مطالعه کتاب خرید کتاب دانلود کتاب
عنوان کتاب : مثلّث ایمان (الگوی ابعادی رابطه انسان با خدا)
پديدآورنده : محمدعلی مظاهری
پديدآورنده : عباس پسندیده
همكار علمی : منصوره سادات صادقی
محل نشر : قم
ناشر : دارالحدیث
نوبت چاپ : اول
تاریخ انتشار : 1390
تعداد صفحه : 252
قطع : وزیری
زبان : فارسی
جستجو در Lib.ir

مثلّث ایمان (الگوی ابعادی رابطه انسان با خدا)

این اثر در سه بخش و هشت فصل تنظیم شده است.

این کتاب، در حقیقت، حاصل کوشش های اوّلیه و مقدّماتی نویسندگانی است که به شکلی بین رشته ای و با استفاده از روش تحقیق داده های مستند، طرحی جامع از لا به لای متون حدیثی معتبر و در دسترس برای توضیح روان شناختی رابطه انسان با خدا ارائه کرده اند. این اثر در سه بخش و هشت فصل تنظیم شده است. عناوین بخش ها عبارت اند از:

بخش یکم: روان شناسی دین شامل فصل های: ۱. روان شناسی دین: تعریف و تحدید مرزها؛ ۲. مروری بر نظریه های روان شناسی دین؛ ۳. مروری بر سیر تحوّلی مقیاس های دینی در روان شناسی؛

بخش دوم: مثلث ایمان: الگوی نظری رابطه با خدا که این فصل ها را دربر دارد؛ ۱. روان شناسی؛ ۲. مثلّث ایمان: الگوی سه بعدی رابطه انسان با خدا؛ ۳. مثلّث ایمان: ویژگی ها و مزیّت ها؛

بخش سوم: سنجش مثلث ایمان که دارای دو فصل است: ۱. پرسش نامه بام اوّل؛ ۲. کاربرد پرسش نامه بام اوّل در تحقیقات کاربردی.

پيش گفتار

پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا کنون، در بارة امکان استفاده از متون ديني در مطالعات روان شناختي، سخنان فراواني گفته شده که غالباً نيز نتيجة تعيين کننده اي نداشته است. از ديگر سو، مسئلة توليد دانش و نظريه پردازي در علوم انساني ـ که از سوي مقام معظّم رهبري، حضرت آية الله خامنه اي (مدّ ظلّه العالي) مطرح شده ـ ، گاه با ترديدهايي رو به رو مي شود. ما بر اين باوريم که بهترين پاسخ به اين مسئله ها، ارائة پژوهش هاي ديني ـ روان شناختي است. از نمونه هاي موفّق اين نوع پژوهش ها مي توان به «الگوي نظريِ رابطه با خدا» اشاره کرد. از منظر روش شناسي، اين الگو، بدون کپي برداري از نمونه هاي موجود در روان شناسي، مستقيماً از منابع اسلامي به دست آمده و بر اساس آموزه هاي اسلامي، طراحي شده است. در برخي پژوهش هاي ديني ـ روان شناختي، مشاهده مي شود که يک نظريه يا الگوي روان شناختي، محور کار قرار گرفته و آيات و رواياتي در تأييد آن آورده مي شوند و چنين نتيجه گرفته مي شود که اسلام نيز اين بحث را تأييد مي کند. گاه ممکن است که در برخي بررسي ها، شواهد مخالفي از متون ديني نيز آورده شوند که در نوع خود، صحيح اند. امّا بايد توجّه داشت که همة اينها در حوزة نقد و تطبيق قرار مي گيرند. فراتر از همة اينها آن است که مسئله اي روان شناختي، موضوع پژوهش قرار گيرد و پاسخ آن کاملاً از متون ديني گرفته شود. البته اين کار، نيازمند بررسي همۀ متون مربوط به موضوع و استفاده از روش فهم روان شناختي متون است.

در اين پژوهش، نخست تصوّر مي شد که ميان نظرية دلبستگي به خدا و آموزه-هاي اسلامي، هماهنگي فراواني وجود دارد. لذا بنا بود که کاري تطبيقي ميان اين دو بخش صورت پذيرد. پس از شروع مطالعات اوليّه، مشخص شد آنچه از متون ديني به دست مي آيد، چيزي متفاوت از نظرية دلبستگي به خداست. از اين رو، مدير پروژه، اعلام نمود که مي توان الگوي رابطه با خداوند را به صورت مستقل، از متون، استخراج نمود که مسئولان «پژوهشکدة علوم و معارف حديث» نيز با اين پيشنهاد، موافقت نمودند و پس از آماده شدن طرح، اجراي آن آغاز گشت. استخراج الگويي روان شناختي از متون ديني، نيازمند به کارگيري روش پيش رفتة فهم روان شناختي متون است. اين الگو، ترکيبي از چند مفهوم يا موضوع (مانند: محبّت، خوف، رجاء و...) است. هر کدام از اين مفاهيم و موضوعات، خود داراي تعداد زيادي گزاره در قرآن و سنّت اند. آنچه پژوهشگر با آن رو به رو ست، تک گزاره هاي ديني در قالب آيه يا حديث است که بايد هر کدام را به تنهايي، بررسي کرده، اطلاعات لازم را استخراج نمايد. در ادامه، تعريف مفاهيم مرتبط را به دست آوَرَد و در آخر، مناسبات آنها را با يکديگر شناسايي نمايد. اين مرحله، از دشوارترين مراحل ساخت الگوست؛ چرا که شناسايي مفاهيم مرتبط و يافتن مناسبات ميان آنها و چينش صحيح هر کدام در جاي خود (آن گونه که مورد نظر دين است)، کاري دشوار و طاقت فرساست. اين روند در اين پژوهش، به خوبي انجام شده و سپس مراحل ساخت تست (آزمون) نيز طبق استانداردهاي آن، صورت گرفت و اکنون نتيجة آن، رو به روي شماست.

در پايان، بر خود لازم مي دانيم که از جناب آقاي دکتر محمّدعلي مظاهري که مسئوليت سنگين اين پروژه را بر عهده داشته، با دقّت و حساسيتِ قابل تقديري به بررسي منابع اسلامي و طرّاحي الگوي رابطه با خدا پرداختند، و همچنين از همکاران ايشان در اين طرح، صميمانه تشکّر نماييم. از «گروه پژوهشي تدوين دانش نامه هاي حديثيِ» پژوهشکده نيز که منابع اسلامي اين طرح را در اختيار اين واحد قرار دادند، تشکّر مي کنيم. بي ترديد، هيچ اثري نمي تواند کامل و بدون نقص باشد! ضمن سپاس از انديشمنداني که اين اثر را مطالعه مي کنند، درخواست مي کنيم که ديدگاه هاي خود را اعلام فرمايند تا در بررسي هاي بعدي، مورد استفادة پژوهشگران قرار گيرد.

با سپاس

واحد حديث و علوم روان شناختي

پژوهشکدة علوم و معارف حديث

تقدير و تشكّر

تدوين اين اثر، مرهون همکاري هاي صادقانه و تلاش   هاي بي دريغ عزيزان گران قدري است که يادآوري نام آنها، تنها تلاشي ناچيز براي قدرشناسي از زحمات آنان محسوب خواهد شد.

اگر علاقه و پيگيري هاي مكرّر، مداوم و خستگي ناپذير همكار بزرگوارم در اين طرح، جناب حجة الاسلام والمسلمين عبّاس پسنديده، مدير محترم واحد «حديث و علوم روان شناختي» در پژوهشکدۀ علوم و معارف حديث نبود، قطعاً اين اثر، حداقل در اين زمان کوتاه، فراهم شدني نبود.

همكاري هاي آغاز كنندۀ دوست ارجمندم جناب حجة الاسلام و المسلمين عبد الهادي مسعودي، معاون پژوهشي دانشکدۀ علوم حديث نيز در خور تشكّر و تقدير فراوان است.

تلاش هاي مؤثّر و گرد آوري هاي ارزندۀ سركار خانم منصوره سادات صادقي، دانشجوي دكتري روان شناسي دانشگاه شهيد بهشتي، همچون همۀ کارهاي ايشان قابل ستايش است.

لازم مي دانم از همفكري هاي مؤثّر و نقّادي هاي كارساز دوست بسيار عزيز و فاضلم، جناب آقاي سيد احمد هاشمي نيز كمال تشكّر و سپاس گزاري را بنمايم.

نقدهاي کارساز و راه نمايي هاي راه گشاي دوستان و همكاران عزيزم، جنابان آقايان دكتر نشاط   دوست، دکتر پوراعتماد، و نيز دكتر غباري بناب ـ که مسئوليت نظارت بر اين طرح را نيز بر عهده داشتند ـ ، شايستۀ تحسين و تقدير فراوان  اند.

در پايان بر خود فرض مي دانم که مراتب قدرداني و تشکّر خويش را از مؤسسۀ محترم دار الحديث قم که حمايت از اين پروژۀ تحقيقاتي را در چارچوب يک طرح پژوهشي متقبّل شد، و نيز از صبوري هاي فراوان اين مؤسسه در به سرانجام رسيدن اين پروژه، اعلام نمايم.

