كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار است

پرسش :

كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار است، چه وظیفه ای دارد؟



پاسخ :

پس از درگذشت امام پيشين ، پيروان اهل بيت عليهم السلام، بر اساس احادیث ، سه وظيفه دارند :

۱ . تلاش براى شناخت امام

اين تكليف ، در صورتى است كه امام ، حاضر باشد ؛ ولى به دلايل سياسى و يا غير سياسى، شخص امام، مجهول باشد . در اين صورت ، وظيفه پيروان امام پيشين ، تلاش براى شناخت امام بعدى است ، چنان كه زراره فرزند خود را براى مشخّص كردن امامِ پس از امام صادق عليه السلام ، به مدينه اعزام كرد .[۱]

۲ . اعتقاد اجمالى به امام

در صورتى كه به هر دليل ، معرفت تفصيلىِ امام بعدى ميسّر نباشد ، اعتقاد اجمالى به ولايت و امامت وى كافى است ، اعم از اين كه امام ، حاضر باشد و شناخت تفصيلىِ او نياز به زمان داشته باشد، يا غايب باشد و در دسترس نباشد . در روايت عيسى بن عبد اللّه آمده است :

تقول : «اللّهُمَّ إنّى أتَولّى مَن بَقِىَ مِن حُجَجِكَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضى» .[۲]

مى گويى : «خدايا! من ولايت آن كسى را مى پذيرم كه از حجّت هاى تو و از نسل امام پيشين ، باقى مانده است» .

۳ . عمل كردن به احكام قرآن و سنّت

وظيفه عملىِ كسانى كه به امام عصر خود دسترس ندارند ، تمسّك به قرآن و سنّت پيامبر خداست ،[۳]چنان كه در غالب احاديث اين باب ، بر آن، تأكيد شده است :

يَتَمَسَّكونَ بِالأَمرِ الَّذى هُم عَلَيهِ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم .[۴]

به همان چيزى كه بدان پايبندند ، تمسّك كنند ، تا آن گاه كه حقيقت بر آنان روشن گردد .

بنا بر اين ، در زمان غيبت امام عصر عليه السلام كه دسترس به وى و اطاعت از اوامر او ، براى يكايك مسلمانان مقدور نيست ، همه مسلمانان، اوّلاً بر اساس احاديثى كه دلالت بر وجوب معرفت (شناخت) امام زمان دارند ، بر آنان واجب است كه براى شناخت او و اعتقاد به امامتش تلاش كنند و ثانياً طبق احاديث اين باب، وظيفه دارند كه در وظايف فردى و اجتماعى، به قرآن و سنّت و ره نمودهاى امامان پيشين عمل كنند ،[۵]كه اين، در احكام عملى، از طريق اجتهاد ، يا تقليد از مجتهد، و يا احتياط، ميسّر مى گردد .

بنا بر اين ، مقصود از رواياتى كه مى گويند: «تا وقتى امامْ شناخته نشود ، حجّت الهى بر مردم، تمام نيست» ،[۶]اين است كه شرط يا مقدّمه «وجوب اطاعت از اوامر امام»، معرفت (شناخت) اوست و اگر كسى در شناخت امام زنده و حاضر، كوتاهى نكرده باشد، معذور است . بديهى است كه اين، موجب نمى گردد كه اوامر امامانِ پيشين، حجّيت نداشته باشند، يا تلاش براى شناخت امام كنونى و اعتقاد اجمالى به وى ، ضرورى نباشد .

امّا در مورد گزارش هايى كه حاكى از آن اند كه زُراره، هنگام مرگ، شناخت دقيقى نسبت به امامت امام كاظم عليه السلام نداشته، چند نكته قابل توجه است :

۱. غالب گزارش هايى كه بدانها اشاره شد ، فاقد سند معتبرند .[۷]تنها دو روايت معتبر وجود دارند كه دلالت دارند بر اين كه زراره ، پيش از مرگ ، نماينده اى را براى تحقيق در باره جانشين امام صادق عليه السلام به مدينه فرستاد و او با ايمان اجمالى به امام هفتم از دنيا رفت .[۸]

۲. با عنايت به اختناق حاكم در آن دوران ،[۹]مصالح سياسى ايجاب مى كرد كه زراره ، موضوع امامت امام كاظم عليه السلام را آشكار نكند. از اين رو ـ چنان كه از امام رضا عليه السلام روايت شده ـ ، هدف زراره از اعزام پسرش به مدينه اين بود كه ببيند وظيفه او چيست و آيا اجازه دارد بر خلاف جوّ سياسى حاكم ، كارى انجام دهد يا نه . متن روايت ، كه ابراهيم بن محمّد هَمْدانى نقل مى كند ، چنين است :

قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ! أخبِرنى عَن زُرارَةَ ، هَل كانَ يَعرِفُ حَقَّ أبيكَ عليه السلام ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقُلتُ لَهُ : فَلِمَ بَعَثَ ابنَهُ عُبَيدَاللّهِ لِيَتَعَرَّفَ الخَبَرَ إلى مَن أوصَى الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام ؟ فَقالَ : إنَّ زُرارَةَ كانَ يَعرِفُ أمرَ أبى عليه السلام وَ نَصَّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ إنَّما بَعَثَ ابنَهُ لِيَتَعَرَّفَ مِن أبى عليه السلام هَل يَجوزُ لَهُ أن يَرفَعَ التَّقِيَّةَ فى إظهارِ أمرِهِ وَ نَصِّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ أنَّهُ لَمّا أبطَأَ عَنهُ ابنُهُ طولِبَ بِإِظهارِ قَولِهِ فى أبى عليه السلام ، فَلَم يُحِبَّ أن يُقدِمَ عَلى ذلِكَ دونَ أمرِهِ ، فَرَفَعَ المُصحَفَ وَ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ إمامى مَن أثبَتَ هذَا المُصحَفُ إمامَتَهُ مِن وُلدِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام .[۱۰]

به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! در باره زراره برايم بگو كه آيا پدرت را به امامت قبول داشت؟ فرمود : «آرى» . به ايشان گفتم : پس چرا پسرش عبيد اللّه را فرستاد تا از وصىّ امام جعفر صادق عليه السلام خبر بگيرد؟ فرمود : «زراره حقّ امامت پدرم و نصّ پدرش بر [امامتِ] او را به رسميت مى شناخت و دليل اعزام پسرش براى خبر گرفتن از وضعيت پدرم ، اين بود كه بداند آيا تقيّه را در اظهار امامت او و نصّ پدرش بر آن را كنار بگذارد يا نه . و وقتى پسرش عبيد اللّه طول داد و از او درخواست شد كه نظرش را در باره پدرم بدهد ، از آن جا كه دوست نداشت بدون دستور امام ، اقدام به آن كند ، قرآن را روى دست گرفت و چنين گفت : خداوندا ! همانا امام من ، كسى از فرزندان صادق عليه السلام است كه اين قرآن ، امامتش را تأييد كرده باشد» .

۳. با توجّه به احاديث فراوانى كه تصريح به امامت امام كاظم عليه السلام دارند[۱۱]و با علم به شخصيت و وجاهت زراره در ميان اصحاب ، مى توان گفت كه زراره، سال ها قبل از شهادت امام صادق عليه السلام ، در باره امام بعدى ، شناخت كافى داشته است .

۴. برخى از گزارش ها دلالت دارند كه زراره ، پس از وفات امام صادق عليه السلام ، حدود دو سال، زنده بوده است ؛ زيرا او در سال ۱۵۰ هجرى وفات كرده است .[۱۲]در اين صورت ، نمى توان پذيرفت كه او ، در اين مدّت نسبتا طولانى ، نتوانسته باشد جانشين امام صادق عليه السلام را بشناسد .

بر اين اساس و با توجّه به موقعيت علمى زراره و شهرت احاديث مربوط به عدد امامان اهل بيت عليهم السلام در روزگار وى و بويژه با توجّه به حديثى كه از امام رضا عليه السلام در توجيه اقدام زراره گذشت ، بايد گفت كه نه تنها زراره در باره امامت امام كاظم عليه السلام معرفت لازم را داشته ، بلكه ـ همان طور كه شيخ طوسى فرموده[۱۳]ـ بى ترديد بايد وى را از اصحاب ايشان نيز دانست .


[۱]ر . ك : ص ۳۳۹ ح ۱۷۹ .

[۲]ر . ك : ص ۳۳۶ ح ۱۷۸ .

[۳]بديهى است كه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام ، چيزى جز تبيين كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا نيست .

[۴]. ر . ك: ص ۳۳۴ ح ۱۷۲ .

[۵]ر . ك: ص ۳۳۵ ح ۱۷۳ .

[۶]ر.ك : الكافى : ج ۱ ص ۱۷۷ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۲۶۷ ح ۸ از امام صادق عليه السلام : «إنّ الحجّة ف لا تقوم للّهِ عز و جل على خلقِهِ إلّا بإمامٍ حتّى يعرف ؛ حجّت خدا بر بندگانش به وسيله امام ، آن گاه تمام مى شود كه آن امام ، شناخته شود» . نيز ، ر.ك : الاختصاص : ص ۲۶۸ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۲ ح ۱ .

[۷]معجم رجال الحديث : ج ۸ ص ۲۳۷ ـ ۲۳۹ .

[۸]رجال الكشّى : ص ۳۷۲ ش ۲۵۴ ـ ۲۵۵ .

[۹]امام صادق عليه السلام براى مصون ماندن امام هفتم عليه السلام از خطرات احتمالى ، پنج نفر را به عنوان وصىّ خويش معيّن نمود كه منصور دوانيقى ، يكى از اين افراد بود . با اين شيوه ، توطئه منصور براى به قتل رساندن امام هفتم عليه السلام نقش بر آب شد (الكافى : ج ۱ ص ۳۱۰ ح ۱۳ ـ ۱۴ ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۳ ص ۴۳۴) .

[۱۰]. كمال الدين : ص ۷۵ ، بحار الأنوار : ج ۴۷ ص ۳۳۸ ح ۱۸ .

[۱۱]بيش از سى روايت در اين زمينه وجود دارد (ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۳۰۷ باب «الإشارة و النصّ على أبى الحسن موسى عليه السلام » ، الإرشاد : ج ۲ ص ۲۱۶ فصل «فى النصّ على إمامة موسى بن جعفر عليهماالسلامبالإمامة من أبيه» ، الإمامة و التبصرة : ص ۶۶ باب «إمامة موسى بن جعفر عليه السلام » و ص ۷۱ باب «إبطال إمامة إسماعيل بن جعفر» و ص ۷۲ باب «إبطال إمامة عبد اللّه بن جعفر») .

[۱۲]رجال النجاشى : ج۱ ص۳۹۷ ش ۴۶۱ ، رجال الطوسى : ص ۲۱۰ ش ۲۷۴۴ .

[۱۳]رجال الطوسى : ص ۳۳۷ ش ۵۰۱۰ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت