رجعت و تشيّع

پرسش :

آیا رجعت از ضروریات مذهب تشیع است؟



پاسخ :

بسيارى از انديشمندان، اعتقاد به رجعت را از ضروريّات[۱]مذهب تشيّع[۲]و برخى، انكار آن را موجب خروج از مذهب مى دانند.[۳]احتمالاً كثرت احاديث اين باب - كه به حدّ تواتر، است - و نيز اعتبار شمارى از اين احاديث، موجب شده است كه اعتقاد به رجعت، از ضروريّات مذهب شود.

امّا برخى معاصران، منكر ضرورى بودن آن هستند و اعتقاد به آن را به اثبات احاديث مربوط، وابسته دانسته اند.[۴]البتّه گويا مقصود آنان، اين بوده كه اعتقاد به «رجعت»، مانند عدل و امامت از اصول مذهب نيست،[۵]و گرنه با توجّه به كميت و كيفيت احاديث رجعت، بايد آن را از ضروريّات مذهب دانست، هر چند از فروع اعتقادى است.[۶]


[۱]ضرورى، چند معنا دارد كه در اين جا به معناى غير قابل انفكاك به كار رفته است. براى ديدن معانى مختلف ضرورى، ر.ك: جامع العلوم فى اصطلاحات الفنون الملقب ب «دستور العلماء»، قاضى عبد النبى الأحمد نگرى: ج ۲ ص ۲۶۴ - ۲۶۹.

[۲]همچون علّامه مجلسى كه مى گويد: «بدان كه از جمله اجماعيّات شيعه، بلكه ضروريّات مذهب فرقه محقّه، حقّانيت رجعت است». (حق اليقين: ج ۲ ص ۳۳۵) و در جاى ديگر مى گويد: «به گمان من، كسى كه در امثال اين موضوع شك كند، در امامان دين، شك كرده است» (بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۲۲). شيخ حرّ عاملى مى گويد: «صحّت رجعت، از ضروريّات مذهب اماميّه است. همه علماى معروف، نويسندگان مشهور، بلكه عموم مردم مى دانند كه اين، جزء مذهب شيعه است». (الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص ۶۰ - ۶۱). وى سپس نام كسان بسيارى را مى برد كه در باب رجعت، كتاب نوشته اند و اوّلين آنها، سليم بن قيس هلالى است كه از امير مؤمنان عليه السلام روايت مى كند و مى گويد: «كار به جايى رسيد كه يقين من به رجعت، كمتر از يقينم به قيامت نبود» (الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص ۶۴). وى سپس ماجراى گفتگوى مؤمن طاق و ابوحنيفه را در موضوع رجعت نقل مى كند و نتيجه مى گيرد كه: «اين جريان هم دليل است كه سنّى و شيعه، همه مى دانسته اند كه رجعت، جزء مذهب شيعه است، و اين، معناى ضرورى مذهب است كه از اجماع، بالاتر است» (الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة: ص ۶۶). مرحوم آية اللَّه شيخ جواد تبريزى، رجعت را از اصول مذهب نمى دانست؛ امّا به دليل اخبار معتبر - كه تواتر اجمالى دارند - ، آن را يقينى مى دانست». (صراط النجاة: ج ۲ ص ۶۱۴).

[۳]حق اليقين : ج ۲ ص ۳۵۴.

[۴]مانند علّامه سيّد محسن امين در كتاب نقض الوشيعة (ص ۴۷۳) و محمّد جواد مغنيه در الجوامع و الفوارق بين السنة و الشيعة (ص ۳۰۲) و محمّدرضا مظفّر در عقائد الاماميّة (ص ۸۴ ).

[۵]چنان كه مرحوم مغنيه در الجوامع و الفوارق بين السنّة و الشيعة (ص ۳۰۲) به اين موضوع تصريح مى كند.

[۶]با توجّه به اين كه اين بزرگان كتاب هايشان را در پاسخ به مخالفان نوشته اند، احتمال مى رود كه اين نظر را به اين دليل داده اند كه مخاطب، ظرفيت درك آن را نداشته و به ناچار در حدّ ظرفيت او سخن گفته اند. اين روشى است كه از شيوه تبليغ انبيا به دست آمده است. پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: «إِنَّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ أُمِرنا أَن نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدرِ عُقُولِهِم» (الكافى: ج ۱ ص ۲۳ ح ۱۵). امامان شيعه نيز به همين روش عمل كرده اند. مثلاً امام صادق عليه السلام در پاسخ پرسش از امور بزرگى مانند رجعت، به دليل آن كه مخاطبان نمى توانستند معناى درست آن را درك كنند، پاسخ دادند كه اينك وقت اين حرف ها نيست: «عَن زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام عَن هَذِهِ الأُمُورِ العِظامِ مِنَ الرَّجعَةِ وَ أَشباهِها فَقالَ: إِنَّ هَذَا الَّذى تَسأَلُونَ عَنهُ لَم يَجِئ أَوانُهُ وَ قَد قَالَ اللَّه عزّ و جلّ: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ»» (يونس: آيه ۳۹) (مختصر بصائر الدرجات: ص ۲۴، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۴۰ ح ۴). عيّاشى نيز در تفسيرش، مشابه اين پرسش و پاسخ را به نقل از حمران از امام باقر عليه السلام مى آورد (تفسير العيّاشى: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۲۰). به نظر مى رسد به دليل شباهت كامل متن پرسش و پاسخ، يك حديث بوده و دو گونه نقل شده است.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت