مييابد. ۱ در روايت ديگري آمده است که حضرت موسي يوشع بن نون را وصي قرار داد و او فرزندان هارون را وصي خود کرد و نه فرزندان خود و نه فرزندان موسي را؛ چرا که اين امر به اختيار خداوند است تا هر کس ميخواهد برگزيند. موسي و يوشع به ظهور حضرت عيسي(عليه السلام) بشارت دادند و هنگامي که عيسي مبعوث شد، به حواريان و پيروانش گفت:
پس از من پيامبري ميآيد که نامش احمد است و از فرزندان اسماعيل( است؛ او مرا و شما را تصديق ميکند. ۲
تمام مواردي که در حديث بالا بيان شده است، در کتب مقدس يهودي ـ مسيحي نيز يافت ميشود که در اينجا مجالي براي تفصيل آنچه در عهد عتيق آمده نيست. فقط ياد آوري ميشود که در آيه ششم از باب بيست و يکم کتاب اشعياي نبي، از کتب عهد عتيق، با استفاده از دو تعبير کنايي «الاغ سوار» و «شتر سوار»، ظهور حضرت عيسي(عليه السلام) و حضرت محمّد( را پيشگويي ميکند. اين دو تعبير، بعداً در ترجمهها دچار تغييراتي شده است. در اين کتاب، عبارتِ «کسي که سوار الاغ است»، به «کساني که سوار بر الاغاند» و عبارت «کسي که سوار بر شتر است»، به «کساني که سوار بر شترند» تغيير يافتهاند. ۳
روايات شيعه از تشکيل مجلسي در محضر امام رضا( خبر ميدهند که مأمون عباسي به منظور گفتگو و مناظره تشکيل داد. در آن مجلس، علماي بزرگ اديان و مذاهب از جمله يهود و نصارا شرکت داشتند. امام رضا( در اين مجلس، خطاب به دانشمند مسيحي، که در آن زمان با عنوان جاثليق شناخته ميشد، فرمود: آيا از کتاب شعيا اطلاعي داري؟ گفت: حرف تا حرفش را مي دانم. گفت: آيا در آنجا اين کلام نيست که شعيا در مکاشفة خودش گفت: من آن الاغ سوار (يعني عيسي) را ديدم در حالي که جلبابها و روپوشهايي از نور به خودش گرفته بود، و آن شترسوار را ديدم در حالي که نورش مانند نور قمر مي درخشيد؟ گفت: بله، شعيا چنين چيزي گفته است. ۴ در برخي از منابع اهل سنت نيز به اين پيشگويي در کتاب اشعياي نبي اشاره شده است. ۵
اما بشارت معروف حضرت عيسي به ظهور پيامبر اسلام( که در قرآن نيز مورد تصريح قرار گرفته است مربوط ميشود به آنچه که امروزه هم ميتوان آن را در انجيل يوحنا ديد. مطابق اين انجيل، حضرت عيسي پيروانش را بشارت داد که پس از او فارقليط مردم را هدايت خواهد کرد. پروفسور نيل رابينسون، درباره اشاره انجيل يوحنّا به پيامبر اسلام، مينويسد:
مطابق اين انجيل، «فارقليطِ موعود، [محمد،] مؤمنان را به تمام حقيقت رهنمون ميسازد»، و از آنجا كه قادر به خواندن و نوشتن نيست (اُمّي)، «او از ناحيه خود سخن نميگويد»، يعني تنها آنچه را از طريق وحي ميشنود بيان ميكند. ۶
1.. ر.ک: الکافي، ج۸، ص۶۲.
2.. ر.ک: همان، ج۱، ص۴۳۴.
3.. الرحلة المدرسية، ص۹۰.
4.. عيون اخبارالرضا، ج۲، ص۱۳۹ ـ ۱۵۸.
5.. ر.ک: ربيع الابرار في نصوص الاخبار، ج۱، ص۴۵؛ الکشف و البيان في تفسير القرآن، ج۷، ص۴۷۴.
6.. يوحنا، ۱۳/۱۶.