مهم ترين علائم ظهور

پرسش :

مهم ترين علائم ظهور چیست؟



پاسخ :

شمار علائم ظهور ذكر شده در احاديث معتبر، غير معتبر، آثار صحابه و تابعيان و متون تاريخى، فراوان است. اختلاط اين علائم با اشراط الساعة و فتن و ملاحم نيز سبب ابهام بيشتر آنها شده است. در اين مجموعه، تنها علائم ظهورى كه در احاديث بدانها اشاره شده، مورد توجّه است و اولويت بندى و اهميت آنها نيز بر اساس تأكيد احاديث و كثرت اين علائم، صورت گرفته است. مهم ترين اين نشانه ها، عبارت اند از : نداى آسمانى، خروج دجّال، خروج سفيانى، كشته شدن نفْس زكيه، خسف در منطقه بيدا، خروج يمانى، خروج خراسانى و خروج حسنى. البته اين اهميت و شهرت، به معناى صحّت همه آنها نيست، چنان كه خروج خراسانى، نشانه اى است كه اگر چه در دوره معاصر، شهرت يافته و زبانزد خاص و عام شده و به عنوان نشانه اى قطعى براى ظهور تلقى مى شود، با اين حال، احاديث چندانى براى آن موجود نيست.

در اين جا به بررسى اين چند علامت خواهيم پرداخت.

۱. شورش سفيانى

اين عنوان، مربوط به مشهورترين نشانه هاى ظهور است كه به طور گسترده در منابع قديم و جديد، بيان شده است. اين احاديث در مصادر شيعه و اهل سنّت تقريباً يكسان آمده و اين گونه نيست كه به فرقه خاصّى اختصاص داشته باشد. از منابع شيعه، نعمانى يك باب از كتاب الغيبة را به احاديث سفيانى اختصاص داده و در آن، هجده حديث گزارش كرده است؛ امّا نعيم بن حمّاد در كتاب الفتن، بيش از ده باب را به سفيانى و جنگ هاى او اختصاص داده و در آن، حدود ۱۲۰ خبر نقل مى كند. در منابع متأخّر، از جمله بحار الأنوار، حجم احاديث مربوط به سفيانى، بسيار بيشتر از آن است كه گفته شد. كثرت اين احاديث و صحّت و اعتبار سند يا مضمون برخى از آنها علامت بودن سفيانى براى ظهور را اثبات مى كند .

توجّه بدين نكته، شايسته است كه احاديث مرتبط با سفيانى ، تنوّع دارند و متون مفصّل به بيان جزئياتى پرداخته اند كه گاه با هم معارض هستند؛ ولى مجموعه اين متون و قدر مشترك آنها ، اين اطمينان را پديد مى آورند كه اصل حركت سفيانى و مقابله او با سپاه امام مهدى(ع) پذيرفته و ثابت است .

دلايل اثبات كننده اين علامت، عبارت اند از :

يك . روايات صحيح و معتبر شيعه و سنّى .

دو . كثرت روايات موجود در منابع كهن شيعه و سنّى .

سه . اشتراك متون حديثى شيعه و سنّى در اين باره .

چهار . فرهنگ مردمىِ حاكم بر جامعه كه از حديث و تواريخ كهن برگرفته شده است.

پنج : سوء استفاده عناصر اموى از نام سفيانى براى به دست گرفتن قدرت.

۱ - ۱ . سفيانى در احاديث فريقين

احاديث فراوانى در مصادر شيعى گزارش شده و بر حتمى بودن ظهور سفيانى و حركت او در ماه رجب، تأكيد شده است .[۱]

در احاديث شيعه ، سفيانى غالباً همراه با نداى آسمانى ، نفْس زكيه و فرو رفتن در سرزمين بيدا ياد مى شود . گاه در كنار سفيانى، از يمانى هم ياد شده است .

در منابع شيعى، افزون بر احاديث گزارش شده از معصومان عليهم السلام ، متونى نيز از غير معصومان گزارش شده است .

در منابع اهل سنّت ، سخنى از حتمى بودن سفيانى يا ظهور وى در ماه رجب نيست . اگر چه برخى از احاديث به نقل از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله است، ولى بيشتر متون، به صحابه و تابعيان منتهى مى شود .

بعضى از احاديث مرتبط با سفيانى كه در كتاب الفتن نعيم بن حمّاد آمده، به نقل از جابر جُعفى از امام باقر(ع) است . البته اين متون در مصادر اصلى اهل سنّت، كمتر گزارش شده است .

بيشتر گزارش هاى اهل سنّت در باره سفيانى ، ارزش لازم براى استناد و اطمينان را ندارد . بويژه گزارش هايى كه در كتاب الفتن ابن حمّاد به تفصيل مورد اشاره قرار گرفته است .

در اين گزارش ها بيشتر از دشمنى سفيانى با مردم كوفه و مدينه و يا عموم بنى هاشم ياد شده است . گاه دشمنىِ او با بنى عبّاس هم مورد اشاره قرار گرفته است .

متون اهل سنّت در باره سفيانى، معمولاً به صورت داستان پيوسته نقل شده و جنگ هاى او با مردم مناطق مختلف، مطرح شده است .

مكان هايى همچون : قرقيسياء، حرّان ، خراسان ، زوراء (بغداد) ، جابيه ، روم ، دمشق و ... نام برده شده اند و از بنى اميّه ، بنى عبّاس ، پرچم هاى سياه و ديگر رويدادهاى تاريخ اسلام، ياد شده است .

فرو رفتن لشكر اعزامى سفيانى به مدينه در منطقه بيدا نيز بيش از منابع شيعى، مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفته است .

نكته مهم در مجموعه احاديث سفيانى، تبادل متون در مصادر حديثى شيعه و سنى است . اين مطلب، حتّى در كتاب الغيبة شيخ طوسى نيز به چشم مى آيد و ايشان برخى از متون اهل سنّت را گزارش كرده است. از زمان سيّد ابن طاووس و تأليف كتاب الملاحم و الفتن ، گزارش احاديث و متون اهل سنّت كه ناظر به موضوع علائم ظهور باشند در مصادر شيعى، بسيار گسترده تر شده است . نويسندگان متأخّر نيز گاه به نقل از اين كتاب و گاه مستقيماً از مصادر اهل سنّت همچون الفتن ابن حمّاد و عقد الدرر، اين متون را گزارش كرده اند .

۱ - ۲ . ابهامات در احاديث سفيانى

گفتيم كه جزئيات گزارش هاى مرتبط با سفيانى، از اختلاف فراوانى برخوردار است كه اعتماد به اين جزئيات را كاهش مى دهد . در باره نام سفيانى، اسامى : عبد اللَّه ، عثمان ، عنبسه ، معاويه ، حرب ، عتبه و عروه[۲]ذكر شده است و براى پدرش از نام هاى : يزيد ، عنبسه ، هند و عتبه استفاده شده است .[۳]نسب او نيز گاه به عتبة بن ابى سفيان[۴]و گاه به خالد بن يزيد بن معاويه[۵]مى رسد .

محلّ خروج او را نيز حمص ، وادى يابس ، ايلياء (بيت المقدس) ، اندرا و روم نوشته اند .[۶]مدّت حكومت سفيانى نيز در بيشتر روايات ، نُه ماه دانسته شده است .[۷]گزارش هايى نيز زمان حكومت او را سه سال و نيم[۸]يا به اندازه دوره باردارى شتر[۹]برشمرده اند .

۱ - ۳ . خروج سفيانى هاى گوناگون

باور عمومى كهن در باره خروج سفيانى سبب شد كه در طول تاريخ، افرادى از بنى اميّه كه خروج كرده و در صدد در دست گرفتن قدرت بوده اند، به عنوان سفيانى، شناخته شوند. زياد بن عبد اللَّه بن يزيد بن معاويه در سال هاى آغازين سده دوم هجرى ،[۱۰]على بن عبد اللَّه بن خالد بن يزيد بن معاويه در سال ۱۹۵ هجرى (در زمان امام رضا(ع)) ،[۱۱]و ابو حرب يمانى مبرقع[۱۲]در دوره معتصم عبّاسى، از جمله سفيانى هايى هستند كه با هدف به دست گرفتن قدرت، خروج كرده اند و عليه شاخه مروانى بنى اميّه و يا خلافت بنى عبّاس شوريده اند. اگرچه سفيانى، فردى خوش نام نيست، ولى قدرت يابى و تسلّط مقتدرانه او بر شام و حتّى مناطق حجاز، مورد توجّه مردم بوده است .

شهرت يافتن اين افراد به سفيانى ، نشان از عمق وجود جريان سفيانى در فرهنگ عمومى مسلمانان دارد .

برخى از مورّخان، احاديث مرتبط با سفيانى را ساخته و پرداخته اين گروه برشمرده اند . مصعب بن زبير، آغازگر اين سخن است[۱۳]و افراد ديگرى نيز در موافقت يا مخالفت آن سخن گفته اند .[۱۴]

ولى توجّه به فراوانى روايات شيعه و سنّى ، كهن بودن آن متون ، رواج اين فرهنگ در ميان مردمان و سوء استفاده حاكمان و قدرت طلبان از اين فرهنگ عمومى، اثبات مى كند كه اين فرهنگ، ريشه در متون كهن حديثى دارد .

۲ . خَسْف در بيداء

خَسْف در لغت به معناى فرو بردن و فرو ريختن است . مشهورترين اشاره به خسف لشكر سفيانى مربوط به منطقه اى به نام بيدا در بين مكّه و مدينه يا منطقه اى نزديك به مدينه است .[۱۵]

روايات مرتبط با خسف در بيدا چند گروه هستند :

يك . رواياتى كه يكى از نشانه هاى ظهور امام مهدى(ع) را خسف در بيدا برشمرده و گاه آن را از علائم حتمى دانسته اند .[۱۶]

دو . گروهى كه به خسف در بيدا اشاره كرده و مبارزه اين گروه را با فردى مى دانند كه در خانه خدا پناه گرفته است .[۱۷]

سه . گزارش هايى كه ميان سفيانى و بيدا ارتباط برقرار كرده و مى گويند : لشكر سفيانى در بيدا ، فرو خواهد رفت .[۱۸]

با توجّه به علامت بودن سفيانى براى ظهور، روشن مى شود كه اشاره به خسف لشكر او در بيدا، پشتوانه مناسب و معتبرى در متون حديثى شيعه و سنّى دارد و بر اصل علامت بودن آن براى ظهور، صحّه مى گذارد.

گزارش هاى مفصّلى از خسف در بيدا در متون مرتبط با آن، در دانش نامه آمداند؛ ولى به سبب ضعف سند و تعارض متون، به جزئيات موجود در آنها نمى توان اعتماد كرد .

۳. قتل نفْس زكيّه

كشته شدن نفْس زكيّه، يكى ديگر از نشانه هاى مشهور ظهور است. اين علامت در احاديث فريقين وجود دارد؛ ولى در منابع شيعه به عنوان نشانه اى حتمى معرفى مى شود. منظور از نفْس زكيّه، انسانى صالح و با تقواست.

از سيزده حديثى كه در متن در باره «نفْس زكيّه» نقل شده، سه حديث از نظر سند، معتبر است ،[۱۹]در دو حديث از اين سه حديث معتبر هم تنها به ذكر اين مطلب اكتفا شده كه قتل نفْس زكيه، از نشانه هاى حتمى ظهور است.[۲۰]

احاديث مربوط به اين شخص همانند ديگر احاديث علائم ظهور، به دو دسته تقسيم مى شوند: بخشى كه در آنها سخن از مهدى و ظهور او وجود ندارد و به عنوان فتن و ملاحم و به عبارتى پيشگويى آينده ذكر شده است. در بخش ديگر، به نام مهدى تصريح شده و قتل نفْس زكيّه، يكى از نشانه هاى ظهور او دانسته مى شود. نكته قابل توجّه اين است كه قبل از قيام امام زمان(ع) انسان هاى بى گناه و داراى درجات بالاى ايمانىِ بسيارى كشته مى شوند. علامت حتمى بودن قتل يكى از آنها، نشانگر موقعيت ممتاز اجتماعى و وظيفه مهمّى است كه بر عهده او گذاشته شده است.

به نظر برخى، انتساب به سادات حسنى، از ويژگى هايى است كه براى نفْس زكيّه نيز برشمرده شده است. از اين رو، نفْس زكيّه همان سيّد حسنى است؛ ولى شهرت نفْس زكيّه و روايات متعدّدى كه در باره او رسيده است، علامت بودن او را اثبات مى كند. بنا بر اين مى توان احاديث سيّد حسنى را بر نفس زكيّه حمل كرد. حديثى را كه در باره «مرد هاشمى» آمده نيز مى توان بر نفس زكيّه حمل كرد؛ چون كشته شدن در ميان ركن حجر الأسود و مقام ابراهيم، در باره هر دو نفر ذكر شده است.[۲۱]

به اين نكته هم بايد توجّه كرد كه تعدادى از احاديث منابع شيعه و سنّى در باره نفْس زكيّه، بخصوص آنچه در الفتن ابن حماد و الغيبة شيخ طوسى آمده، مستند به معصوم(ع) نيستند. البته همين احاديث به واسطه كتبى همچون التشريف بالمنن ابن طاووس، به شيعه راه يافته و تلقّى به قبول شده اند.

بخشى از احاديثى كه نفْس زكيّه را نشانه ظهور مى دانند، آن را همراه با چند نشانه مهم ديگر مانند نداى آسمانى و سفيانى و خَسْف بيدا ذكر مى كند. برخى احاديث نفس زكيه هم به تفصيل از جنگ و گريز وى خبر مى دهند.

با توجّه به مجموعه متون مى توان گفت كه نفْس زكيّه، يكى از علائم مشهور و حتمىِ ظهور است كه در باره او و شهادت او، روايات معتبرى وجود دارد. اگر چه همانند ديگر علائم، جزئيّات مرتبط با او از ابهام برخوردار است.

۴. قيام سيّد حسنى

خروج و قيام فردى به نام حسنى، يكى ديگر از نشانه هاى مشهور در باره ظهور به شمار مى رود؛ امّا احاديثى كه در باره آن وجود دارد، از نظر سند يا منبع، اشكال دارند و تنها روايت صحيح آن در روضه كافى است كه آن هم از نظر محتوا قابل قبول نيست.

در اين حديث، از امام صادق(ع) در باره فَرَج سؤال شد و ايشان فرمود : وقتى فرزندان عبّاس با هم اختلاف كنند و سلطنت آنان سست شود، شامى و يمانى ظهور مى كنند و حسنى به حركت درمى آيد و صاحب الأمر از مدينه به مكّه مى آيد... و از خداوند اجازه ظهور مى طلبد. آن گاه برخى از موالى او اين خبر را براى حسنى مى برند و او بر خروج، پيش دستى مى كند؛ امّا اهل مكّه، او را مى كُشند و سرش را براى شامى مى فرستند. در اين زمان، صاحب الأمر آشكار مى شود و مردم با او بيعت مى كنند.[۲۲]

اگر چه ممكن است كه از نظر سند، بر اين حديث، اشكالى وارد نباشد، ولى در آن از اختلاف بنى عبّاس سخن گفته شده كه مجموع حديث را با مشكل رو به رو مى كند و عبارت هم به گونه اى نيست كه بتوان گفت مقصود امام، فاصله اى طولانى بين اختلاف بنى عبّاس و ظهور حسنى است. از طرفى، تصوّر برگشت حكومت عبّاسيان يا تشكيل حكومتى به نام آنان در آخر الزمان بر هيچ دليل و قرينه درستى استوار نيست. اشكال دوم، ابهاماتى است كه در اين حديث به چشم مى خورد. اين كه مهدى پس از آمدن از مدينه به مكّه، تازه اجازه ظهور بخواهد و اين كه حسنى در برابر مهدى براى قيام، پيش دستى كند، مطالبى قابل تأمّل است. كشته شدن حسنى به دست اهل مكّه و فرستادن سر او براى شامى هم مطلبى است كه در احاديث ديگر وجود ندارد. ضمن اين كه به نظر مى رسد كه فرستادن سر مقتول، مربوط به تاريخ صدر اسلام است، نه آخر الزمان كه ارتباطات به گونه ديگرى تصوير شده است.

احاديث ديگرى نيز در باره سيّد حسنى و قيام او وجود دارند كه آنها نيز معمولاً با اشكالات محتوايى مواجه اند .

اين پيشينه در باره احاديث مربوط به حسنى و مهم تر از اين، ضعف منبع و سند و متن اين احاديث، چنين نتيجه مى دهد كه قيام حسنى قبل از ظهور، چيزى نيست كه بتوان به شيوه علمى، آن را اثبات كرد. بنا بر اين، شايد بتوان گفت كه مقصود از سيّد حسنى - در تنها روايت معتبرى كه بدان اشاره شد - ، همان نفْس زكيّه است.

۵ . نداى آسمانى

صدايى از آسمان كه گاه از آن به «صيحه» تعبير مى شود، يكى ديگر از نشانه هاى مهمّ ظهور امام عصر(ع) شمرده مى شود. بنا بر برخى احاديث، اين علامت نيز حتمى است. موضوع نداى آسمانى، به منابع شيعه اختصاص ندارد؛ بلكه در احاديث اهل سنّت هم فراوان آمده است.

فراوانىِ احاديث نداى آسمانى به اندازه اى است كه براى نمونه در الغيبة نعمانى از شصت و هشت حديث باب علائم، سى حديث، در باره اين نشانه سخن مى گويد. البته اين فراوانى، غير از احاديث ديگر باب ها و ديگر كتاب هاست. در برخى احاديث ندا، به آيه «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَة»[۲۳]، استدلال و گويا نداى آسمانى، مصداقى براى اين آيه، شمرده شده است.[۲۴]

از مطالعه احاديث و مراجعه به كتب لغت استفاده مى شود كه سه واژهِ ندا، صيحه و صوت، مترادف اند يا دست كم در اين موضوع، در يك معنا به كار رفته اند. ابن منظور، ندا را به صوت، و صوت را به ندا معنا كرده است.[۲۵]همچنين مصدر صيحه (صياح) را «صوت»، و صيحه را «عذاب» معنا كرده است.[۲۶]

به نظر مى رسد كه كاربرد متعدّد صيحه در قرآن، الزاماً به معناى عذاب نيست؛ بلكه مقصودِ حق تعالى، صدايى است كه عذاب الهى را به دنبال دارد يا هشدار به عذاب است. راغب هم مى گويد: صيحه به معناى صداى بلند است. شايد اين كه شيخ مفيد در شمارش نشانه هاى ظهور، تنها به ندا اشاره كرده[۲۷]و از صيحه و صوت، با وجود فراوانىِ آن دو در احاديث، سخنى نگفته است، به همين جهت باشد كه وى نيز هر سه را يك علامت مى داند.

بنا بر اين، نداى آسمانى و صيحه و صوت - كه در احاديث آمده - ، يكى است.

علامت ديگر ذكر شده، «فزعه» است كه به معناى ترس و وحشت آمده است . آيا فزعه، علامت ديگرى غير از ندا و صيحه است و يا همان علامت است؟ معناى لغوى فزعه با صيحه ، متفاوت است؛ ولى مى تواند لازم آن معنا باشد؛ يعنى مراد از فزغه، ترس و وحشتى است كه به سبب صيحه آسمانى پديد مى آيد، اگر چه دليل مُتقنى بر يكى بودن اين دو علامت وجود ندارد. آنچه باعث تصوّر ترادف آنها مى شود، برداشت نادرست از صيحه است كه به نظر مى رسد منشأ اين اشتباه، شباهتى است كه از احاديث در باره صيحه و فزعه استفاده مى شود. براى مثال، در برخى نقل ها مى خوانيم كه: صدا در ماه رمضان خواهد بود.[۲۸]از سويى، فزعه هم در ماه رمضان ذكر شده است.[۲۹]از اين رو، صيحه و فزعه را يكى تصوّر كرده اند.[۳۰]بويژه كه در حديث، ماده فزع با صيحه، جمع شده است؛[۳۱]ولى به نظر مى رسد چنين نيست و فزعه، علامتى غير از صيحه و ندا است. گذشته از تفاوت معناى آنها با يكديگر، احاديث، فزعه را در ماه رمضان مى دانند، اين كه ندا يا صيحه در ماه رمضان باشد، قطعى نيست و همه اخبار، اين مطلب را نمى گويند. دليل ديگر آن كه در يك حديث، ندا و فزعه به عنوان دو علامت در كنار هم ذكر شده است[۳۲]كه نشان مى دهد ندا با فزعه، تفاوت دارد.

ندايى كه هنگام ظهور به گوش مى رسد از دو ناحيه است: اوّل از جبرئيل كه مردم را به مهدى(ع) مى خواند و دوم از شيطان كه در مردم ترديد ايجاد مى كند. برخى از اين احاديث مى گويند كه نداى جبرئيل از آسمان و نداى ابليس از سوى زمين بلند مى شود.[۳۳]از امام صادق(ع) پرسيده شد : چگونه مردم با ديدن عجايبى مانند خَسْف بيدا و نداى آسمانى باز هم با قائم مبارزه مى كنند؟ امام فرمود: «چون شيطان، آنان را رها نمى كند و او هم ندايى دارد».[۳۴]

اين سخن امام، دليل خوبى بر وجود دو فرياد از سوى دو قطب مخالف الهى و شيطانى است. در احاديث ديگرى از امام پرسيده اند كه : مردم مى گويند دو ندا چگونه تشخيص داده مى شود؟ كه اين پرسش نيز نشانگر ذهنيت عامه مردم در باره تعدّد نداست؛ امّا حال بايد ديد كه اين دعوت چيست ؟ و مضمون دو ندا چه خواهد بود؟ از احاديث بسيارى استفاده مى شود كه نداى جبرئيل به منظور معرفى مهدى(ع) به مردم جهان است. مضمون برخى از احاديث اين گونه است: منادى از آسمان، نام قائم(ع) را مى گويد و اهل شرق و غرب آن را مى شنوند... جبرئيل نام صاحب الأمر و نام پدرش را مى گويد.[۳۵]در جاى ديگرى از امام پرسيده شد: نداى آسمانى چيست؟ فرمود: «ندا كننده اى است كه به نام و نسب قائم ندا مى دهد».[۳۶]

امّا روايات ديگرى هست كه مضمون نداى آسمانى را حقّانيت ولايت امير مؤمنان على(ع) مى داند و اين كه شيطان خواهد گفت: حق با عثمان يا مردى از بنى اميه است.[۳۷]يا شيطان مى گويد : فلانى مظلوم كشته شده است.[۳۸]

البته اين دو گروه از احاديث، با هم تعارض و تنافى ندارند و قابل جمع هستند . يعنى ندا به نام امام مهدى(ع) و امام على(ع)، فرياد و دعوت به حق است و مى تواند با يكديگر همراه شود .

نداى مخالف نيز دعوت به باطل مى كند و از حزب عثمانيه و سفيانى حمايت مى كند .

۶ . قيام يمانى

منظور از يمانى، شخصى است كه همزمان با شورش سفيانى[۳۹]قيام خود را از يمن آغاز مى كند[۴۰]، با اين تفاوت كه شورش سفيانى در برابر قيام مهدوى است، و يمانى از هواداران امام مهدى(ع) است. وى مردم را به امام(ع) فرا مى خواند.[۴۱]اطّلاعات كمى در مورد يمانى وجود دارد.

بر اساس حديثى معتبر كه از امام صادق(ع) نقل شده،[۴۲]قيام يمانى در كنار شورش سفيانى، صيحه آسمانى، قتل نفْس زكيّه، و فرو رفتن [لشكر سفيانى ]در سرزمين بيدا، از نشانه هاى حتمى ظهور است.

گفتنى است كه در متن دانش نامه، هشت حديث در باره قيام يمانى نقل شده كه سه حديث آنها معتبر است.[۴۳]بر پايه برخى احاديث، پرچمى كه يمانى بلند مى كند و كسانى كه به دنبال او به حركت در مى آيند، در رسيدن به حق و امام زمان(ع)، در مسير هدايت بهترى نسبت به سيّد حسنى و ياران او قرار دارند.[۴۴]

شايد دليل اين امر اين باشد كه بنا بر حديثى از امام صادق(ع) تمامى ياران سيّد حسنى، از جمله ياوران امام مهدى(ع) نمى شوند.[۴۵]

نتيجه نهايى اين كه اين علامت، در كنار ظهور سفيانى و برخى علامات ديگر، داراى دليل معتبر است؛ اگر چه همانند علائم پيشين ، به جزئيات مطرح شده در آن متون نمى توان اعتماد كرد .

۷ . قيام خراسانى

در زبان عامّه و منابع متأخّر و آثار جديد، از قيام فردى به نام سيّد خراسانى نام برده مى شود و از مهم ترين نشانه هاى ظهور به شمار مى رود. اولاً بايد توجّه داشت كه عنوان سيّد براى خراسانى درست نيست و در دو سه روايتى كه در باره اين نشانه وجود دارد، حرفى از سيادت وى يا علوى بودنش نيست.

حديث نخست، به امام صادق(ع) منسوب است كه فرمود: «پيش از اين امر، پنج علامت وجود دارد: ندا، سفيانى، خراسانى، نفْس زكيّه و خَسْف در بيدا».[۴۶]در سند اين روايت، محمّد رازى و ابو سمينه وجود دارند كه تضعيف شده اند.[۴۷]به علاوه، قطعى نيست كه مراد از «اين امر»، ظهور امام زمان باشد؛ بلكه ممكن است مراد ايشان، گشايش شيعيان و فرج عمومى باشد نه خصوص فرج امام عصر؛ كما اين كه در بيان آن بزرگواران، فَرَج، به معناى گشايش شيعه آمده است.

حديث دوم از امام باقر(ع) است: «بنى عبّاس حتماً به حكومت خواهند رسيد و آن گاه كه حاكم شوند، اختلاف پيدا كنند و پراكندگى ميان آنان ايجاد شود و خراسانى و سفيانى، خروج خواهند كرد. يكى از شرق و ديگرى از غرب. آن دو به سرعت به سوى كوفه مى آيند و بنى عبّاس را نابود مى كنند و كسى از آنان را باقى نمى گذارند».[۴۸]

اين حديث در جاى ديگرى ضمن خبرى طولانى آمده و اضافه مى كند كه قيام سفيانى و يمانى و خراسانى، در يك روز خواهد بود.[۴۹]امّا در سند آن، افراد مجهولى قرار دارند[۵۰]و نمى توان به آن اعتماد كرد. از نظر متن هم اشكالاتى در آن به چشم مى خورد كه عبارت اند از:

يك . در بخش اوّل حديث، بر حكومت بنى عبّاس تصريح شده و بنى عبّاس قرن ها پيش از صفحه روزگار محو شده اند.

