257
فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50

المعري است که ديوان بزرگي به نام لزوم ما لا يلزم يا لزوميات دارد، نيکو و با کيفيت. ۱ ابن ابي الحديد بابي را تحت عنوان «باب لزوم ما لا يلزم و إيراد أمثلة منه» باز مي‌کند، و توضيحات جامعي در آن مي‌آورد.
نمونه‌ اين قاعده خطابه در نهج البلاغه در سخن امير المؤمنين علیه السلام است که فرمود: «فإنه أرجح ما وُزِنَ و أفضل ما خُزِنَ» ۲ شارح مي‌گويد:
و قوله(: «وزن» و «خزن» بلزوم الزاي، من الباب المسمى لزوم ما لا يلزم، و هو أحد أنواع البديع، و ذلك أن تكون الحروف التي قبل الفاصلة حرفاً واحداً، هذا في المنثور، و أما في المنظوم فأن تتساوى الحروف التي قبل الروي، مع كونها ليست بواجبة التساوي.۳
چنان كه مي‌بينيم، از باب التزام، قبل از فاصله، يعني حرف نون، حرف زاي آمده است و «زن» در هر دو کلمه پيش گفته مشترک است.

6. مقابله

مقابله يکي ديگر از موارد بديع است که در کلام علوي مي‌توان ديد، و ابن ابي الحديد در شرح خود، به بهانه سخن امام: «السبقة الجنة والغاية النار»، بابي خاص را تحت عنوان «استطراد بلاغي في الکلام علي المقابله» به اين صناعت ادبي اختصاص داده است. ۴ مقابله از محسنات معنوي بديع، آن است که دو يا چند معناي موافق و هماهنگ ذکر شود، سپس معاني مقابل آن به ترتيب آورده شود. ۵ در مقابله ممکن است الفاظ مقابل ضد خود قرار گيرند، و يا لفظ مقابل ضد نباشد. ۶ و ۷ اما شارح معتزلي در اين‌که مقابله در ضد و غير ضد هر دو باشد، اشکال مي‌کند، و اعتقاد دارد تقسيم مقابله به مقابله شيء به ضد و غير ضد ـ که ابن اثير مي‌گويد ـ صحيح نيست، بلكه حتماً بايد ضد باشد و يا آنچه بر سبيل آن جاري است. ابن ابي الحديد، پس از رد قول صاحب مثل السائر، مي‌گويد:

1.. همان.

2.. نهج البلاغه، خ۲.

3.. شرح نهج البلاغه، ج۱، خ۲، ص۱۴۰.

4.. همان، ج۲، خ۲۸، ص۸۳.

5.. جواهر البلاغه، ص۳۱۴؛ موسوعة علوم اللغة العربية، ج۹، ص۴۳.

6.. شرح نهج البلاغه، ج۲، خ۲۸، ص۸۳.

7.. عبارت پيش گفته يکي از تفاوت‌هاي مقابله با مطابقه (طباق) است، زيرا در طباق بايد لفظ مقابل، ضد لفظ گذشته باشد، و اين لزوم در مقابله وجود ندارد، گرچه ضديت لفظ مقابل اوج بلاغت مقابله است؛ ضمن اين‌که مطابقه، بين دو لفظ ضد است، ولي مقابله، غالباً بين چهار ضد است (ر.ك: موسوعة علوم اللغة العربية، ج۹، ص۴۴). البته از مطالب شارح معتزلي در باب مقابله اين‌گونه برمي‌آيد که آنچه گذشت، نزد شارح چندان مقبول نيست و مطابقه نيز تنها قسمي از مقابله است؛ چنان‌كه آيه (فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً(، طبق تفاوت گذشته از مصاديق مطابقه (طباق) است، ولي ابن ابي الحديد آن را از انواع مقابله ذکر مي‌کند؛ ضمن اين‌که اوج بلاغت مقابله نيز ضديت الفاظ است. علاوه بر اينها همه ـ چنان‌كه در بالا آمد ـ عدم ضديت نزد شارح مردود است (ر.ك: شرح نهج البلاغه، ج۲، خ۲۸، ص۸۳ ـ ۸۹).


فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
256

مي‌بينيم که عالم معتزلي هم نامي براي اين فن بديع نمي‌آورد، و آن ائتلاف الفاظ در عين اختلاف است، که به ضديت نوي و فرسودگي اشاره دارد که در عين اختلاف با هم يک‌جا جمع آمده‌اند.

4. التفات (صرف خطاب)

التفات در حقيقت، انتقال و رويکرد گوينده از اسلوبي به اسلوب ديگر است، و فايده آن اين است که سخن او بيشتر به دل‌ها مي‌نشيند، و براي شور و حال شنونده بهتر است و انگيزه استماع او مي‌گردد. ۱ لذا گاه در آن گفته‌اند اين است که متکلم مطلبي را آغاز کند، پس به دليلي پيش از پايان مطلب باز گردد و به توضيحي يا رفع شکي در مخاطب يا ... بپردازد. ۲ گاه، نيز چنان كه ابن المعتز در تعريف التفات مي‌آورد ۳ ، همان مقصود است که شارح معتزلي به درستي آن را صرف خطاب نام کرد، و آن انصراف متکلم از سخن درباره غايب به سخن درباره مخاطب يا گونه‌هاي ديگر اين انصراف است؛ اما نمونه صرف خطاب در نهج البلاغه: شارح در شرح اين فراز از خطبه امام: «مَا هِيَ إِلَّا الْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ يَكُنْ إِلَّا أَنْتِ تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اللَّه» ۴ مي‌گويد:
قال على طريق صرف الخطاب: «فإن لم تكوني إلا أنت»، خرج من الغيبة إلى خطاب الحاضر، كقوله تعالى: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ(، يقول: إن لم يكن لي من الدنيا ملك، إلا ملك الكوفة ذات الفتن، و الآراء المختلفة فأبعدها الله.۵

5. لزوم ما لا يلزم

لزوم ما لا يلزم ـ که در دو بيت شعر يا بيشتر، و دو فاصله نثر يا بيشتر از آن اجرا مي‌شود ـ آن است که حرف پيش از حرف روي در شعر يا پيش از آخرين حرف فاصله در نثر، در هر دو مساوي باشد؛ به گونه‌اي که قواعد علم قافيه آن را نمي‌طلبد. ۶ از نام‌هاي ديگر آن «التزام» و «اعنات» است؛ از آن جمله است سخن خداي متعال: (فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ * وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ(.۷ راء در اين دو آيه شريفه به منزله روي است و آمدن هاء لازم نبوده است، و آوردن آن از باب لزوم ما لا يلزم است.
سخندان اين باب از بديع را در کلامش به کار مي‌برد تا تأثير موسيقيايي کلامش افزون گردد، و بر مهارت زباني‌اش دلالت کند. ۸ از جمله کساني که بسيار در اين امر مهارت داشت، ابوالعلاء

1.. بديع القرآن، پاورقي ص۱۴۳.

2.. همان، ص۱۴۳.

3.. البديع، ص۱۰۶.

4.. نهج البلاغه، خ۲۵.

5.. شرح نهج البلاغه، ج۱، خ۲۵، ۳۱۱.

6.. جواهر البلاغه، ص۳۵۳ ؛ موسوعة علوم اللغة العربية، ج۷، ص۵۲۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، خ۲، ص۱۴۰.

7.. سوره ضحى، آيه ۹ ـ ۱۰.

8.. موسوعة علوم اللغة العربية، ج۷، ص۵۲۹.

  • نام منبع :
    فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
    تاريخ انتشار :
    پاییز و زمستان 1387
    سردبیر :
    محمدی نیک (ری شهری)، محمد
    صاحب امتیاز :
    دانشکده علوم حديث
    مدیر اجرایی :
    محمد قنبری
    نشانی :
    قم، بلوار پانزده خرداد، شهرک جهاد، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، ص پ : 37185-3431
    تلفن :
    0251-7176131
    امور مشترکان :
    0251-7176413
    دورنگار :
    0251-7785050
    پست الکترونیک :
    ulumhadith@hadith.net
    امتیاز :
    علمی - پژوهشی، به استناد نامه شماره 6219/3 - 85/7/3 کمیسیون بررسی نشریات علمی کشور
    جانشین سردبیر :
    مهدی مهریزی
تعداد بازدید : 32887
صفحه از 423
پرینت  ارسال به