مقدّمه

براي ساليان متمادي ـ شايد از زماني كه مشغول تحصيل در دورۀ كارشناسي روان شناسي بودم ـ دين و نگاه به آن از دريچۀ روان شناسي، موضوع مورد علاقه و دغدغۀ ذهنيِ هميشگي من بوده است. بي شک، زمينۀ فرهنگي ـ اجتماعي، تجربه هاي دوران مختلف زندگي و از جمله مؤثّرترين آنها، تجربۀ شگرف وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي و سپس دوران هشت سالۀ دفاع مقدس ـ كه همگي، عميقاً بر بنياد دين استوار شده بود ـ و از همه مهم تر، زمينه هاي تربيتيِ من در ايجاد و شكل گيري اين علاقه، نقش بسيار مهم و تعيين كننده اي داشته اند. بي توجّهي آزار دهندۀ روان شناسي به دين و سعي در ناديده گرفتن آن ـ که يكي از مهم ترين عوامل تعيين كننده و هدايت كنندۀ رفتار است ـ نيز برايم بسيار جالب توجّه بود، بويژه اين كه بعدها دريافتم كه اين بي توجّهي در ايران، حتّي افراطي تر از كشورهايي است كه به عنوان مهد روان شناسي جديد، شناخته مي شوند!

آمارها نشان مي دهند كه بيش از نود درصد مردم دنيا، به نوعي، به دين و خدا معتقدند. دين و اعتقادات ديني، عمري به درازيِ عمر انسان، و گستره اي به پهناي همۀ فرهنگ ها و سرزمين ها دارد. در طول تاريخ، و در همۀ فرهنگ ها و ملّت ها مي توان ديد كه دين، نقشي محوري و اساسي در زندگي اعضاي جامعه ايفا كرده و مي كند. دين، همواره عامل حركت هاي اجتماعي و سياسي بوده است. انگيزۀ تشكيل اكثريت قريب به اتفاق گروه هاي خيريه، دين بوده است. دين، موضوع (يا حداقل بهانۀ) جنگ هاي بسيار بزرگ در سطح جهاني (از جنگ هاي صليبي در قرون وسطا گرفته تا جنگ صليبي بوش در آغاز هزارۀ سوم!) بوده است.

با وجود چنين اهميت و تأثير گسترده اي ـ چه در سطح فردي و چه در سطح اجتماعي ـ ، بي توجّهي عميق روان شناسي به مسئلۀ دين، بسيار شگفت آور است. آلپورت[۱](۱۹۵۰ م، به نقل از كالنينجر،[۲]۱۹۹۶ م) كه متوجّه اين مشكل شده بود، ناديده گرفتن وسيع و عمومي دين توسّط روان شناسي و فقدان تحقيق و مطالعه در بارۀ آن را به شدّت مورد انتقاد و اعتراض قرار داد. البته در آغاز قرن بيستم، چهره هاي برجستۀ تاريخ روان شناسي، بخش عمدۀ علاقه و توجّه روان شناسيِ خود را روي دين قرار دادند. نام هايي همچون: ويليام جيمز و استانلي هال، نه تنها به بنيان گذاري روان شناسي كمک كردند، بلكه علاقۀ بسيار زيادي به مطالعۀ روان شناختيِ دين نيز از خود نشان دادند.

امّا در ربع دوم قرن بيستم، روان شناسي، شاهد كاهش سريع توجّه به دين در ميان روان شناسان بود؛ از يک سو، رفتارگرايي افراطي نسبت به مسئلۀ دين، كاملاً بي تفاوت بود، و از سوي ديگر، روان ۀ تحليلگري، دين را به حيطۀ آسيب شناسي رواني نسبت مي داد و متعلّق مي دانست. بدين ترتيب، تحقيق در خصوص دين، از حيطۀ تحقيقات علمي مهم و قابل توجّه، كنار گذاشته شد.

هم ز مان با اعتراض ها و فعّاليت هاي علمي آلپورت در حوزۀ روان شناسي دين، تقريباً از اواسط دهۀ پنجاه ميلادي به بعد، شاهد رنسانسي تدريجي در تحقيقات روان شناسيِ دين بوده ايم. اين بار، روان شناسي، با اعتماد به نفس بيشتري در خصوص علمي بودن روان شناسي، علاقه  مندي بيشتري به تحقيقات جدّي، در خصوص دين نشان داد و در واقع مي توان گفت که روان شناسيِ تجربيِ دين را آغاز كرد.

