نَسخ، از مسائل بحث انگيز قرآن كريم است و ماهيت، امكان، مصاديق و مسائل آن، مباحث گسترده اى را در قرآن پژوهى برانگيخته است. محصول اين مباحث، به گونه مستقيم يا غير مستقيم ، بر علومى همچون تفسير و فقه اثر مى گذارد. اهميت دانش ناسخ و منسوخ در پژوهش هاى تفسيرى پوشيده نيست. در كوشش هاى فقهى نيز نگاه به اين دانش ضرورى است؛ زيرا فقيه براى استنباط احكام شرعى از قرآن، بايد آيات منسوخ را بازشناسد تا مبادا آنها را (به فرض وجود) مبناى استنباطهاى فقهى قرار دهد. نسخ همچنين، در علم كلام و فلسفه دين، با برخى مسائل مهم همانند بداء، علم و قدرت خداوند، قضا و قدر و فلسفه تشريع پيوند دارد.
روايات اهل بيت عليهم السلام نيز از اهميت دانش ناسخ و منسوخ در تفسير قرآن و بيان احكام سخن گفته و بازشناختن موارد نسخ و آشنايى با مسائل آن را از دانش هاى بنيادى و پيش نياز فهم قرآن و اظهار نظر در معارف دينى دانسته اند .[۱]
پژوهشگران علوم اسلامى آثار پر شمارى در باره نسخ پديد آورده و به تفصيل از آن سخن گفته اند، به گونه اى كه بخش چشمگيرى از نگاشته هاى علوم قرآنى در باره نسخ، ناسخ و منسوخ است. افزون بر آثار مستقلى كه به اين موضوع پرداخته اند، بسيارى از آثار ديگر قرآنى و تفسيرى هر يك به مناسبتى بدين موضوع نظر كرده و در باره آن سخن گفته اند.[۲]
۱. نسخ در لغت
نسخ به معناى برداشتن و زايل نمودن امرى و نهادن امرى ديگر به جاى آن است . همچنين اين واژه ، گاهى به معانى برداشتن و زايل نمودن امرى ، انتقال چيزى از جايى به جايى ديگر ، تغيير و تبديل آن از حال و شكلى به صورت ديگر ، و استنساخ و نگارش متنى به طور دقيق از روى نوشته اى ديگر به كار مى رود .[۳]
۲. نسخ در قرآن و حديث
مادّه نسخ و مشتقات آن ، چهار بار در قرآن كريم به كار رفته و در همه اين موارد اين واژه به معناى لغوى آن است . اين موارد عبارت اند از :
۱ . آيه ۱۰۶ سوره بقره :
(مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَآ أَوْ مِثْلِهَآ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ .
هر آيه اى را نسخ كنيم يا آن را از ياد ببريم ، بهتر از آن ، يا همانند آن را مى آوريم . آيا ندانسته اى كه خدا بر هر چيزى توانا است) .
نسخ در اين آيه ، در معناى لغوى آن يعنى ازاله امرى و جايگزين كردن امرى ديگر به كار رفته و شامل نسخ تشريعى - يعنى جايگزين شدن حكمى از احكام الهى - و نسخ تكوينى - يعنى جايگزين شدن آيه اى از آيات تكوينى الهى مانند پيامبر و امام به جاى پيامبر و امامى ديگر - مى شود .[۴]
۲ . آيه ۵۲ سوره حج :
(وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبِىٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَنُ فِى أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِى الشَّيْطَنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَتِهِ .
هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه چون آرزو مى كرد [يا چيزى تلاوت مى كرد ]شيطان در آرزوى وى [يا تلاوتش ] ، القائات خود را وارد مى ساخت ، ولى خداوند وسوسه هاى شيطان را از ميان مى برد [نسخ مى كند] و آن گاه آيات خويش را استوار مى كند) .
در اين آيه نيز مراد از نسخ همان معناى لغوى آن يعنى پاك كردن القائات و آرزوهاى شيطانى و جايگزين كردن آيات الهى به جاى آن است .
۳ . آيه ۱۵۴ سوره اعراف :
( وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَْلْوَاحَ وَفِى نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ
چون خشم موسى فرو نشست ، الواح را برگرفت . و در نوشته [رونويس ] آن ، براى آنهايى كه از پروردگارشان بيمناك اند ، هدايت و رحمت بود) .
نسخ كردن كتاب و نسخه بردارى از آن ، نيز از همان ريشه لغوى اخذ شده است؛ زيرا هنگامى كه انسان از كتابى نسخه بردارى مى كند ، مانند آن است كه كتاب اصلى را كنار گذاشته و آن را تبديل به نسخه جديد كرده است و لذا در آيه اى ديگر به جاى كلمه «نسخ» كه در آيه ۱۰۶ بقره به كار رفته ، كلمه «تبديل» نهاده شده است :
(وَ إِذَا بَدَّلْنَآ ءَايَةً مَّكَانَ ءَايَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفْتَرِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ .[۵]
هنگامى كه آيه اى را به آيه اى ديگر تبديل كنيم - با اين كه خدا به آنچه نازل كرده داناتر است - مى گويند: به خدا افترا بسته اى ، ولى بيشتر آنها نمى دانند) .
۴ . آيه ۲۹ سوره جاثيه :
(هَذَا كِتَبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ .
اين كتاب ما است كه با شما به حق سخن مى گويد (و اعمال شما را بازگو مى كند) ما آنچه را انجام مى داديد نسخه بردارى مى كرديم) .
استنساخ در اين آيه نيز ، از «نسخ» گرفته شده ، و به معناى نسخه بردارى از اعمال انسان است . گويا كتاب اصلى كه خودِ اعمال است، در قيامت ، تبديل به نسخه جديدى مى گردد كه اين نسخه، نامه اعمال ناميده مى شود ، واصل اعمال، كنار گذاشته مى شود.
بنا بر اين ، نسخ در قرآن كريم ، اعم از نسخ تكوينى و تشريعى ، و نيز اعم از تخصيص و تقييد احكام تشريعى است ؛ بلكه شامل هرگونه تغيير در مفادّ آيات الهى مى گردد . تعبير ( مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ )[۶]و ( إِذَا بَدَّلْنَآ ءَايَةً مَّكَانَ ءَايَةٍ )[۷]نيز مى تواند قرينه اى ديگر براى تأييد اين مدّعا باشد .
در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز «نسخ» در همين مفهوم عام به كار رفته[۸]و به همين دليل ، تفسير قرآن و بيان احكامى شرعى بدون آشنايى با ناسخ و منسوخ ، ممنوع اعلام شده است .[۹]
۳ . نسخ در اصطلاح قُدَما
بررسى تاريخى تعاريف دانشمندان از اصطلاح نسخ نيز نشان مى دهد كه در آغاز ، هرگونه تغيير در بيان حكم شرعى - حتى تخصيص عام ، تقييد مطلق ، و بيان مجملِ پيشين - را نسخ مى گفته اند؛ زيرا همه اين موارد را در يك مفهوم، مشترك مى دانسته اند و آن عبارت است از : «عدم اراده حكم سابق به حسب ظاهر» .
بدين ترتيب در دوره نخست ، تفاوت چندانى ميان معناى لغوى نسخ و مفهوم آن در قرآن و حديث و نيز معناى اصطلاحى آن نبوده ، و به عبارت ديگر ، نسخ اصطلاحى ، در گذشته ، معناى عامّى داشته كه نسخ اصطلاحى در دوره هاى اخير يكى از مصاديق آن بوده است .[۱۰]
۴ . نسخ در اصطلاح متأخّر
هنگامى كه سير نگارش در باره ناسخ و منسوخ رونق يافت، دانشمندان بويژه اُصوليان ، قيود و شروطى بر مفهوم پيشين افزودند و تعاريفى محدودتر به دست دادند و تغييرهايى مانند تقييد و تخصيص را از دايره شمول آن بيرون راندند. بررسى نظريه هاى دانشمندان از قرن چهارم به بعد حاكى است كه در همين دوره نيز اين مفهوم تغييراتى يافته[۱۱]و سرانجام در روزگار معاصر تعريفى بسيار محدود از نسخ مطرح شده است .
بنا بر اين تعريف ، نسخ عبارت است از«رفع حكم سابق - كه بر حسب ظاهر اقتضاى دوام داشته - به تشريع حكم لاحق، به گونه اى كه امكان جمع ميان آنها نباشد». براى روشن شدن اين تعريف بايسته است كليدواژگان آن را شرح دهيم:
حكم: مراد از حكم (ناسخ يا منسوخ)، حكم شرعى (تكليفى يا وضعى) است . بدين روى، تغييراتى كه بيرون از اين حوزه رخ مى دهند، از بحث ناسخ و منسوخ بيرون اند . براى مثال، اگر با تشريعى، حكمى عقلى (همانند اباحه اصليه) از ميان برود، نسخ رخ نداده است.
اقتضاى دوام: مراد، اين است كه حكم سابق به زمانى معيّن، محدود نشده باشد. چنانچه حكمى به صراحت به زمان معينى محدود باشد، از تعريف مصطلح نسخ بيرون است؛ زيرا در اين صورت با فرا رسيدن زمان مورد نظر، حكم ، خود به خود ، از اعتبار مى افتد.
عدم امكان جمع: اين قيد بدين معناست كه بايد ميان حكم سابق و لاحق، تباين كلى(تضاد) برقرار باشد.[۱۲]روشن است كه در اين صورت ، جمع آنها در موضوع و زمان واحد امكان پذير نيست. بدين سان، «تخصيص» و «تقييد» از تعريف نسخ بيرون مى روند؛ زيرا گاه حكم سابق ، عام يا مطلق است و حكم لاحق، خاص يا مقيّد. در اين صورت، حكم لاحق ، مخصِّص يا مقيِّد حكم سابق است، نه ناسخ آن و در حقيقت، از گستره حكم سابق مى كاهد؛ ولى به كلى آن را بر نمى دارد. اين خود گونه اى جمع عرفى است و از دايره نسخ بيرون است . از اين رو، تفاوت ميان نسخ و تخصيص در آن است كه نسخ، رفع حكم سابق از همه افراد موضوع است و تخصيص، رفع حكم از برخى افراد.
تذكر اين نكته لازم است كه تضاد ميان ناسخ و منسوخ، ظاهرى (يا مجازى) است، نه حقيقى؛ زيرا بازگشت پديده نسخ در حقيقت به زمان و مدت حكم است، بدين معنا كه حكم منسوخ ، در محدوده زمانى معيّنى نافذ و معتبر است و سپس اين زمان پايان مى يابد و زمان نفوذ و اعتبار حكم ناسخ آغاز مى گردد. توضيح آن كه حكم سابق (منسوخ) ، از آغاز موقت بوده، ولى خداوند مدت آن را اعلام نكرده است و به ظاهر آن را به گونه مطلق و دائم تشريع فرموده و سپس با تشريع لاحق (ناسخ)، مدت حكم سابق را آشكار ساخته و از پايان يافتن زمان اعتبار آن خبر داده است.[۱۳]به تعبيرى، روح نسخ ، به «تخصيص اَزمانى» در برابر «تخصيص افرادى» باز مى گردد. روشن است كه تضاد ميان اين دو حكم، حقيقى نيست. از اين روست كه صاحب نظران، نسخ قرآنى را اساساً حقيقى ندانسته و مجازى يا ظاهرى شمرده اند.[۱۴]
از اين جا تفاوت ميان قوانين بشرى و قوانين شرعى نيز روشن مى گردد. قوانين بشرى به دليل ضعف و جهل قانون گذار، هر از چند گاهى دستخوش تجديد نظر اساسى مى شوند و دگرگون و نسخ مى گردند؛ زيرا پس از مدتى كاستى و ناكارآمدى خود را در عرصه عمل نشان مى دهند و جاى خود را به قوانينى مى سپارند كه با آنها در تضادّ كامل اند. ماجرا در جعل قوانين شرعى به گونه اى ديگر است. مى دانيم كه در احكام شرعى، در واقع، مصالح و مفاسد موجود در اشيايند كه وجوب و حرمت و نظاير آنها را طلب مى كنند. گاه اين مصالح و مفاسد موجود در اشيا موقّت اند و از اين رو، با گذشت زمان، حكم آنها تغيير مى كند. در چنين مواردى اراده خداوند متعال از همان آغاز به جعل قانون موقت تعلق مى گيرد و تجديد نظر و تغييرى در حكم الهى پديد نمى آيد .[۱۵]بنا بر اين، آنچه با عنوان «نسخ قرآنى» مشهور است، تنها اعلام پايان يافتن زمان عمل به حكمى و آغاز شدن زمان عمل به حكمى ديگر است.
۵ . انواع متصوّر نسخ در قرآن
نسخ در قرآن ، انواع گوناگونى تصوّر شده كه عمده آنها عبارت است از :
يك . نسخ حكم و تلاوت
در اين فرض ، آيه اى كه مشتمل بر حكمى است ، به طور كامل از قرآن حذف شده است . نمونه اى كه براى اين نوع نسخ گفته شده ، بنا بر روايتى ضعيف از عايشه است كه مى گويد : بر پيامبر آيه اى نازل شد با اين متن :
عَشْرُ رَضَعاتٍ مَعلُوماتٍ يُحرِمْنَ .
ده بار شير دادنِ معلوم ، باعث حرمت مى شود .
سپس با آيه اى ديگر نسخ شد كه پنج بار را كافى مى دانست . هر دو آيه منسوخ و ناسخ ، در قرآن بودند و مردم آن را تلاوت مى كردند ولى حيوانى اين دو آيه را از مصحفى كه در آن ثبت بود خورد و از ميان برد .[۱۶]
چگونه ممكن است آياتى از قرآن كه همواره مورد تلاوت و قرائت همگان بوده و حتى پس از پيامبر هم تلاوت مى شده ، پس از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به وسيله يك بز خورده شود و هر دو آيه، از بين بروند؟!
دو . نسخ تلاوت و بقاى حكم
تصور وجودِ اين گونه نسخ در قرآن - افزون بر اين كه با همان مشكل قول به تحريف روبروست ، خلاف حكمت نيز هست ؛ زيرا در اين حالت، حكم هست، ولى مستند آن نيست .
گفتنى است كه خليفه دوم، مدّعى بود كه آيه رجم در قرآن وجود داشته و بى جهت افتاده است؛[۱۷]ولى كسى اين ادعا را از او نپذيرفت .[۱۸]
سه . نسخ حكم و بقاى تلاوت
در اين فرض ، آيه منسوخ ، در قرآن موجود است ؛ ليكن حكم آن، نسخ گرديده است .
چهار . نسخ مشروط
نسخ مشروط ،[۱۹]عبارت است از مقيّد كردن احكام به شروط خاصّ خود كه با تغيير آن شروط - كه در واقع، موضوع حكم اند - حكم، تغيير پيدا مى كند .
همان گونه كه اشاره شد ، نوع اوّل و دوم نسخ ، در قرآن، امكان وقوعى ندارند ، همچنين نسخ به معناى چهارم، بى ترديد در قرآن واقع شده است . بنا بر اين، آنچه وقوع آن مورد بحث است ، نسخ به معناى سوم است، بدين معنا كه: آيا در قرآن، آيه اى هست كه متن آن ، موجود و حكم آن منسوخ باشد؟ پاسخ اين سؤال، ضمن بررسى «شمار آيات منسوخ» خواهد آمد .
۶ . شمار آيات منسوخ
دانشمندان علوم قرآنى در باره تعداد آيات منسوخ ، اختلاف نظر دارند . برخى معتقدند تعداد آياتى كه نسخ شده فراوان است ، برخى بر اين باورند كه تعداد آنها فراوان نيست ، و برخى مى گويند اصولاً نسخ به مفهومى كه در اصطلاح متأخران مطرح است در قرآن وجود ندارد .
بررسى آنچه در اين باره گفته شده نشان مى دهد كه اختلاف نظر در باره تعداد آيات منسوخ يا وجود و عدم آن ، ناشى از اختلاف نظر در تعريف نسخ است ؛ بدين سان كه اگر نسخ را به معناى تنافى و تنافر دو آيه تعريف كنيم - چنان كه در اصطلاح متأخران تعريف شده - بايد گفت اصولاً نسخ در قرآن وجود ندارد.
اما اگر نسخ را تنافى ظاهرى و بدوى دو آيه بدانيم به گونه اى كه شامل تخصيص عام و تقييد مطلق ، و بيان مجمل هم باشد - يعنى همان معناى لغوى نسخ كه در قرآن و حديث هم به همان معنا به كار رفته و در اصطلاح قدما مقصود از نسخ آن بوده است - نسخ در قرآن فراوان است .
بنا بر اين ، هر چه تعريف نسخ محدودتر شود ، تعداد آيات منسوخ ، كاهش مى يابد تا آن جا كه برخى گفته اند نسخى در قرآن وجود ندارد .
بر اين اساس ، آيات منسوخ در آثار قدما مانند قتادة بن دعامة السدوسى (م ۱۱۷ ق) ، زهرى (م ۱۲۴ ق) و ابن جوزى (م ۵۹۷ ق) پر شمار است .[۲۰]
شمار آيات منسوخ به عقيده ابن جوزى ۲۴۷ ، از منظر ابن حزم ۲۱۴ ، به باور ابن سلامه ۲۱۴ ، از نگاه نحاس ۱۳۴ و به گفته سيوطى ۲۰ آيه است .[۲۱]آية اللَّه خويى رحمه اللَّه عليه ضمن ردّ سخن كسانى كه نسخ را در قرآن پر شمار دانسته اند، تنها يك آيه را منسوخ دانسته است .[۲۲]
آية اللَّه معرفت رحمه اللَّه عليه نيز فراوانى نسخ را باور نداشت و در طول عمر خويش ، دو نظر را در اين باره ابراز داشته است . در آغاز و براى مدتى طولانى ، تنها چند آيه معدود ، مانند آيه امتاع (بقره : آيه ۲۴۰) ، آيه نجوا (مجادله : آيه ۱۲) و آيه عدد مقاتلين (انفال : ۶۵) را از موارد نسخ مى شمرد ،[۲۳]اما در پايان عمر ، با عبور از نظر استاد خويش ، آية اللَّه خويى رحمه اللَّه عليه ، نسخ همين آيات را نيز مقبول ندانسته و براى هر يك از آنها ، تفسير و برداشت هاى نوينى ارائه داد .[۲۴]
نظريه
نتيجه به دست آمده از مجموعه مباحث پيشين را اين گونه خلاصه مى كنيم :
۱ . نسخ به معناى تنافى آيات قرآن ، مطلقاً در اين كتاب آسمانى وجود ندارد .[۲۵]و چنين معنايى از واژه نسخ در كاربردهاى قرآنى و روايى ، نمى تواند مراد باشد .
۲ . در آياتى از قرآن و روايات فراوانى از اهل بيت عليهم السلام ، به صراحت اعلام شده است كه شمارى از آيات قرآن نسخ گرديده است . از اين رو ، انكار كلى وجود نسخ در قرآن ، صحيح نيست و با آيات و روايات معارض است .
۳ . با توجه به فراوانى آيات و روايات اشاره كننده به نسخ در قرآن ، ادعاى محدود بودن نسخ به يك مورد نيز تمام نيست . حتى پذيرش دو يا سه مورد نسخ در قرآن نيز نمى تواند تبيين گر اين شمار از آيات و روايات دال بر نسخ در قرآن باشد .
۴ . اشكال اصلى در اين مبحث ، ناشى از خلط معناى لغوى واژه نسخ يا معناى اصطلاحى آن است . همان گونه كه قبلاً بيان شد معناى لغوى نسخ ، هر گونه تغيير ، تبديل ، تخصيص و تقييد را شامل مى شود ، در حالى كه معناى اصطلاحى واژه نسخ - بويژه در مباحث اصول فقه - تنها به تنافى غير قابل جمع ميان دو حكم و اعتبار شرعى نظر دارد .
اصطلاح «نسخ» مربوط به دوره ميانى و متأخر است . از اين رو نمى توان واژه نسخ در آيات ، روايات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را بر اين اصطلاح متأخر از زمان نزول آيات و صدور روايات حمل نمود . حتى در اصطلاح عالمان كهن - از مفسران و فقيهان - نيز ، معناى لغوى واژه نسخ اراده شده است نه معناى اصطلاحى آن .
۵ . گستردگى معناى لغوى واژه نسخ و اشاره فراوان آيات و روايات به وجود نسخ در قرآن ، روشن مى سازد كه كاربرد قرآنى واژه نسخ ، مطابق با معناى لغوى بوده و هرگونه تغيير در حكم - از جمله تخصيص و تقييد - را شامل مى شود .
اين معنا از نسخ ، مصداق هاى متعددى در قرآن دارد و برخى از آنها در روايات اهل بيت عليهم السلام بيان شده است كه گزارش آن در قسمت هاى پيشين گذشت . روايات بيان كننده مصاديق نسخ قرآنى و همچنين آيات و روايات دال بر نسخ در قرآن ، قابل پذيرش است و نياز به توجيه و تأويل ندارد .
[۱]ر . ك : ص ۱۵۱ (شناخت ناسخ و منسوخ) .
[۲]براى تفصيل بيشتر در باره پيشينه و سير نگارش هاى ناسخ و منسوخ نك: الناسخ و المنسوخ، سدوسى: ص ۱۰ - ۱۷ (مقدمه) ؛ درآمدى بر تاريخ علوم قرآنى : ص ۳۰۷ - ۳۱۸. نويسنده كتاب اخير، ۸۶ اثر را برشمرده است.
[۳]ابن فارس : النون و السين و الخاء أصل واحد ، إلا أنه مختلف في قياسه : قال قوم : قياسه رفع شى ء وإثبات غيره مكانه ، وقال آخرون : قياسه تحويل شى ء إلى شى ء . قالوا : النّسخ نسخ الكتاب والنّسخ أمر كان يُعمل به من قبل ثمّ يُنسخ بحادث غيره ، كالايه ينزل فيها أمر ثمّ تنسخ بآية اخرى ، و كلّ شى ء خَلَف شيئاً فقد انتسخه . و انتسخت الشمس الظلِّ والشيب الشباب ...» (معجم مقاييس اللغة : ص ۱۰۲۶) ؛ ازهرى : «الزجّاج : النسخ فى اللغة إبطال شي ء وإقامة آخر مقامه . والعرب تقول : نسخت الشمس الظلّ : أذهبت الظلّ و حلّت محلّه . والنسخ اكتتابك كتاباً عن كتاب حرفاً بحرف ... لأنه قام مقامه . وقال الليث : النسخ أن تزايل أمراً كان من قبل يُعمل به ثمّ تنسخه بحادث غيره . عن ابن الأعرابى : النسخ تبديل الشي ء من الشي ء وهو غيره ، والنسخ نقل الشي ء من مكان إلى مكان و هو هو» (معجم تهذيب اللغة : ج ۴ ص ۳۵۵۸) ؛ ابن منظور : «النسخ : إبطال الشى ء وإقامة آخر مقامه ؛ قال الفرّاء وأبو سعيد : نسخ الشي ء بالشي ء ، أى أزاله به وأداله ؛ والشي ء ينسخ الشي ء أى يزيله ويكون مكانه» (لسان العرب : ج ۳ ص ۶۱) ؛ راغب : «النسخ إزالة شى ء بشى ء يتعقّبه» (مفردات الفاظ القرآن : ص ۴۹۰) .
[۴]چنان كه از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه آمده : يقول [اللَّه ] : ما نميت من امام او ننسه ذكره ، نأت بخير منه من صلبه مثله (بحار الأنوار : ج ۴ ص ۱۱۶) . گفتنى است كه بداء نيز يكى از مصاديق نسخ تكوينى محسوب مى شود .
[۸]ر . ك : ج ۲ ص ۱۵۳ (بخش يكم / فصل هشتم : آيه هايى كه منسوخ ناميده شده اند) .
[۹]ر . ك : ج ۲ ص ۱۵۱ (بخش يكم / فصل هشتم : شناخت ناسخ و منسوخ) .
[۱۰]براى نمونه نگاه كنيد : الناسخ و المنسوخ تأليف سدوسى (م ۱۱۷ ق) كه تعداد نسخ هاى قرآن كريم را پرشمار دانسته است .
[۱۱]نك: «نسخ در نگاه تحقيق»، على كربلايى پازوكى، بينّات، ش ۲۹، ص ۷۱ - ۷۳ .
[۱۲]التمهيد فى القرآن: ج ۲ ص ۲۶۷.
[۱۳]البيان فى تفسير القرآن: ص ۲۷۹ - ۲۸۰.
[۱۴]«نسخ در قرآن؛ تازه ترين ديدگاه ها»، محمد هادى معرفت، بيّنات، ش ۴۴، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
[۱۵]ر.ك: البيان فى تفسير القرآن: ص ۲۷۸ - ۲۷۹؛ التمهيد: ج ۲ ص ۲۶۸.
[۱۶]اين روايت در منابع اهل سنّت آمده است . براى نمونه، ر.ك : كتاب الموطأ: ج ۲ ص ۶۰۹ ؛ سنن النسائى : ج ۴ ص ۱۰۰ .
[۱۷]ر . ك : صحيح البخارى : ج ۸ ص ۱۱۳ ؛ صحيح مسلم : ج ۵ ص ۱۱۶ .
[۱۸]ر . ك : البيان : ص ۲۰۲ و ۲۸۵ ؛ الميزان فى تفسير القرآن : ج ۱۲ ص ۱۲۵ .
[۱۹]اين اصطلاح در نوشته آية اللَّه معرفت به كار رفته ، و ظاهراً مقصود، همان معناى عام نسخ است كه در لغت و قرآن و حديث به كار رفته است .
[۲۰]ر . ك : سلسلة كتب الناسخ و المنسوخ، تحقيق حاتم صالح الضامن: ص ۱۰۹. اين مجموعه شامل كتاب هاى زير است: ۱ . كتاب الناسخ و المنسوخ للسّدوسى ، ۲ . المصفّى بأكف أهل الرسوخ لابن الجوزى ، ۳ . ناسخ القرآن و منسوخه لابن البازى، ۴ . الناسخ و المنسوخ للزهرى .
[۲۱]ر . ك : الناسخ و المنسوخ بين الاثبات و النفى، عبد المتعال محمود الجبرى : ص ۱۰۹ .
[۲۲]ر . ك : البيان ، خويى، ص ۲۷۳ و ۳۸۰ .
[۲۳]ر . ك : التمهيد : ج ۲ ص ۲۷۹ ، ۲۸۰ ، ۲۹۱ ، ۳۰۰ ، ۳۰۱ ، ۳۰۳ ، ۳۰۵ ، ۳۰۶ ، ۳۲۵ .
[۲۴]اين نظر ، در مصاحبه با ايشان به صورت شفاهى ابراز شد و استاد فرصت بازبينى و تنقيح آن را نيافت . اين مصاحبه در فصل نامه بيّنات : ش ۲۴ (زمستان ۸۳) ، ص ۱۰۶ به چاپ رسيد .
[۲۵](وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَفًا كَثِيرًا) (نساء : آيه ۸۲) .