وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي[۱]
چنانچه قبلاً گذشت این فراز از دعا با فراز سوم دعا بسیار به هم نزدیکاند. در پاسخ به چرایی چنین تکراری به دو احتمال اشاره شد: یکی این که تکرار به دلیل تأکید و دیگری این که فراز اخیر به معنای درخواست ثبات یقین باشد.
احتمال سومی نیز امکان بروز و ظهور دارد و آن این که فراز اخیر به معنای درخواست رسیدن به حداقل مراتب یقین است. توضیح بیشتر این که رسیدن به قله یقین کار هر کس نیست، بلکه کار کسانی است که در اوج مراتب تهذیب نفس قرار دارند، برای امثال ما رسیدن به چنین مقاماتی دست نایافتنی مینماید برای همین این حداقل را از خدا درخواست میکنیم که یقین ما، یقین نادرست و مخدوشی نباشد. این یقین حداقلی، برای همه قابل دسترسی است.
اکنون سوال دیگری مطرح میشود که نشانه صحت و سلامت یقین انسان چیست؟
در روایت صحیحهای از کتابکافیتعدادی از نشانههای سلامت یقین آمده است که امروز به اولین آن اشاره میکنیم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللَّهِ.[۲]
امام صادق علیه السلام میفرمایند: از نشانههاى درستى يقين یک مسلمان اين است كه مردم را به وسيله خشم خدا خرسند نكند.
پس اولین علامت این که یقین انسان، یقین درستی است، این است که رضایت مردم را به قیمت سخط الهی تحصیل نمیکند. کارهای ما در مواجهه با مردم و خدا از این چند حالت خارج نیست:
یا هم خدا از این اقدام راضی است هم مردم؛ مانند خیّری که اقدام به ساخت مسجد و بیمارستان و مانند آن میکند، البته به شرط آن که قصدش ریاء و تزویر نباشد؛ یا اینکه نه خدا از این اقدام راضی است و نه مردم؛ مانند اقدامات شرارت آمیزی که مخل آسایش و امنیت مردم است. دو حالت دیگر باقی میماند و آن این که یکی از طرفین (خدا و مردم) راضی و طرف دیگر ناراضی باشد، اینجا درست اقدام کردن کار آسانی نیست. مثلاً در مورد امر به معروف و نهی از منکر که به قطع، مورد رضایت الهی است، ولی مردم راضی نیستند و چهره در هم میکشند و در مقابل مثلاً در غیبت کردن پشت سر دیگران، خدا ناراضی و خشمگین است؛ اما مردم راضی و خندان.
رضایت مردم را به چه قیمتی باید کسب کرد؟ وزن واقعی رضایت مردم چیست؟ این جاست که میزان یقین فرد، نوع عملکرد او را مشخص میکند، فردی که یقین به خدا و عالم غیب و ضررهای فراوان شنیدن غیبت دارد، غضب الهی را به شادی چند لحظه مردمی چند، نمیخرد.
در تاریخ آمده است در شام در حضور کاروان اسرای کربلا، خطیبی بر منبر در نکوهش امیرالمومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام و ستایش معاویه و یزید، چنان سخن راند که امام سجاد علیه السلام وی را چنین عتاب نمود:
وَيْلَكَ أَيُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَيْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ.[۳]
وای بر تو که خشم خدا را با رضایت مردم معامله کردی، برای خوشامد یزید از اهل بیت پیامبر بدگویی میکنی.
این مسئلهای مهم و مورد ابتلای ما طلبهها خصوصاً اهل منبر است. این که منبر خوشایند شنوندگان باشد، روضه گریه آور باشد، حال راست و دروغش مهم نباشد و مانند آن آسیبهای مهم و جدی هستند. به قول آن مرد الهی که گفته بود مردم بر سر و کلهشان میزنند گریه میکنند، نفس، در باطن میرقصد و خوشش میآید که منبر من گرفت و مردم دارند گریه میکنند و...
این همان خریدن رضایت مخلوق به بهای سخط الهی است، خداوند همه ما را از این گونه مسائل حفظ کند.
[۱]الصحيفه السجاديه، ص۹۳، الدعاء۲۰.
[۳]اللهوف على قتلى الطفوف، ابن طاووس، ص۱۸۸.