امام حسین(ع) دوران خليفه سوم

پرسش :

امام حسین(ع) دوران خليفه سوم چه نقشی داشت؟



پاسخ :

امام حسين(ع) ، بخشى از روزگار جوانى خود ، يعنى سنين ۱۹ تا ۳۱ سالگى را دردوران خليفه سوم (۲۴ ـ ۳۵ ق)[۱]، سپرى كرد. حوادثى در اين دوران از زندگى ايشان، در برخى منابع به ثبت رسيده كه به اجمال ، عبارت اند از :

۱ . مشايعت ابو ذر ، هنگام تبعيد

از قضاياى به ثبت رسيده در اين دوران ، اقدام امام(ع) در مشايعت كردن ابو ذر به هنگام تبعيدش به ربذه است ، با آن كه عثمان، از اين كار، منع كرده بود.

از ابن عبّاس نقل شده :

وقتى ابو ذر به ربذه[۲]تبعيد شد ، عثمان دستور داد كه در ميان مردم ، جار بزنند كه : هيچ كسى حق ندارد با او حرف بزند و بدرقه اش كند و دستور داد كه مروان بن حكم ، او را بيرون ببرد . مروان ، ابوذر را بيرون آورد . همه از ابو ذر ، دورى كردند ، جز على بن ابى طالب(ع) ، عقيل برادر على ، حسن(ع) و حسين(ع) ، و عمّار كه با او بيرون شدند تا بدرقه اش كنند .

حسن(ع) با ابو ذر شروع به سخن گفتن كرد . مروان به وى گفت : اى حسن! خاموش! آيا نمى دانى كه امير المؤمنين [عثمان] ، از سخن گفتن با اين مرد، نهى كرده است . اگر نمى دانستى ، بدان .

على(ع) به سوى مروان ، حمله ور شد و با تازيانه بر سر شتر او زد و گفت : «دور شو ، خدا به آتش بچسباندت!» . مروان ، خشمگين به سوى عثمان بازگشت و ماجرا را باز گفت ، و خشم او بر على(ع) ، شعله كشيد .

آن گاه حسين(ع) با ابو ذر حرف زد و گفت : عمو جان! خداوند متعال، توانايى دارد كه آنچه را كه تو مى بينى ، تغيير دهد و خدا در هر روزى ، در كارى است . اين قوم، دنيايشان را از تو باز داشتند و تو دينت را از آنها باز داشتى . تو چه بى نيازى از آنچه تو را باز داشتند و آنها چه محتاج اند به آنچه تو از آنها باز داشتى ! از خداوند ، برايت شكيبايى و پيروزى طلب مى كنم ، و به خدا پناه ببر از آز و بى تابى ، كه شكيبايى ، از دين و بزرگوارى است و آز ، روزى را جلو و بى تابى ، اجل را به تأخير نمى اندازد .[۳]

۲ . شركت در چند نبرد

شركت كردن امام حسين(ع) در نبرد اِفريقيّه (تونس) به سال ۲۶ هجرى و طبرستان به سال ۲۹ يا ۳۰ هجرى و قسطنطنيه به سال ۴۸ يا ۵۲ هجرى ، در برخى مصادر ، نقل شده است . از جمله ، ابن خلدون در تاريخش آورده است :

عثمان به سال ۲۵ هجرى به عبد اللّه بن ابى سرح دستور داد كه به جنگ در افريقيه برود و به او گفت : اگر خداوند ، پيروزى نصيبت كرد ، يك پنجمِ خمس غنائم از آنِ تو باشد . و عقبة بن نافع بن عبد القيس را امير سپاه كرد و عبد اللّه بن نافع بن حرث را امير سپاهى ديگر و آنها را گسيل داشت . آنان با ده ها هزار نيرو به سوى افريقيه ره سپار شدند و با مردم آن جا ، مصالحه كردند كه خراج بپردازند ، و به دليل زيادى جمعيت آن جا ، نتوانستند پيشروى كنند .

آن گاه عبد اللّه بن ابى سرح در اين باره از عثمان درخواست دستور كرد و از او يارى خواست . عثمان با صحابه رايزنى كرد . آنان به وى مشورت دادند كه نيروى كمكى بفرستد . او سپاهى را از مدينه تدارك ديد كه در ميان آن ، شمارى از صحابه از جمله ابن عبّاس ، ابن عمر ، ابن عمرو بن عاص ، ابن جعفر ، حسن(ع) و حسين(ع) و ابن زبير بودند كه به سال ۲۶ هجرى با عبد اللّه بن ابى سرح همراه شدند و در بَرقه ،[۴]عقبة بن نافع ـ كه به همراه جمعى از مسلمانان بود ـ به آنها پيوست . آن گاه به سوى طرابلس [ ـِ غرب] رفتند و در آن جا روميان را غارت كردند و سپس به افريقيه بازگشتند و گروه هايى به هر سو گسيل داشتند .[۵]

و نيز از حنش بن مالك نقل شده :

سعيد بن عاص در سال ۳۰ هجرى ، از كوفه عازم جنگ در خراسان شد و همراه وى حذيفة بن يمان و تعدادى از صحابه پيامبر خدا ، و حسن و حسين عليهماالسلام و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن عمرو بن عاص و عبد اللّه بن زبير بودند . عبد اللّه بن عامر هم از بصره عازم خراسان شده و جلوتر از سعيد رسيد و در نيشابور ، اردو زد . خبر ورود وى به نيشابور به سعيد رسيد . سعيد هم در قومِس[۶]فرود آمد ـ و آن جا در صلح بود و حذيفه ، پس از نهاوند ، با ساكنان قومِس مصالحه كرده بود ـ . پس به جرجان آمد و با مردم آن جا در مقابل دويست هزار [سكّه] ، قرارداد صلح بست . سپس به طميسه آمد كه همه اش از مازندران است ـ كه شهرى است در كرانه دريا ، و طُميسه[۷]در مرز جُرجان است ـ . مردم آن جا چنان با او جنگيدند كه نماز خوف خواند . او به حذيفه گفت : پيامبر خدا چگونه نماز خوف گزارد ؟ حذيفه به وى آموخت و سعيد ، نماز خوف به جا آورد ، در حالى كه آنان درگير نبرد بودند . سعيد در جنگ آن روز ، با شمشير به دوش مردى مشرك زد كه از زير آرنجش بيرون آمد و مشركان را محاصره كردند . آنها درخواست امان كردند و سعيد به آنها امان داد كه يك مرد از آنها كشته نشود . سپس دژ را فتح كردند و بجز يك مرد ، همه را كشتند ، و هر چه را در دژ بود ، تصاحب نمودند .[۸]

همچنين در نقلى مربوط به بعد از خلافت عثمان در زمان معاويه ، آمده است :

حسين(ع) بر معاويه وارد شد و به عنوان رزمنده در سپاهى كه فرماندهش يزيد بن معاويه بود ، عازم قسطنطنيه گرديد .[۹]

ليكن در موضوع شركت جستن امام حسين(ع) در اين نبردها ، به چند نكته بايد توجّه كرد :

الف ـ اگر چنين اتّفاقى افتاده بود ، جزئيّات شركت كردن امام(ع) در اين جنگ ها ثبت مى شد ؛ چرا كه آنان با توجّه به موقعيت سياسى ـ اجتماعى شان ، قطعا به عنوان يك سرباز ساده ، در جنگ ، شركت نمى كردند.

ب ـ پذيرفتن فرماندهى افرادى مانند عبد اللّه بن ابى سَرْح و يزيد از سوى امام حسين(ع) ، بسيار بعيد است.

ج ـ در احاديث اهل بيت عليهم السلام در طول دو قرن ، هيچ اشاره اى به اين حضور ، نشده است .

بنا بر اين ، هرچند حضور امام حسين(ع) در جبهه براى دفاع از اسلام ، قابل توجيه است و نمى توان آن را صد در صد نفى كرد، ليكن قرائنى كه اشاره كرديم ، بر خلاف آن، دلالت مى كنند .

۳ . دفاع از عثمان ، هنگامِ در محاصره بودنش

از جمله مطالبى كه به صورت مكرّر در مصادر اهل سنّت[۱۰]به ثبت رسيده، اين است كه امام على(ع) هنگام محاصره شدن خانه عثمان ، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را براى دفاع از خليفه به آن جا فرستاد و آنها تا پايان واقعه در آن جا حضور داشتند و در حمله محاصره كنندگان ، آسيب ديدند.

گروهى از محقّقان شيعه ، اين واقعه را مورد ترديد قرار داده اند، مانند : سيّدِ مرتضى، علّامه عبد الحسين امينى، باقر شريف قَرَشى و سيّد جعفر مرتضى عاملى و... . آنچه اينان را به ترديد وا داشته ، ماهيت حكومت عثمان و سيره حكومتى او و مغايرت آن با مَنش و روش امام على(ع) و نيز حضور صحابه در حادثه حمله به خانه عثمان است ، گذشته از آن كه اسناد برخى از نقل ها ، به سعيد بن ابى سعيد مَقبُرى منتهى مى شود كه رجاليان نامدارى چون ابن شيبه، واقدى و ابن حبّان گفته اند: وى در چهار سال پايان عمر ، مشاعرش را از دست داد.[۱۱]در ارتباط با اين نقل ها ، به چند نكته بايد توجّه كرد:

يك . نفى كلّى اين واقعه با توجّه به كثرت نقل ها ، كار آسانى نيست و توجيه اين رفتار از سوى امير مؤمنان(ع) واضح است ؛ چرا كه امام(ع) مى خواسته با اين كار ، به خاطر موضع مخالفى كه نسبت به خليفه داشت ، مورد اتّهام شركت در قتل خليفه قرار نگيرد و از سوى ديگر ، زمينه وقوع حوادث پرخطر را براى جامعه اسلامى از ميان بردارد ؛ چرا كه بهانه حوادث جَمَل، صِفّين و نهروان ، «خونخواهى خليفه مسلمانان» بود.

دو . جزئيّاتى كه در برخى نقل ها آمده، مانند اين كه طلحه و زبير ، فرزندانشان را براى حمايت از عثمان فرستادند يا اين كه امير مؤمنان(ع) با امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ، پس از بازگشت از خانه عثمان و كشته شدن خليفه، تندى كرد ، به هيچ روى اعتبار ندارند. بطلان مطلب نخست ، بسيار واضح است ؛ چرا كه به اتّفاق مصادر معتبر تاريخى ، طلحه و زبير و عايشه ، از سرسخت ترين دشمنان خليفه بودند.

بطلان مطلب دوم نيز از آن روست كه با توجّه به معصوم بودن امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ، جايى براى سستى در انجام وظايف نيست تا از سوى پدر ، مورد خشم قرار گيرند، گذشته از آن كه امام على(ع) بارها فرمود: «كشته شدن عثمان ، نه مرا شادمان مى سازد و نه اندوهگين مى كند» .[۱۲]

سه . موضع امام على(ع) در دفاع از خليفه ، هيچ گاه به معناى تأييد مشروعيت حكومت خليفه و عملكرد او در حكومتدارى نيست ؛ چرا كه امام على(ع) بارها در دوران خلافت وى ، به تصريح و اشاره ، اين تخلّفات را گوشزد نمود .[۱۳]در پايان ، يادآور مى شويم كه به جهت انزواى اهل بيت عليهم السلام و از جمله امام حسين(ع) ، اخبار اندكى از اين دوران ، به ثبت رسيده است .


[۱]ر . ك : المعجم الكبير : ج۱ ص۷۸ ش۱۰۷ ، تاريخ الطبرى : ج۴ ص۱۹۳ و ۴۱۵ ، اُسد الغابة : ج۳ ص۵۸۵ .

[۲]ربذه از روستاهاى مدينه با فاصله سه روز راه تا مدينه است . قبر ابو ذر غفارى ، در اين روستاست (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۴) . نيز ، ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان جلد ۵ .

[۳]ر . ك : ص ۳۶۷ ح ۶۷۲ .

[۴]بَرقه، سرزمينى در شمال ليبىِ امروزى است كه شهرهاى بِنْ غازى و طرابلس در آن قرار دارند (ر. ك: جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى: ج ۲ ص ۲۳۳).

[۵]تاريخ ابن خلدون (العبر) : ج ۲ ص ۵۷۳ .

[۶]قومِس (معرّب كومش) ، سرزمينى است پهناور و شامل شهرها و درّه ها و كشتزارها كه در دامنه ف جنوبى كوهستان مازندران قرار دارد و شهر مشهورش دامغان است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۱۴) .

[۷]طميسه (گُميشان) ، شهركى است در دشت مازندران و فاصله آن تا سارى ، شش فرسنگ است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۱) .

[۸]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۲۶۹ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۲۴۸ ، البداية والنهاية : ج ۷ ص ۱۵۴ ، تاريخ ابن خلدون : ج ۲ ص ۵۸۲ همگى تقريبا با همان الفاظ .

[۹]تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۱۱۱ ، بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۸ ص ۲۵۶۲ ، البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۵۱ .

[۱۰]تاريخ المدينة : ج ۴ ص ۱۳۰۴ ، تاريخ دمشق : ج ۳۹ ص ۴۱۸ ، الإمامة و السياسة : ج ۱ ص ۵۹ . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ص ۳۶۹ (فصل سوم / گزارش هاى جلوگيرى امام عليه السلام از قتل عثمان) و دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۳ ص ۲۶۱ ـ ۲۷۳.

[۱۱]ر . ك : الشافى فى الإمامة : ج۴ ص۲۴۲ ، الغدير : ج ۹ ص ۲۳۸ ، حياة الإمام الحسن بن على عليهماالسلام ، قَرَشى : ف ج ۱ ص ۲۷۹ ، الحياة السياسيّة للإمام الحسن عليه السلام ، ص۱۴۰. نيز، ر.ك: شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۳ ص ۸ .

[۱۲]ر . ك : الغدير : ج ۹ ص ۶۹ .

[۱۳]در اين باره، ر. ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۱۴ ص ۲۳۹ ـ ۲۴۲.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت