65
فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50

نيز زير دست مردان هستند. پس فضيلت کامل از آنِِِ مردان و فضيلت ناقص از آنِ زنان است. در نتيجه مردان آزاد بر زنان و بردگان، چه زن و چه مرد، حاکم‌اند. حاکم و محکوم بايد داراي فضايلي باشند. در غير اين صورت، امکان تعاطي ميان آنان وجود نخواهد داشت. اما فضايل آنان فرق مي‌کند و از نظر ارسطو سقراط اشتباه مي‌کرد که فضايل زنان و مردان را از يک سنخ مي‌دانست. بر عکس، اعتدال و شجاعت در مرد و زن يکسان نيست، بلکه شجاعت مرد در فرمانروايي و شجاعت زن در فرمانبري آشکار مي‌شود. ۱
اما چرا بايد زن فرمانبر مرد باشد؟ ارسطو پاسخ مي‌دهد: به دليل آن که قوه عقلي مرد از زن نيرومندتر است و همان گونه که روان بايد بر تن و بخش عقلي روان بر بخش غير عقلي آن حاکم باشد، مرد نيز بايد بر زن حاکم گردد.
ليکن از کجا وي به اين حقيقت پي برده است که قدرت عقلي مرد بيش از زن است؟ ارسطو پاسخ مي‌دهد: زيرا مرد بر زن حاکم است. در واقع، ارسطو، خواسته يا ناخواسته، اسير دوري شده است که نتوانسته از آن بيرون آيد و به گفته بارکر، وي براي اثبات تسلط مرد بر زن، به بخش مسلط روان در مرد اشاره مي‌كند. اما از كجا بدانيم كه روان‌ْ بخشِ مسلط و غير مسلط دارد؟ از آن‌جا که مرد بر زن حاكم است. ۲ حاصل آن که از نظر ارسطو، برده فاقد قدرت تفکر است و زن تفکري ناقص دارد. به همين سبب، فضايل اخلاقي آنان نيز بايد متناسب با آنان باشد. وي در رساله فن شعر خود تصريح مي‌کند که:
زن نيز ممكن است داراي سيرت خوب باشد و همچنين بنده نيز ممكن است داراي سيرت پسنديده باشد؛ هرچند شايد زن از حيث مرتبت از مرد پست‌تر آفريده شده باشد و نيز هر چند كه بنده موجودي پست و فرومايه آفريده شده است.۳
خلاصه آن که از نظر ارسطو همه چيز در طبيعت، غايت‌مند آفريده شده و کامل بر ناقص فرمان مي‌راند و مرد ـ که کامل است ـ بايد بر زن فرمان براند. اين سخن ارسطو ـ که از دل آن، فضايل اخلاقي زنانه و مردانه متفاوتي سر بر مي‌آورد ـ امروزه سخني «رسوا» وصف شده ۴ و کساني به نقد آن همت گماشته‌اند. برخي از فمينيست‌ها خطاي ارسطو را ناشي از تصورات زيست‌شناختي وي مي‌دانند و برخي ناشي از خطاي او در مسأله فضايل. برخي نيز بر آن هستند كه خطاي ارسطو ناشي از قبول پيش‌فرض‌هاي غلط و مسلط جامعه خويش است و حتي با مباني خودش سازگاري ندارد؛ زيرا ناقص شمردن زن به معناي نداشتن عقلانيت است و اين كار به معناي انسان ندانستن او است، حال آن كه وي چنين باوري ندارد. بنابراين، خطاي او خطايي روش‌شناختي است. ۵ براي مثال، مي‌توان نظر ارسطو را درباره بردگي بر اساس معيار خودش نقد کرد. وي خود در اخلاق نيکوماخوس مي‌پذيرد که رفتار با ديگران در صورتي مي‌تواند متفاوت باشد که آنان تفاوت قابل توجه و مرتبطي داشته باشند،

1.. همان، ص۳۷.

2.. همان، ص‌۳۶.

3.. رساله فن شعر، ص‌۱۳۹.

4.. فلسفه راولز، ص‌۳۷.

5.. Ancient Greek philosophy, Rhoda Hadsssah Kotzin, P. ۱۹.


فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
64

با توجه به همساني و ناهمساني زن و مرد از نظر زيستي، مي‌توان سه سرمشق مسلط را در باب پيوند ميان اخلاق و جنسيت در طول تاريخ انديشه اخلاقي يافت که به ترتيب شکل گرفته‌اند. اين سه ديدگاه، به ترتيب تاريخي، عبارت‌اند از:
1. ديدگاه مسلط يوناني مبني بر فروتري زن، 2. ديدگاه برابري‌طلبانه از قرن هيجدهم مبني بر همساني زن و مرد، 3. ديدگاه جدايي طلبانه فمينيستي قرن بيستم و گذر از بحث تفاوت‌ها.

1-4. ديدگاه يوناني مبني بر فروتري زن

ديدگاه مسلط بر عمده جوامع تا قرن هيجدهم آن بود که فضايل مردانه با فضايل زنانه متفاوت است و کساني مانند ارسطو و گاه افلاطون حامي چنين نگرشي بوده‌اند؛ اما چون اين کسان معتقد به اين اصل بودند که برخورد ناهمسان با افراد همسان غير اخلاقي است، در پي آن بودند تا نشان دهند که زن و مرد واقعاً تفاوتي معنادار دارند که توجيه‌گر برخورد ناهمسان است. از اين منظر، چون زن و مرد در يک سطح از رشد عقلي و عاطفي قرار ندارند، ناگزير بايد احکام اخلاقي متفاوتي بر آنان بار کرد. افلاطون در برخي از آثار خود، سخت بر همساني زن و مرد پاي مي‌فشارد، حال آن که در مواردي شاهد دفاع او از برتري مرد بر زن هستيم؛ براي مثال، وي در رساله جمهور خود از مساوات ميان زن و مرد و لزوم تربيت يکسان براي دو جنس نام مي‌برد. ۱ همچنين از زبان «منون» نقل مي‌کند که فضيلت اصلي مرد در اداره امور شهر است و فضيلت اصلي زن در خانه‌داري و اطاعت از شوهر خويش است. اما سقراط بر او اشکال مي‌کند که فضيلت چون داراي مثال يا صورت واحدي است، پس بايد تجليات آن نيز در همه کس يکسان باشد. در نتيجه، اگر چيزي فضيلت به شمار رود، بايد در زن و مرد هر دو مشترک باشد و منون اين را مي‌پذيرد. ۲
با اين حال، در رساله تيمائوس زن را تنزل يافته و مسخ شده مرد دانسته، مدعي مي‌شود:
بعد از آن كه مردان پاي به مرحله وجود نهادند، آن عده از ايشان كه بزدل و ترسو بودند و زندگي را با بيدادگري به سر بردند، هنگام تولد دوم به صورت زنان در آمدند.۳
ارسطو نظام اخلاقي خود را بر اساس تفاوت بين دو جنس بنا مي‌نهد. وي بر اساس نظام طبيعت حکم مي‌کند که برخي انسان‌ها کامل و برخي ناقص هستند. در نتيجه:
برخي از زندگان، از همان نخستين لحظه زادن، براي فرمان‌روايي يا فرمان‌برداري مقدر مي‌شوند.۴
کتاب اول سياست به‌طور عمده،‌ به بسط همين انديشه اختصاص يافته است. وي در اين کتاب سه گروه را شناسايي مي‌کند: مردان، زنان و بردگان. بردگان ابزاري بيش در دست اربابان خود نيستند. زنان

1.. جمهور، ص‌۲۷۲.

2.. Meno, in Great books, V. ۶. p ۱۷۵.

3.. مجموعه آثار افلاطون، ج۳، ص۱۹۱۸.

4.. سياست، ص‌۱۰.

  • نام منبع :
    فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
    تاريخ انتشار :
    پاییز و زمستان 1387
    سردبیر :
    محمدی نیک (ری شهری)، محمد
    صاحب امتیاز :
    دانشکده علوم حديث
    مدیر اجرایی :
    محمد قنبری
    نشانی :
    قم، بلوار پانزده خرداد، شهرک جهاد، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، ص پ : 37185-3431
    تلفن :
    0251-7176131
    امور مشترکان :
    0251-7176413
    دورنگار :
    0251-7785050
    پست الکترونیک :
    ulumhadith@hadith.net
    امتیاز :
    علمی - پژوهشی، به استناد نامه شماره 6219/3 - 85/7/3 کمیسیون بررسی نشریات علمی کشور
    جانشین سردبیر :
    مهدی مهریزی
تعداد بازدید : 33629
صفحه از 423
پرینت  ارسال به