موفّقيت نسبتاً سريع انتشار مجلّات علمي اي  كه به انتشار مطالعات و تحقيقات تجربي دين اختصاص يافته بودند در اواسط قرن اخير و انتشار خلاصه اي از تحقيقات روان شناسي دين در خبرنامۀ روان شناسي[۳](يكي از معتبرترين مجلّات علمي روان شناسي) ـ كه نخستيـن بار در سال ۱۹۸۸ م، انجـام شد ـ ، در واقع، به معناي تأكيد بر اين نكته بود كه مقدار قابل توجّهي از تحقيقات تجربي در روان شناسي دين، موجود و در دسترس است. مجلّات نام آشنا و مهم ديگر نيز همين كار را در ساير زبان ها و كشورها انجام دادند و همين نكته، نشان داد كه روان شناسي دين، به عنوان يک زمينه و رشتۀ مستقل، مورد علاقه و توجّه بين المللي قرار گرفته است (اسپيلكا و همكاران، ۲۰۰۳ م).

امّا با همۀ اين ويژگي ها، بي توجّهي جريان اصلي روان شناسي به حوزۀ روان شناسي دين، تا سال هاي اخير همچنان ادامه يافت. در حال حاضر نيز با وجود جلب توجّه و علاقۀ گروه زيادي از روان شناسان به مسئله و تشكيل حوزه هاي متعدّد تحقيق و مطالعه در اين زمينه، در واقع، موضوع دين، هنوز هم در جريان اصلي روان شناسي، قرار نگرفته است.

گزارشي که اينک پيش روي شماست، در حقيقت، حاصل کوشش هاي اوّليه و مقدّماتي نويسندگان اين گزارش است که به شکلي بين رشته اي و با استفاده از روش تحقيقِ کيفيِ داده هاي مستند، طرحي جامع از لا به  لاي متون حديثي معتبر و در دسترس براي توضيح روان شناختي رابطۀ انسان با خدا برآمده است.

اين گزارش، در سه بخش و هشت فصل، به شرح زير، تنظيم و ارائه شده است: بخش اوّل، شامل سه فصل است. فصل اوّل، فصلي مقدّماتي ا ست که به معرّفي روان شناسي دين، موضوعات مورد بررسي آن و وجوه تمايز آن با الهيات مي پردازد. فصل دوم، به ترتيبي کم و بيش تاريخي، مروري بر نظريه هاي نظريه پردازان روان شناس به دين خواهد داشت. فصل سوم نيز به مباحث نظري در خصوص سنجش در روان شناسي دين مي پردازد.

بخش دوم گزارش، به ارائۀ تفصيلي الگوي نظري سه بُعديِ رابطۀ انسان با خدا اختصاص يافته است. فصل اوّل اين بخش، شيوۀ اجراي کار و انجام دادن اين مطالعه را توضيح خواهد داد. فصل دوم اين بخش، به بررسي چارچوب هاي اصلي و اساسي الگوي نظري، يعني تعريف و توضيح ابعاد، تقسيم بندي هاي هر يک از ابعاد و نيز ترکيب و انسجام ابعاد سه گانه با يکديگر خواهد پرداخت. در فصل سوم، ساير ويژگي هاي الگوي نظري، مقايسۀ آن با ديگر نظريه هاي روان شناسي دين و مزاياي اين ديدگاه، ارائه خواهد شد.

بخش سوم گزارش، به موضوع سنجش الگوي نظري مورد اشاره، اختصاص يافته است. در فصل اول اين بخش، «پرسش نامۀ بام اوّل»ـ که در چارچوب همان الگوي نظري، تهيه شده است ـ ، معرفي شده و چگونگي تهيه و ساخت آزمون، ويژگي هاي شکلي و ساختاري آن، و خصوصيات آماري و روان سنجي آن، به تفصيل، بيان شده است. فصل دوم و پاياني اين بخش نيز نتايج دو پژوهش انجام شده در حوزۀ سنجش رابطۀ انسان با خدا با استفاده از «پرسش نامۀ بام اوّل» و «الگوي نظري  سه بُعدي رابطۀ انسان با خدا»، ارائه خواهند شد.

اميد آن که اين تلاش ناچيز، مورد توجّه پژوهشگران و علاقه مندان به اين حوزه قرار گيرد و مقدّمه اي براي طرح مباحث گسترده تر در اين حوزه باشد. اين نکته را نيز مايلم به صراحت تأکيد نمايم که گزارش حاضر، از نظر اين جانب، تنها آغازي

ـ و در واقع بهانه اي ـ براي طرح بحث محسوب مي شود و به همين دليل هم عميقاً آرزومندم که پژوهشگران علاقه مند در اين حوزه را به نقد جدّي وا دارد.

محمّدعلي مظاهري


[۱]. G. Allport.

[۲]. S. C. Cloninger.

[۳]. Psychological Bulletin.