078 ـ و نوره و برهانه عندکم و امرکم الیکم. من والاکم فقد والی الله

وَ نُورُهُ وَ بُرهانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أمْرُهُ إلَيْكُمْ . مَنْ والاكُم فَقَدْ والَى اللّهَ ، وَ مَنْ عاداكُمْ فَقَدْ عادَى اللّهَ ، وَ مَنْ أحَبَّكُمْ فَقَدْ أحَبَّ اللّهَ ، وَ مَنْ أبْغَضَكُمْ فَقَدْ أبْغَضَ اللّهَ ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ .

و نور و دليل آشكارش ، نزد شماست و امر (حكومت) الهى ، به شما واگذار شده است . هر كه ياور شما باشد ، بى گمان ، خدا را يارى كرده است و هر كه شما را دشمن دارد ، بى گمان ، با خدا دشمنى ورزيده است و هر كه شما را دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كه به شما كينه ورزد ، بى گمان ، به خدا كينه ورزيده است و هر كه به شما تمسّك جويد ، بى گمان ، به خدا تمسّك جسته است ...

توضيح واژه ها

والى : دوست بود ، همراه بود ، دنباله رو بود ، يار و ياور بود .[۱]

عادى : دشمنى ورزيد ، خصومت كرد ، برخورد خصمانه داشت .[۲]

اَحَبَّ : دوست داشت ، مشتاق شد ، عاشق شد .[۳]

أبْغَضَ : كينه ورزيد ، متنفّر شد .[۴]

اِعْتَصَمَ : پيوست ، چنگ زد ، پناهنده شد .[۵]

شرح

پيش از اين توضيح داديم كه[۶]«نور» و «برهان» خدا را سه گونه معنا كرده اند : نخست ، آن كه برهان توحيد و خداشناسى ، نزدِ اهل بيت عليهم السلام است و امام ، چراغِ هدايت و دليلِ خداشناسى است . دوم ، آن كه علمِ قرآن ، در اختيار امام است و معناى سوم ، معجزه انبياى پيشين است كه از آن ، به «نور» و «برهان» ، ياد مى شود و در هر زمان ، نزدِ اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . همچنين ، واگذارى «امر الهى» به اهل بيت عليهم السلام ، پيش از اين ، مورد بررسى قرار گرفت .[۷]

اينك با جمله «وأمره إليكم» ، به همان ويژگى سياسى اشاره شده است ؛ يعنى امرِ خدا ـ كه همان برپايىِ حكومتِ دينى و سياسى است ـ ، به شما واگذار شده است . اين تفسير ، برخاسته از فرهنگِ قرآنى در معناى «امر» است :

«وأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسولَ وَاُولِى الأَمرِ مِنكُمْ .[۸]و از خدا فرمان ببريد ، و از پيامبر و صاحبْ اختيارانتان (صاحبان امر) كه از خودتان هستند ، فرمان ببريد» .

عبارت «و أمره إليكم» ، با اشاره به اين آيه قرآن ، اطاعت از رهبرى سياسىِ اهل بيت عليهم السلام را واجب مى داند و روى گرداندن از آن ، مانند روى برتافتن از خدا و پيامبرِ اوست .

اكنون بايد ديد كه چرا اين عبارت ها تكرار شده اند و انسجام اين جملات و جملات پسين ، چگونه است ؟

انسجامِ درونْ ساختارى

تكرار دو عبارتى كه پيش از اين بررسى شد ، انسجامِ درونْ ساختارى «زيارت جامعه» را نشان مى دهد . آنچه در اين عبارات مشاهده مى شود ، رابطه مقدّمه اى هر عبارت براى عبارت بعدى است ، به گونه اى كه سِرّ وجوب پيروى از معصوم ، به عبارت پيشين ، باز مى گردد . به ديگر سخن ، «نور» و «برهان» الهى در نزد امام است و او ، چراغ هدايتى است كه با منطق و استدلالِ قطعى ، راه توحيد را مى نمايانَد . بنا بر اين ، شايستگىِ رهبرى دينى و سياسى جامعه توحيدى را داراست و خداوند ، بر همين اساس ، امرِ حكومتِ خويش را به او سپرده است . امام ، خليفه خداوند و نماينده اوست و دنيا را براى بندگانش ، آن چنان سامان مى دهد كه خشنودى حق ، در آن است و با فراهم آوردن دين و دنيا ، دنيايى سراسر زيبا مى سازد . اصرار براى مديريتِ دينى و سياسى اهل بيت عليهم السلام ، اصرار براى ساختن دنيايى زيبا در پرتو دين است .

اكنون كه رابطه «امر خدا» با «نور» و «برهان» آشكار شد ، رابطه عبارت هاى پسين با اين عبارات نيز تبيين مى شود . كوتاه سخن اين كه ، امام ، نماينده حق تعالى است و هر گونه رفتارى با نماينده خدا ، رفتار با اوست . آن كه به جانشين خدا عشق بورزد ، عاشق اوست ، و آن كه با او در آميزد ، كينه و بغضِ خدا را در سينه پرورانده است . آنچه در عبارت هاى بعدى مى آيد ، چگونگى رابطه مردم با نمايندگانِ خداوند را بازگو مى كند .

پيروى عاشقانه

در عبارت «مَنْ والاكُم فَقَد والَى اللّه ...» ، «وَلاء» ، وقتى است كه ميان دو چيز ، هيچ فاصله اى غير از خودشان نباشد[۹]و به ديگر سخن ، دو چيز ، كاملاً به هم پيوسته باشند . از همين رو ، واژه «وَلاء» و «تولّى» و مشتقّات آنها ، براى قُرب و نزديكى اى به كار مى رود كه ملازمت و همراهىِ آنها ، جدا ناشدنى است . بنا بر اين ، توجّه به دو عنصرِ «همراهى» و «پيوستگى» ، در تمامى معانى «وَلىّ» ، ضرور است و چنانچه ولىّ ، به سرپرست ، ياور و دوستْ ترجمه شود ، مراد ، سرپرستى است كه جدايى از او ، ممكن نيست و ياور و دوستى است كه جدا ناشدنى است . با اين توضيح ، مفهوم عبارتِ «مَنْ والاكم فقد والَى اللّه » ، يعنى : هر كس به شما نزديك شد و ياورِ شما شد ، به خدا نزديك مى شود و ياور اوست .

عبارت «من أحبّكم فقد أحبّ اللّه » نيز به دوستىِ همسان اهل بيت عليهم السلام و خداوند متعال ، اشاره دارد كه موضوع دوستى خدا و اهل بيتِ او ، يكى است و نمى توان به خدا عشق ورزيد ؛ امّا اهل بيت او را دشمن داشت . از امير مؤمنان عليه السلام روايت شده كه فرمود :

سمعتُ رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول : أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَم وَ أنتَ ـ يا عَلِيُّ ـ والأئِمَّةُ مِن بَعدِكَ سَادَةُ اُمَّتِي . مَن أحَبَّنا فَقَد أحَبَّ اللّهَ وَ مَنْ أبغَضَنا فَقَد أبغَضَ اللّهَ وَ مَن والانا فَقَد والَى اللّهَ وَ مَن عادانا فَقَد عادَى اللّهَ .[۱۰]از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «من ، سَرور فرزندان آدم هستم و تو ـ اى على ـ و امامان پس از تو ، سَروران امّت من هستيد . هر كس ما را دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كس ما را دشمن داشته باشد ، بى گمان ، خدا را دشمن داشته است و هر كه ياور ما شد ، بى گمان ، خدا را يارى كرده است و هر كه دشمن ما شد ، بى گمان ، با خدا دشمنى ورزيده است .

در مجموعه كتب روايىِ شيعه ، دوستى و دشمنى با خدا ، با معيارِ چگونگى رفتار با امامان عليهم السلام سنجيده مى شود ؛ زيرا محبّت به اهل بيت عليهم السلام ، تنها يك احساس نيست ؛ بلكه برخاسته از نگرشِ حقيقى انسان به خدا و جهان خلقت است . شيعه ، پيش از آن كه به امام عشق بورزد ، خدا را شناخته است و بر اساس دستورهاى الهى ، محبّت خود را براى دوستان خدا و كينه خود را براى دشمنان او ، نثار مى كند . در مكتبِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، معيارِ پذيرش هر عبادتى ، محبّت اهل بيت عليهم السلام است و بس . در حديثى آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :

لَو أنَّ عَبدَا عَبَدَ اللّهَ عز و جل بَينَ الصَّفا وَالمَروَةِ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ ألفَ عامٍ ، وَ لَم يُدرِكْ مَحَبَّتَنا لأكَبَّهُ اللّهُ عَلى مِنْخَرَيهِ فِى النّارِ . اگر بنده اى هزار سال در ميان صفا و مروه ، خدا را عبادت كند و هزار سال ديگر و هزار سال ديگر ، امّا محبّت ما را نداشته باشد ، خداوند ، او را در آتش [ دوزخ ] ، سرنگون مى سازد .

سپس ، اين آيه را تلاوت كرد :

«قُل لَا أَسْـئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى[۱۱].[۱۲]بگو : من براى آن (رسالت) ، از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوست داشتن خويشاوندان [نزديكم] » .

دشمنىِ تباه كننده دين

اهل بيت عليهم السلام ، نور و برهان الهى اند و از سوى خداوند ، امر امامت به آنان سپرده شده است . بنا بر اين ، كينه ورزى با اهل بيت عليهم السلام ، دشمنى با خداست . همان گونه كه داشتن محبّت ، برخاسته از نگرش دينى ماست ، كينه و خشم ورزيدن نيز ريشه در باورهاى دينى دارند و پيامدهاى بسيار دشوارى دارند . نخستين پيامد دشمنى با اهل بيت عليهم السلام ، تباهى دين و ناخشنودى پروردگار است . بنا بر روايتى ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است :

ألا وَ مَنْ أَبغَضَ آلَ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ القِيَامَةِ مَكتُوبا بَينَ عَيْنَيْهِ : آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ ![۱۳]بدانيد هر كس كه خاندان محمّد را دشمن بدارد ، روز قيامت ، در حالى مى آيد كه بر پيشانى اش نوشته شده است : «محروم از رحمت خدا!» .

در روايت ديگرى از ايشان ، آمده است كه فرمود :

مَن أَبغَضَنَا أَهْلَ البَيْتِ فَهُوَ مُنافِقٌ .[۱۴]هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد ، او منافق است .

در ميراث حديثى شيعه ، دشمنان اهل بيت عليهم السلام ، كافر ، يهودى و نصرانى شمرده شده اند و در زمره دوزخيان خواهند بود .[۱۵]

بى ترديد ، هشدارهاى فراوان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دشمنان اهل بيت عليهم السلام ، براى برانگيختن احساس ها نيست ؛ بلكه خطرِ تباهى دين را به مردم ، گوشزد مى كنند و آنان را از سراشيبى سقوط در دوزخ ، باز مى دارند . وقتى بغض و كينه اهل بيت عليهم السلام ، آثارى مانند كفر و نفاق در پى دارد ، رويارويى و جنگيدن با ايشان ، آثارى به مراتب شديدتر خواهد داشت .

بدين سان ، زائر اهل بيت عليهم السلام ، خطاب به آنان مى گويد : «مَنْ والاكُمْ فَقَد والَى اللّه ، وَ مَنْ عاداكُم فَقَدْ عادَ اللّه ، وَ مَنْ أحَبَّكُم فَقَدْ أحَبَّ اللّه وَ مَنْ أبْغَضَكُمْ فَقَدْ أبْغَضَ اللّه ؛ هر كه ياورِ شما شد ، بى گمان ، خدا را يارى كرده است و هر كه شما را دشمن بدارد ، بى گمان ، با خدا دشمنى ورزيده است . هر كه شما را دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كه با شما كينه بورزد ، بى گمان ، با خدا كينه ورزيده است» .

پيوند با خدا

جمله «مَنِ اعْتَصَم بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّه ؛ هر كس به شما تمسّك جويد ، به خدا تمسّك جسته است» نيز بر مقدّمه هاى پيشين ، استوار است ، يعنى اهل بيت عليهم السلام ، انوار الهى و جانشينان خدا بر زمين اند و هر يك از زمينيان كه پيوند با خدا را مى خواهد ، بايد به آنان تمسّك جويد و به كمندِ لطف آنان ، چنگ زند . اين عبارات ، برگرفته از اصطلاحى قرآنى هستند كه مؤمنان را به تمسّك به خدا ، ترغيب مى فرمايد :

«... إِلَا الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ .[۱۶]... مگر كسانى كه توبه كنند و راه اصلاح را در پيش گيرند و به [كتاب ]خدا چنگ زنند و دين خويش را براى خدا ، پاك گردانند ، پس اينان با مؤمنان اند» .

واژه «اعتصام» ، با نوعى ممانعت و مصونيت ، همراه است[۱۷]و كسى كه خود را به خدا پيوند زند ، از آفات فراوانى در امان خواهد بود . قرآن ، دگرباره ، مردم را به چنگ زدن به ريسمان الهى فرا مى خوانَد :

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ .[۱۸]و همگى به ريسمان خدا ، چنگ زنيد و پراكنده مشويد» .

روايت شده كه امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين آيه فرمود :

نَحنُ الحَبْلُ .[۱۹]آن ريسمان ، ما هستيم .

اين تفسير ، از آن رو سودمند است كه براى مردم ، ريسمان الهى را تبيين مى كند و كسانى كه پيوند با خدا را مى طلبند ، با تمسّك به سخن و رفتار اهل بيت عليهم السلام ، به آن خواهند رسيد . مجموعه رواياتى كه در باره تمسّك به خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده ، بسيار است .[۲۰]براى نمونه ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در تشبيهى زيبا ، جايگاه اهل بيت عليهم السلام را شناسانده و خداوند ، دوستانش را به پيوند با ايشان ، ترغيب فرمود :

أنَا وَ أهلُ بَيتِي شَجَرَةٌ فِى الجَنَّةِ وَ أغصانُها فِى الدُّنيا ، فَمَن تَمَسَّكَ بِنَا اتَّخَذَ إلى رَبِّهِ سَبِيلاً .[۲۱]من و اهل بيتم ، درختى هستيم كه در بهشت است و شاخه هاى آن ، در دنياست . پس هر كه به ما چنگ آويزد ، راهى به سوى پروردگارش در پيش گرفته است .

اهل بيت عليهم السلام ، مهم ترين و مطمئن ترين ريسمان الهى اند . آنان كه به اهل بيت عليهم السلام تمسّك جويند ، به ساير ريسمان هاى الهى نيز چنگ انداخته اند و آن كه ارتباط خود را در دنيا با اهل بيت عليهم السلام ، محكم و استوار كند ، با قرآن و خدا ، مأنوس مى شود و بدين سان ، به خدا مى رسد و در آرامشِ يافتنِ خدا ، زندگى خوشى را سامان مى دهد .


[۱]«الولىّ هو الناصر» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۴۰۶) . «الوَلاية والوِلاية : النصرة» (همان ، ص ۴۰۷) . «تولّى الشى ء : لزمه» (همان ، ص ۴۱۰) .

[۲]«عدا يَعْدو إذا ظلم و جار» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۳) . «العداء ، بالفتح و المدّ ، الظلم و تجاوز الحدّ» (همان جا) . «عدوته : جاوزته» (همان جا) .

[۳]«الحبّ : الوداد و المحبّة» (لسان العرب ، ج ۱ ، ص ۲۸۹) .

[۴]«البغض : نقيض الحبّ» (لسان العرب ، ج ۷ ، ص ۱۲۱) .

[۵]«الاعتصام : الامتساك بالشى ء» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۴) . «اعتصم : أي تمسّك و استمسك» (مجمع البحرين ، ج ۶ ، ص ۱۱۶) .

[۶]. ر . ك : ص ۳۳۸ : «و خصّكم ببرهانه و انتجبكم لنوره» .

[۷]. ر . ك : ص ۲۸۳ : «و اُولى الأمر» .

[۸]. سوره نساء ، آيه ۵۹ .

[۹]. ر . ك : مفردات الفاظ القرآن ، ص ۵۳۳ .

[۱۰]. الأمالى ، صدوق ، ص ۵۶۳ ، ح ۱۶ .

[۱۱]. سوره شورا ، آيه ۲۳ .

[۱۲]. تاريخ دمشق ، ج ۴۱ ، ص ۳۳۵ .

[۱۳]. المناقب ، خوارزمى ، ص ۷۳ ، ح ۵۱ .

[۱۴]. فضائل الصحابة ، ج ۲ ، ص ۶۶۱ ، ح ۱۱۲۶ .

[۱۵]. ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، ج ۲ ، ص ۶۸۴ ـ ۶۹۷ «آثار دشمن داشتن اهل بيت عليهم السلام » .

[۱۶]. سوره نساء ، آيه ۱۴۶ .

[۱۷]. «اِعتصم فلان باللّه إذا امتنع به» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۴) .

[۱۸]. سوره آل عمران ، آيه ۱۰۳ .

[۱۹]. الأمالى ، طوسى ، ص ۲۷۲ ، ح ۵۱۰ .

[۲۰]. ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، ج ۲ ، ص ۵۶۱ «تمسُّك» .

[۲۱]. ذخائر العقبى ، ص ۴۸ .

  • و نوره و برهانه عندکم... (دانلود)

  • و نوره و برهانه عندکم... (دانلود)