و اكفِني ما يَشغَلُنِي الاهتِمامُ بهِ.[۱]
در جلسه قبل دو نکته در رابطه با این فراز نورانی بیان شد. نکتهسوم در اینباره تلاش برای استفاده نیکو از وقت است. اینکه از خدا میخواهیم از آنچه که اهتمام به آن مشغولم میسازد،مرا کفایت کن، به این معنا است که کاری کن تمام وقتم صرف اموری بشود که برای من ضرورت دارد و در جهت فلسفه آفرینشم قرار دارد، نه اینکه مشغول کارهای غیر مهم شوم و از کارهای مهم باز بمانم.
انسان باید نهایت بهره را از عمرش ببرد. در روایتی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده که خطاب به ابوذر میفرماید:
يا أبا ذَر كُنْ عَلى عُمرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ و دينارِكَ.[۲]
اى ابوذر ! بر عمر خود، بخيلتر و حريصتر باش تا بر درهم و دينارت. همانطور که انسان وقتی میخواهد پولش را خرج کند، دقت میکند که در مسیری صرف کند که اهمیت بیشتری دارد، در مورد عمر نیز نه تنها باید چنین باشد و بلکه نسبت به مصرف عمر اهمیت بیشتری بدهد و عمر خود را جز در اموری که برای او نافع است هزینه نکند .
خدا رحمت کند آیت الله مشکینی را، صرفهجویی در وقت را از ایشان یاد گرفتم . در سال ۱۳۴۵ زمانی که ایشان به خاطر تحت تعقیب بودنشان از طرف ساواک، در نجف ساکن بودند، از کمترین فرصتها بهره میبردند. در آن هوای گرم نجف، طلبهها در شط کوفه شنا میکردند، ما هم با ایشان همراه آنها میرفتیم، همین که فرصتی پیدا میشد، در عین اینکه از هوای آنجا استفاده میکردند، شروع به مطالعه یا نوشتن میکردند و از وقتشان بهره میبردند.
بنا بر این، بخل داشتن نسبت به عمر، مسئله مهمی است که میتوان از این فراز نورانی آن را برداشت کرد.
نکته چهارم اولویت بندی در کارهاست . انسان باید وقتش را صرف کاری کند که اولویت بیشتری دارد.
گاه انسان مشغول کارهایی میشود که وقت انسان را میگیرد اما فایده چندانی ندارد، به این معنا که در جهت فلسفه خلقت انسان نیست؛ لذا در این فراز نورانی از خدا میخواهیم چنین کارهایی را از دوش ما بردارد.
در روایتی از امیر المؤمنین علی علیه السلام اینچنین نقل شده است:
مَنِ اشتَغَلَ بِغَيرِ المُهِمِّ ضَيَّعَ الأهَمَّ.[۳]
هر كس به چيزى كه مهم نيست بپردازد، آنچه را كه اهميت بيشترى دارد، از دست مىدهد.
بنا بر این، باید تلاش کنیم در تمام کارها اولیتبندی را رعایت کنیم، در تحصیل، تدریس، مطالعه، نوشتن و حتی در تفریح کردن.
[۱]. الصحيفة السجّاديّة: الدعاء ۲۰.
[۲]. الأمالي للطوسي: ص ۵۲۷ ح ۱۱۶۲.
[۳]. غرر الحكم، تمیمی آمدی، ح ۸۶۰۷.