اين حديث با منش و منطق اهل بيت، چه زن و چه مرد، سازگارتر از حديثي است که بخل زنان را ميستايد. وانگهي، حفظ مال شوهر، از حوزه بخل يا بخشش خارج بوده و وظيفه زن است و نشانه امانتداري وي.
استدلالي نيز که به سود ترس زنان شده، ناپذيرفتني است. در روايتي آمده است زني که ترسو باشد، از هرچه سر راهش قرار گيرد، ميترسد و در نقل ديگري آمده است زني که ترسو باشد، از خانهاش خارج نميشود. هيچ يک از اين دو استدلال مقبول نيست. درست است که تهور و بيباکي چه بسا کار دست زنان ميدهد و برخي از قربانيان حوادث ناخوشايند به دليل مخاطرهجويي قرباني شدهاند، اما به همان نسبت نيز زنان ترسو قرباني شدهاند. در نتيجه، ميتوان گفت که ترس و تهور هر دو براي زنان خطرناک است. ديگر، آن که ترس زن از هر چيز و در همه شرايط، مانند جنگ يا تهاجم جنسي خوب نيست. در هنگام ترس، قدرت تفکر و تصميمگيري شخص فلج ميشود و نميداند که کدام اقدام مناسب است و حتي اگر هم آن را بداند، جرأت انتخاب آن را ندارد. اين مسأله هم در مرد مشکل ساز است و هم در زن و دليلي براي فضيلت شمردن آن در زنان وجود ندارد.
بيرون نرفتن زن از خانه نيز اگر فضيلت باشد، بايد نتيجه گرفت که زنان يا دختران پيامبر و ائمه علیهم السلام ـ که از خانه بيرون ميرفتند ـ از اين فضيلت بيبهره بودند. از قضا کساني همين نتيجه را گرفتهاند و در شرح اين حديث و دفاع از آن نوشتهاند:
روايت شده است که حضرت زينب تنها قسمت داخلي در خانه خود را ميشناخت و هرگاه ناچار ميشد که از خانه خارج شود؛ با حجاب و شبانه از خانه خارج ميشد؛ در حالي که حسن علیه السلام در سمت راست او، حسين( در سمت چپش و امير مؤمنان پيشاپيش او حرکت ميکرد.۱
همچنين حضرت سکينه چنان ملازم خانه و مسجد بود که چون حسن مثني عموزادهاش او را از امام حسين( خواستگاري کرد، حضرت پاسخ داد:
دخترم فاطمه را که در عبادت چونان مادرم زهراست، به تو ميدهم، اما سکينه به درد مردي نميخورد؛ زيرا غالباً در حال استغراق با خداوند است.۲
در واقع، براي توجيه اين حديث نه تنها مسلمات تاريخي و سنت ائمه علیهم السلام ناديده گرفته ميشود، بلکه حتي ارزشهاي اصيل اسلامي و حضور اجتماعي، به سود دعاوي نادرست تاريخي و ضد آموزههاي اسلامي کنار نهاده ميشود.
اين دشواريها موجب شده است تا برخي از شارحان هوشمند متوجه برخي نقصهاي متني و محتوايي اين حديث شوند و همان طور که ديديم، به تدريج خواستهاند با توجيهاتي دامنه بخل و تکبر را محدود کنند؛ اما اين حديث عام است و کلي و تاب چنان تأويلهايي را ندارد. از اين رو، يا بايد آن را همان گونه که شارحان کهن به طور مطلق پذيرفته بودند، پذيرفت يا آن را کنار نهاد.