دو . سخن از بنى عبّاس و بنى اميّه و پرچم هاى سياه و نداى ابليس به قتل مظلومانه كه احتمالاً شعار بنى اميّه در باره عثمان است و كشتار فراوان از بنى اميّه كه در آغاز حكومت عبّاسيان اتفاق افتاد، همه و همه مربوط به عصر حضور ائمّه و بخصوص دوران امام صادق(ع) است كه انتساب مطالبى به ائمّه عليهم السلام رواج داشته است.

سه . اين كه خراسانى و يمانى و سفيانى در يك روز قيام كنند، با ديگر احاديثْ تناقض دارد و اين كه سه حادثه مهم در يك روز اتفاق بيفتد، جاى تأمّل دارد.

چهار . در هيچ حديثى از اين سه نفر (سفيانى و يمانى و خراسانى) در كنار هم ياد نشده، بخصوص كه خراسانى در دو روايتْ بيشتر نيامده و به نظر مى رسد كه راوى يا راويان، در نام او به اشتباه افتاده باشند.

پنج . با توجّه به راويان واقفى اين گزارش (على بن ابى حمزه و وهيب بن حفص) احتمال جعل و سوء استفاده آنان از اين متن با توجّه به حوادث پديد آمده در دوران آنها بسيار جدّى است .

از مجموع كتب متأخّر و معاصرى كه از خراسانى ياد كرده اند، استفاده مى شود كه مؤلّفان آنها چنين عنوان و نشانه اى را از برخى احاديث مربوط به خراسان يا غير آن برداشت كرده و آن را رواج داده اند وگرنه در احاديث علائم، چنين شهرتى وجود ندارد و يكى دو روايت نقل شده هم براى استناد به آن كافى نيست. به نظر مى رسد كه خراسانى، عنوانى است كه از احاديث مربوط به خراسان و مشرق زمين و مردى كه همراه اهل خراسان قيام مى كند، انتزاع شده و در واقع، متأخّران با استفاده از مضمون احاديث، چنين عنوانى را پديد آورده اند. شاهد، آن كه در معجم احاديث المهدى - كه منبعى براى كتب معاصر به شمار مى رود - ، مكرّر از خراسانى نام برده شده؛ امّا به احاديثى ارجاع شده كه نامى از خراسانى و حتى مردى از خراسان در آنها نيست. مثلاً در فهرست اين كتاب مى خوانيم: «روايتى كه مى گويد آمدن خراسانى و شعيب ۷۲ ماه پيش از ظهور مهدى است...».[۵۱]آن گاه به خبرى از الفتن ابن حماد آدرس مى دهد كه مى گويد: «تخرج راية سوداء لبنى العباس ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء قلانسهم سود و ثيابهم بيض على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح... يكون بين خروجه و ان يسلم الأمر للمهدى اثنان و سبعون شهراً).[۵۲]مورد ديگرى كه در معجم از او به خراسانى تعبير شده،[۵۳]مردى از ماوراء النهر است: «يخرج رجل من وراء النهر يقال له الحارث».[۵۴]در مجموع از اين كتاب و كتاب عصر الظهور - كه در آن هم نام خراسانى زياد آمده است - استفاده مى شود كه نويسنده آن دو، صاحب پرچم هاى سياه خراسان را همان خراسانى دانسته اند حال آن كه احاديثى كه به آنها استدلال شده، اوّلاً به صراحت نامى از خراسان نبرده و ثانياً قابل قبول نيست؛ زيرا منبع آن الفتن نعيم بن حمّاد است و بسيارى از اين احاديث از معصوم صادر نشده است.[۵۵]

۸ . انتشار علوم اهل بيت عليهم السلام از قم

در كتاب تاريخ قم از امام صادق(ع) نقل شده است كه در زمان غيبت، قم و مردم آن، حجّت بر روى زمين خواهند بود. چون علم از كوفه رخت بر مى بندد و در قم آشكار مى شود، سپس از آن جا به ديگر مناطق منتشر شده و مشرق و مغرب را فرا مى گيرد. آن گاه قائم(ع) ظهور خواهد كرد.[۵۶]

اين مطلب، واقعيتى است كه آشكار شده و به حقيقت پيوسته است. دليل و قرينه اى براى جعل آن هم نيست؛ زيرا آن زمان كه اين مطلب نقل شده است، كسى گمان نمى كرد كه قم، مركزى براى علوم آل محمّد صلى اللّه عليه و آله شود. بنا بر اين، دليلى براى ردّ اين خبر وجود نخواهد داشت و آن را بايد از اخبار غيبى اى كه ائمّه عليهم السلام از آن اطلاع داشته و اعلام كرده اند، دانست.

امّا اين كه انتشار علوم از قم، نشانه اى براى ظهور باشد، و اين كه فاصله اين رويداد با ظهور چه قدر است، روشن نيست . منافاتى ندارد كه زمانى طولانى بگذرد و آن گاه ظهور واقع شود. يعنى نمى توان از اين خبر، توقيت را برداشت كرد؛ امّا كليت آن، قابل پذيرش است .

۹ . در باره طلوع خورشيد از مغرب

طلوع خورشيد از مغرب، عنوان ديگرى است كه برخى آن را نشانه ظهور قلمداد مى كنند؛[۵۷]امّا به نظر مى رسد بيش از آن كه آن را نشانه ظهور بدانيم، نشانه قيامت باشد. اين مطلب در بحث آميختگى علائم با اشراط الساعة اشاره شد. روشن است كه حركت خورشيد در نظام كهكشانى خود به گونه اى دقيق و حساب شده است كه تغيير جهت بدين گونه را نمى پذيرد و از اين رو علامت بودن طلوع خورشيد از مغرب، نشانه پايان دوره زمين و نظام كيهانى است و بدين سبب نيز جزو اشراط الساعة معرفى شده است.

در بيشتر احاديثى كه در باره طلوع خورشيد از مغرب آمده است، آن را به عنوان علامت پايان جهان معرّفى كرده است. برخى از متون نيز تنها به حتمى بودن طلوع خورشيد از مغرب اشاره كرده و اين علامت را در كنار ديگر علائم حتمى، از جمله علائم حتمى ظهور امام مهدى(ع) ذكر كرده است. كنار هم قرار گرفتن اين علامت با علائم ظهور، سبب شده است كه برخى از افراد گمان كنند اين علامت نيز جزو علائم ظهور است. در حالى كه در بيشتر متون تصريح شده است كه اين علامت، آغاز قيامت است.

كسانى كه اين علامت را به عنوان علامت ظهور معرّفى كرده اند، براى تبيين آن ناچار شده اند كه آن را تأويل كنند و بر معناى غير ظاهرى خود حمل نمايند. قاضى نعمان مغربى، مورّخ اسماعيلى مذهب (م ۳۶۳ ق) اين حديث را پيشگويى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در باره مهدى فاطمى دانسته و مى گويد: «اين حديثِ مشهورى است و تا كنون خورشيد از مغرب طلوع نكرده و پس از اين هم نخواهد كرد. پس مقصود رسول خدا، قيام مهدى از مغرب است و مهدى همان خورشيدى است كه فرموده سيصد سال پس از هجرت من طلوع خواهد كرد و چنين هم شد و مهدى(ع) در سال ۲۹۷ق آشكار گشت».[۵۸]

منظور قاضى نعمان، عبيد اللَّه مهدى اسماعيلى است كه به مغرب رفت و پس از جنگ و گريزى، در سال ۲۹۷ق دولت فاطميان را بنا نهاد.

از اين منظر مى توان گفت كه فرقه اسماعيليه با اختلاط ميان علائم ظهور و اشتراط الساعة در صدد بهره بردارى سياسى از اين علامت به نفع گروه خود بوده و اين اختلاط را عمداً پديد آورده است.


[۱]ر . ك : ص ۶۵ (حتمى بودن شورش سفيانى) و ص ۷۷ (زمان شورش سفيانى / ماه رجب) . نيز ، ر . ك : الغيبة، نعمانى : باب ۱۸ ، ح ۱ و ۲ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۱۰ و باب ۱۴ ح ۱۵ و ۲۶ ، كمال الدين : ص ۶۷۸ و ۶۸۰ ، الإرشاد : ج ۲ ص ۳۷۱ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۳۵ .

[۲]ر . ك : الفتن : ص ۱۹۱ ، كمال الدين : ص ۶۷۹ ، ملاحم ابن منادى : ص ۷۷ ، عقد الدرر : ص ۸۰ و ۹۱ ، التذكره قرطبى : ص ۶۹۴ و ۷۰۲ .

[۳]الفتن : ص ۱۹۱ ، كمال الدين : ص ۶۷۹ ، ملاحم ابن منادى : ص ۷۷ ، عقد الدر : ص ۸۰ .

[۴]الغيبة، طوسى : ص ۴۴۴ .

[۵]الفتن : ص ۱۹۳ .

[۶]الفتن : ص ۱۹۷ و ۱۹۳ و ۱۸۸ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۶۳ .

[۷]الغيبة، طوسى : ص ۴۴۹ ، الفتن : ص ۱۸۸ و ۴۶۵ .

[۸]الفتن : ص ۱۸۸ .

[۹]الغيبة، طوسى : ص ۴۵۰ .

[۱۰]انساب الاشراف : ص ۹ ح ۱۵۷ و ۲۰۳ و ۲۲۲ ، تاريخ الطبرى : ج ۷ ص ۲۴۳ - ۲۶۳ .

[۱۱]تاريخ دمشق : ج ۴۳ ص ۲۴ ، سير اعلام النبلاء : ج ۹ ص ۲۸۴ .

[۱۲]تاريخ الطبرى : ج ۹ ص ۱۱۶ و ۱۱۸ ، تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۴۴۲.

[۱۳]ر . ك : نسب قريش : ص ۱۲۹ .

[۱۴]ر . ك : الأغانى : ج ۱۷ ص ۲۱۸ ، تاريخ مدينة دمشق : ج ۱۶ ص ۳۰۳ ، تاريخ الإسلام : ج ۶ ص ۵۸ ، السيادة العربية : ص ۱۲۱ ، صخى الإسلام : ج ۳ ص ۲۳۸ - ۲۳۹ .

[۱۵]ر . ك : معجم البلدان : ج ۱ ص ۵۲۳ .

[۱۶]ر . ك : الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۵ ح ۱۵ و ص ۲۷۰ ح ۲۱ ، الغيبة، طوسى : ص ۴۳۷ .

[۱۷]مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۱۰۵ ، تاريخ مدينه : ج ۱ ص ۳۱۰ .

[۱۸]ر . ك : الفتن، ابن حماد : ج ۱ ص ۲۰۲ (باب الخسف بجيش السفيانى...) .

[۱۹]روايت سوم نيز در باره سيّد حسنى است كه توضيح لازم در اين باره ذيل همين عنوان خواهد آمد.

[۲۰]روضة الكافى : ص ۲۲۵.

[۲۱]ر.ك: الإرشاد: ج ۲ ص ۳۶۸.

[۲۲]روضة الكافى : ص ۲۲۵ .

[۲۳]سوره شعراء: آيه ۴ .

[۲۴]الغيبة، نعمانى: ص ۲۶۸ و ۲۷۱ باب ۱۴ ح ۱۹ و ۳۳.

[۲۵]لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۱۵ و ج ۲ ص ۵۷.

[۲۶]همان : ج ۲ ص ۵۲۱ .

[۲۷]الإرشاد : ج ۲ ص ۳۶۹.

[۲۸]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۲ و ۲۶۷ و ۳۰۱.

[۲۹]الغيبة، نعمانى : ص ۲۶۰ و ۲۶۲ باب ۱۴، ح ۸ و ۱۱.

[۳۰]تاريخ الغيبة الكبرى: ص ۵۹۷ ، چشم به راه مهدى : ص ۲۸۴.

[۳۱]الغيبة، نعمانى، ص ۲۶۷ باب ۱۴ ح ۱۷ (به نقل از آن در بحار الأنوار: ج ۵۲ ص ۲۳۴).

[۳۲]الغيبة، نعمانى : ص ۲۸۰ باب ۱۴ ح ۴۵ - ۴۷، الغيبة، طوسى : ص ۴۴۴، كمال الدين، ص ۶۸۴.

[۳۳]ر. ك: ص ۲۰۷ ح ۱۲۶۸ .

[۳۴]كمال الدين : ص ۶۷۹ (باب علا ئم، روايت هشتم) .

[۳۵]الغيبة، نعمانى: ص ۲۷۳ باب ۴ ح ۲۹.

[۳۶]همان: باب ۱۴ ح ۶۴.

[۳۷]الغيبة، نعمانى: باب ۱۴ ح ۱۵ و باب ۴ ح ۲۹، كمال الدين : ص ۶۷۸ باب علائم ح ۴.

[۳۸]الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۱؛ الغيبة، طوسي، ص ۴۳۵.

[۳۹]ر. ك: ص ۱۷۳ (همزمانى قيام يمانى و شورش سفيانى).

[۴۰]ر. ك: ص ۱۷۱ (مبدأ قيام يمانى).

[۴۱]ر.ك : ص ۱۷۵ (يمانى، راه يافته تر است).

[۴۲]ر. ك: ص ۱۶۹ (خروج يمانى حتمى است) .

[۴۳]ر.ك: ص ۱۶۹ ح ۱۲۲۷ و ص ۱۷۱ ح ۱۲۲۸ و ص ۱۷۳ ح ۱۲۳۳ .

[۴۴]كتاب الغيبة: ص ۲۵۳ ح ۱۳، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۷۵ .

[۴۵]الهداية الكبرى: ص ۴۰۲، مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۸۸، بحار الأنوار: ج ۵۳ ص ۱۴.

[۴۶]الغيبة، نعمانى: ص ۳۰۱.

[۴۷]رجال النجاشى: ج ۲ ص ۲۲۶ و ۲۱۶.

[۴۸]ر.ك: ص ۳۹۴ ح ۱۳۹۸ .

[۴۹]ر. ك: ص ۱۷۵ ح ۱۲۳۴ .

[۵۰]احمد بن يوسف و يوسف بن كليب.

[۵۱]معجم أحاديث المهدى : ج ۲ ص ۵۰۳ .

[۵۲]پرچم سياهى از بنى عبّاس آشكار مى شود . سپس پرچم سياه ديگرى از خراسان بيرون مى آيد كه صاحبان آن پرچم ها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند و جلودارشان مردى از بنى تميم به نام شعيب بن صالح است. قيام او تا واگذارى حكومت به مهدى ۷۲ ماه طول مى كشد (الفتن : ج ۱ ص ۱۸۸ ، معجم أحاديث المهدى، ج ۱ ص ۳۹۷).

[۵۳]معجم أحاديث المهدى، ج ۲ ص ۵۰۳: قديكون الحارث المذكور فى بعض الروايات هو نفس الخراسانى.

[۵۴]سنن ابى داود : ج ۲ ص ۳۱۱ ح ۴۲۹۰، الملاحم ابن منادى : ص ۱۸۵، به نقل از آن، معجم أحاديث المهدى، ج ۱ ص ۳۹۶.

[۵۵]در باره اين احاديث : ر.ك: معجم أحاديث المهدى: ج ۲ ص ۵۰۳ و ۵۰۴ . مقايسه كنيد با ج ۱ ص ۳۷۴ و ۴۰۵. نيز، ر.ك: همان: ج ۱ ص ۴۰۳ و ج ۳ ص ۱۶ و ۲۸ و ۲۷۰ و ۴۷۷، عصر الظهور : ص ۲۳۸ و ۲۴۵ (در همه اين موارد، عنوان خراسانى از احاديث انتزاع شده و به عبارتى، برداشت مؤلف است).

[۵۶]ر.ك: ص ۲۲۷ (سرازير شدن علم از قم به ديگر جاها).

[۵۷]ر. ك: ص ۱۶۱ ح ۱۲۱۸ .

[۵۸]شرح الأخبار : ج ۳ ص ۴۱۸ و ۴۱۹ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت