67
فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50

2-4. ديدگاه برابري طلبانه زن و مرد

در برابر ديدگاه مسلط بالا، به تدريج، از قرن هيجدهم کساني به دفاع از وحدت فضايل اخلاقي زنانه و مردانه پرداختند. مفصل‌ترين دفاعيه وحدت جنسي فضايل اخلاقي از سوي خانم ماري وولستونکرافت (Mary Wollstonecraft) ارائه شد. وي در کتابي به نام اثبات حقوق زنان ۱ ـ که در سال 1790م، نوشته شد ـ به نقد نظرگاه روسو پرداخت و مدعي برابري فضايل اخلاقي زنان و مردان شد. ۲ زان پس، به تدريج، اين نگرش مدعي وحدت فضايل در غرب گسترش يافت و همواره مدافعاني داشته و دارد. اين نظرگاه، به خصوص، براي زنان جذابيت داشت، ليکن در قرن بيستم به تدريج کساني آن را کافي ندانستند و مجدداً مسأله تفاوت فضايل اخلاقي مطرح شد، اما در سطحي ديگر.

3-4. ديدگاه جدايي طلبانه معاصر

از زمان وولستونکرافت تا امروز شاخه‌اي از متفکران اخلاق فمينيستي، سرسختانه وجود چيزي به نام فضايل زنانه را انکار و يا در وجود آن ترديد کرده‌اند که موجه به نظر مي‌رسد. در مقابل اين ترديد مقبول درباره وجود فضيلت زنانه (female virtue)،‌ تعداد فراواني از زنان، بويژه از زمان اعطاي حقوقشان، مجذوب نظريه جدايي فضايل اخلاقي زنانه و مردانه بوده‌اند. البته نه به دليل آن که چنين فضايلي وجود دارد، بلکه گاه با اين نظر که زنان از نظر اخلاقي از مردان برتر هستند و مي‌توانند جامعه را با عمل و اخلاقيات خاص خود ارتقا بخشند. آنان، بر خلاف نظر بسياري از نويسندگان مرد، با قبول فضايل خانگي، آن را دليلي براي ورود زنان به عرصه عمومي مي‌دانستند. از اين منظر، به جاي تأکيد بر فضايل قراردادي مردانه، آنان از فضايل زنانه دم مي‌زدند.
امروزه، هرچند در غرب ديگر سخن فضايل اخلاقي زنانه يا خانگي مطرح نمي‌شود و زنان در عرصه عمومي حضور دارند، با اين همه، ايده اخلاق زنانه همچنان در ميان برخي متفکران فمينيست وجود دارد. مسأله اخلاق زنانه با توجه به مسائل اجتماعي، سياسي و زيست‌محيطي و اقداماتي که به تخريب طبيعت منتهي شده، جايگاه خاصي يافته است. از اين منظر، ادعا مي‌شود که ويراني‌هاي رخ داده در حوزه‌هاي مرد سالار (Male- dominated) صورت گرفته و ناشي از خصلت‌هاي مردانه است و همه خرابي‌ها زاده طبيعت تغييرناپذير مردان و طبيعت ويرانگر و روحيه سلطه‌طلبانه به شمار مي‌رود.
اين ديدگاه ذات‌باورانه (essentialist) ـ که همه چيز را به ذاتي معين نسبت مي‌دهد ـ به خوبي در نوشته‌هاي ماري دَلي (Mary Daly) ديده مي‌شود. وي بر آن است که در مقابل طبيعت مردانه، طبيعت زنانه کمتر خشن و بيشتر مهربان است و ستم تاريخي مرد آن را تغيير نداده است و مي‌تواند جهان را از اين وضع نجات دهد. هرچند اين ديدگاه افراطي مورد قبول همه نيست، در مجموع، چندان هم نامعمول نيست که شاهد اشاره ذات‌گرايانه به طبيعت زن و مرد باشيم. ۳ اين نگرش ذات باورانه نسبت به زن و مرد، از نظر کسي که طبيعت اين دو را تغييرناپذير و يکسان نمي‌داند، بلکه آن را ساخته جامعه و تاريخ مي‌داند،

1.. A Vindication of the Rights of Women

2.. The idea of female ethic, Jean Grimshaw, In A Companion to Ethics, edited by Peter Singer, P. ۴۹۱.

3.. Ibid, P. ۴۹۳.


فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
66

و لازم است که با موارد يکسان، بر اساس معيار يکسان، برخورد شود. به همين سبب، بردگي را مجاز مي‌دانست؛ زيرا بر اين نظر بود که بردگان از نظر طبيعي برده و دچار نقص عقلي هستند و حتي نظر برخي از معاصران خود را ـ که بردگي را بر اثر قانون يا زور موجه مي‌دانستند ـ رد و سعي مي‌کرد نشان دهد اختلاف ميان برده و ارباب ذاتي است. اگر بتوانيم نشان دهيم که توان عقلي برده ذاتاً کمتر از ديگران نيست، در اين صورت ارسطو نيز موظف است طبق معيار و عقلانيت خودش از اين نظر دست بکشد. ۱
با وجود نقدهايي که احياناً متوجه اين نگرش ارسطويي مي‌شد، در مجموع، نظر منسجم او مقبول افتاد و طي قرون بعدي به شکل‌هاي گوناگوني تفسير و بازتوليد و تقويت شد؛ براي مثال، ژان ژاک روسو، با اين تصور که «زن اساساً براي خوشايند مرد ساخته شده است»، ۲ به استناد تفاوت ميان زن و مرد، مدعي مي‌شد که «وظايف زن و مرد يکي نيست». ۳ وي فضايل را به خانگي (domestic virtues) و اجتماعي (social virtues) تقسيم مي‌کرد و معتقد بود که زنان بايد داراي فضايل خانگي باشند و در اين مسير تا جايي پيش مي‌رفت که فکر مي‌کرد:
روش آموزش و پرورش زن بايد عکس روش تربيت مرد باشد.۴
زيرا وي قدرت عقلي زنان را کمتر از مردان مي‌دانست و تکاليف زن را اين گونه تلخيص مي‌کرد: اطاعت و وفاداري نسبت شوهر و محبت به فرزندان. با همين نگرش بود که وي مي‌گفت برخي خطاهاي مردانه مي‌تواند فضايل زنانه باشد. هگل بر آن بود که داوري اخلاقي زنانه محدود به امور منزلي است؛ حال آن که تأمل در امور نظري و انتزاعي را کاري مردانه مي‌شمرد. فرويد نيز مدعي بود که زنان حس عدالت را در داوري اخلاقي کمتر از خود نشان مي‌دهند و قضاوت اخلاقي آنان متأثر از محبت و نفرت است. ۵ همچنين کانت در درس‌هاي فلسفه اخلاق خود، به صراحت، از تفاوت ارزش‌هاي اخلاقي زن و مرد سخن به ميان آورد و با آن که معتقد بود که خست ضد عقل است، نوشت:
خست در زنان بيشتر از مردان پيدا مي‌شود و اين امر البته با طبيعت آنها سازگار است؛ زيرا آنها در موقعيتي نيستند که بتوانند تحصيل کنند و به دست آورند، پس طبيعتاً بايد [آنچه را که دارند] پس انداز کنند. مردان چون مي‌توانند پول به دست آورند، بخشنده‌ترند.۶
اين نگرش همچنان کمابيش در ميان برخي متفکران ديده مي‌شود که بر جدايي فضايل اخلاقي مردانه و زنانه تأکيد مي‌کنند.

1.. Ethical theory and bioethics, James Rachels, in A Companion to Bioethics, edited by Helga Kuhse, p. ۲۱-۲۲.

2.. اميل يا آموزش و پرورش، ص‌۴۳۳.

3.. همان، ص‌۴۳۴.

4.. همان، ص‌۴۳۹.

5.. How are we to live?: Ethics in an age of self-interest, Peter Singer, P. ۲۰۷.

6.. درس‌هاي فلسفه اخلاق، ص‌۲۴۸.

  • نام منبع :
    فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50
    تاريخ انتشار :
    پاییز و زمستان 1387
    سردبیر :
    محمدی نیک (ری شهری)، محمد
    صاحب امتیاز :
    دانشکده علوم حديث
    مدیر اجرایی :
    محمد قنبری
    نشانی :
    قم، بلوار پانزده خرداد، شهرک جهاد، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، ص پ : 37185-3431
    تلفن :
    0251-7176131
    امور مشترکان :
    0251-7176413
    دورنگار :
    0251-7785050
    پست الکترونیک :
    ulumhadith@hadith.net
    امتیاز :
    علمی - پژوهشی، به استناد نامه شماره 6219/3 - 85/7/3 کمیسیون بررسی نشریات علمی کشور
    جانشین سردبیر :
    مهدی مهریزی
تعداد بازدید : 33621
صفحه از 423
پرینت  ارسال به