبَحتُ بِشَرٍّ .

با بدى شب را به صبح آورده ام .

آنان از اين سخن،شگفت زده شدند وگفتند:سبحان اللّه ! آيا اين، سخن چون تويى است؟

امام عليه السلام در پاسخ آنان فرمود :

خداوند متعال مى فرمايد :  «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ»[۳]فَالخَيرُ :  الصِّحَّةُ وَ الغِنى ، وَ الشَرُّ : المَرَضُ وَ الفَقرُ ، ابتِلاءً وَ اختِبارا .[۴]

يعنى در اين سخن خداوند ، خير ، همان تن درستى و بى نيازى ، و شر نيز همان بيمارى و فقر است كه آزمون و امتحان هستند .

۱/۱ ـ پاكسازى جان : در مورد خطاكاران ، نقش تربيتى بيمارى در پاره كردن پرده هاى غفلت ، بيدار كردن آنها و تزكيه جانشان از ناپاكى ها و آلودگى ها تجلّى مى يابد ، چونان كه اميرمؤمنان فرموده است :

إذَا ابتَلَى اللّهُ عَبدا أسقَطَ عَنهُ مِنَ الذُّنوبِ بِقَدرِ عِلَّتِهِ .[۵]

چون خداوند ، بنده اى را مبتلا به بيمارى كند ، به اندازه بيمارى اش از گناهان او فرو مى كاهد .

۱/۲: تكامل انسان : امّا بيمارى نيكوكاران و پرهيزگاران ، مرتبه آنان در پيشگاه خداوند را بالاتر مى برد و به تكاملشان مى انجامد ، چنان كه از پيامبر خدا نقل شده است كه فرمود :

إنَّ الرَّجُلَ لَيَكونُ لَهُ الدَّرَجَةُ عِندَ اللّهِ ، لا يَبلُغُها بِعَمَلِهِ حَتّى يُبتَلى بِبَلاءٍ فى جِسمِهِ ، فَيَبلُغُها بِذلِكَ .[۶]

مرد ، گاه داراى مرتبه اى در پيشگاه خداوند است، كه به عمل خويش بدان نمى رسد تا آن هنگام كه به ابتلايى در جسم خود آزموده شود و بدين واسطه به آن مرتبت برسد.

با توجّه به آثار تربيتى بيمارى در زندگى انسان ، اين كه شخص در همه عمر سالم بماند و هيچ گاه بيمار نشود ، از ديدگاه احاديث رسيده از پيشوايان ، پديده اى نكوهيده است . پيامبر خدا در اين باره مى فرمايد :

كَفى بِالسَّلامَةِ داءً .[۷]

[هماره] ، سالم بودن ، براى بيمارى بس است .

همچنين در حديث ديگرى اين گونه آمده است :

إنَّ اللّهَ يُبغِضُ العِفرِيَّةَ النِّفرِيَّةَ الَّذى لَم يُرزَأ فى جِسمِهِ و لا مالِهِ .[۸]

خداوند ، آن بد نهاد بدكردارى را كه به هيچ بلايى در تن و دارايى خويش گرفتار نمى آيد ، دوست ندارد .

البته بايد به اين نكته هم توجّه داشته باشيم كه مطلق بيمارى ، همانند مطلق تن درستى ، داراى آثار تربيتى مثبتى در انسان نيست . از همين رو ، موسى عليه السلام در دعاى خويش چنين از خداوند ، طلب مى كرد :

يا رَبِّ ! لا مَرَضٌ يُضنيني و لا صِحَّةٌ تُنسينى ، و لكِن بَينَ ذلِكَ ، أمرِضُ تارَةً فَأَشكُرُكَ ، و أصِحُّ تارَةً فَأَشكُرُكَ .[۹]

خداوندا! نه آن بيمارى اى كه مرا زمينگير كند و نه آن تن درستى اى كه به فراموشى [تو] در افكند ، بلكه حالتى ميانه [مى خواهم] ؛ گاه بيمار شوم تا پس از آن شكر تو گويم و گاه تن درست باشم تا سپاس تو بگزارم .

از داوود عليه السلام نيز نقل شده است كه در دعاى خويش چنين مى گفت :

اللّهُمَّ لا صِحَّةً تُطغينى و لا مَرَضا يُضنينى و لكِن بَينَ ذَينِكَ .[۱۰]

خداوندا! نه تن درستى اى مى خواهم كه به طغيانم كشانَد و نه بيمارى اى كه زمينگيرم سازد ؛ بلكه حالتى ميان اين دو را خواهانم .

اميرمؤمنان نيز چنين دعا مى كرد :

اللّهُمَّ إنّى أعوذُ بِكَ .. . مِن سُقمٍ يَشغَلُنى ، و مِن صِحَّةٍ تُلهينى .[۱۱]

خداوندا ! به تو پناه مى برم . . . از ناتن درستى اى كه به خويش مشغولم دارد و از تن درستى اى كه به بازى ام سرگرم سازد .

۲ . كيفر

در نظام حكيمانه هستى مشاهده مى كنيم كه بيمارى براى كسانى كه زمينه تربيتى را در نفس و روان خويش تباه نساخته اند ـ چنان كه توضيح داده شد ـ به كنار زدن پرده هاى غفلت و آگاهى افزون تر و سازندگى مى انجامد ؛ امّا براى كسانى كه بدان پايه از آلودگى روحى دچار شده اند كه جانشان اصلاح و تربيت را بر نمى تابد ، همين بيمارى ، نوعى كيفر الهى به شمار مى رود ، چنان كه امام صادق عليه السلام ، در حديثى كه گذشت ، از آن با عنوان «بيمارى كيفر» ياد كرد .

امام رضا عليه السلام نيز درباره نقش بيمارى براى آنان كه استعداد بهره گيرى مثبت از آن را دارند و آنان كه چنين قابليتى را دارا نيستند ، فرموده است :

المَرَضُ لِلمُؤمِنِ تَطهيرٌ و رَحمَةٌ ، ولِلكافِرِ تَعذيبٌ و لَعنَةٌ .[۱۲]

بيمارى براى مؤمن ، تطهير و رحمت ، و براى كافر ، عذاب و لعنت است .

۳ . عامل مرگ

گاه در بيمارى ، نه حكمتى تربيتى نهفته است ، و نه فلسفه اى كيفرى ، بلكه مرگ را در پى مى آورد . امّا در نظام آفرينش ، مرگ هم بدون حكمت نيست ؛ چه ، همه بايد بميرند :

« كُلُّ نَفْسٍ ذَآلـءِقَةُ الْمَوْتِ ؛[۱۳]كسى طعم مرگ را خواهد چشيد »  .

از ديدگاه احاديث اسلامى ، هر بيمارى اى درمانى دارد و يگانه دردى كه هيچ درمانى ندارد ، مرگ است . در حديث نبوى آمده است :

إنَّ اللّهَ لَم يَنزِل داءً إلاّ أنزَلَ لَهُ دَواءً ، عَلِمَهُ مَن عَلِمَهُ ، و جَهِلَهُ مَن جَهِلَهُ إلاَّ السّامَ .[۱۴]

خداوند ، هيچ دردى را فرو نفرستاده (يا هيچ دردى را نيافريده) ، مگر اين كه درمانى نيز برايش فرو فرستاده (يا آفريده) است و كسانى از آن آگاهى يافته اند و كسانى نيز از آن ناآگاه مانده اند ، مگر مرگ .

در پرتو اين رهنمودهاست كه مى گوييم : دانش پزشكى ، به قلّه كمال خويش دست نمى يابد ، مگر هنگامى كه براى همه بيمارى ها درمان كشف كند . امّا با اين همه ، بى گمان ، دانش ياد شده نمى تواند براى مرگ ، دارو و درمانى فراهم سازد .

از همين جاست كه امام صادق عليه السلام در گفتگوى خود با مدّعى اى كه مى پنداشت مى تواند با مراقبت درست و كامل از بدن و خوردن غذاهاى مناسب ، مانع مرگ شود ، بر اين نكته تأكيد مى كند كه درمان آن بيمارى اى كه مقرّر است به مرگ بينجامد ، امكان ندارد . ايشان ، به تسليم شدن سه تن از طبيبان و حكيمان بزرگ در برابر مرگ ، اشاره كرد و فرمود :

قَد ماتَ أرَسطاطاليسُ مُعَلِّمُ الأَطِبّاءِ ، و أَفلاطونُ رَئِيسُ الحُكَماءِ ، و جالينوسُ شاخَ و دَقَّ بَصَرُهُ ، و ما دَفَعَ المَوتَ حينَ نَزَلَ بِساحَتِهِ ، و لَم يَألوا حِفظَ أنفُسِهِم، وَ النَّظَرَ لِما يُوافِقُها .[۱۵]

ارسطو ، كه استاد طبيبان بود ، و افلاطون ، كه سرآمد حكيمان بود ، و جالينوس ، كه پير و پرتجربه بود ، امّا نتوانست مرگ را آن گاه كه در آستانه وى فرود آمد ، از خويش براند ، همه مُردند ، در حالى كه در حفظ خويش و در انديشيدن به آنچه با بدن سازگار است ، از هيچ كوششى فروگذار نكردند .


[۱]ر. ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج۱ ص۱۳۷ ح ۱۵۲ .

[۲]ر. ك : ص ۴۹۴ ح ۱۰۹۸۳ .

[۳]انبيا : آيه ۳۵  «ما شما را به شر و خير مى آزماييم و به سوى ما باز مى گرديد»  .

[۴]الدعوات : ص ۱۶۸ ح ۴۶۹ .

[۵]ر. ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج ۱ ص ۱۴۷ ح ۱۷۶ .

[۶]ر . ك : حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله : ج ۷ ص ۱۰ ح ۴۸۱۰ .

[۷]المَجازات النبويّة : ص ۴۳۰ ح ۳۴۹ .

[۸]الدعوات : ص ۱۷۲ ح ۴۸۲.

[۹]إرشاد القلوب : ص ۴۲ .

[۱۰]البيان والتبيين : ج ۳ ص ۱۵۳.

[۱۱]مهج الدعوات : ص ۱۳۲ .

[۱۲]ر . ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج ۱ ص ۱۴۷ ح ۱۷۹.

[۱۳]انبيا : آيه ۳۵.

[۱۴]ر .ك : ص۳۸۴ ح۱۰۷۰۴ .

[۱۵]. الاحتجاج : ج ۲ ص ۲۲۵ ح ۲۲۳ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت