روش فيض کاشانی در شرح احاديث غير فقهی بر اساس کتاب الوافی - صفحه 131

دانسته‌ايم که او بنا بر مشيت خود، بر کار ما چيره است و بنا بر اراده خود آنها را تدبير مي‌کند. او از صفات امثال ما پيراسته است. ۱
وي در ادامه اين مطالب مي‌نويسد:
اگر خداوند را از اين نظر بشناسيم، او را به واسطه خودش، شناخته‌ايم، در آيات مختلفي از قرآن مجيد به اين‌گونه از شناخت و معرفت الهي اشاره شده است: (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ(.۲
ديدگاه فيض درباره معرفة الله باللهِ مشروط به تحقق دو امر است:
1. معرفت به افتقار وجودي اشيا و اين‌كه قوام اشيا بالذات نيست.
2. تأمل در آن وجه از اشيا که مقوم ذات هر شيء است و به سوي خدا مي‌گرايد. نحوه قوام ذات شيء و افتقار آن به مبدأ وجود در اثر فلسفي فيض، أصول المعارف، اين‌گونه تبيين گرديده است:
موجودية الماهية عبارة عَن کونِها بحيثُ تُنتَسَبُ إلي موجِدها و ترتبط به. فَهيَ موجودة بهذا الکون لابالذات، و الموجود بالذات کونها علي هذه الحيثية دون نفسها بما هي هي. ۳
استاد جلال‌الدين آشتياني در توضيح اين عبارت فيض، چنين مي‌نويسد:
ماهيت عبارت است از امري که به واسطه ارتباط به مبدأ خود متحقق شده است و چون معلول، حقيقتي غير از نفس ارتباط به علت حقيقي ندارد و معاليل امکانيه عين ارتباط به حق اول‌اند و نفس احتياج و فقرند، نسبت به غني مطلق و ماهيات به واسطه وجود مرتبط به علت هستند. پس ملاک موجوديت در ماهيات به آن است که با وجود متحد شوند و به آن منضم گردند. از اين رو، به وجود حقيقي‌شان موجود است و ملاک معلوليت نيز در وجود موجود است. پس مرتبط به علت و صادر از علت وجود است، نه ماهيت. ۴
ديدگاه فيض در مورد وجه در عبارات قرآني و مراد او از اين واژه در شرح اين حديث ناظر بر آن بعد و جهت از شيء است که مقوم آن است. وجود اشيا در عالم وجود، بالذات نيست، بلکه هر شيء داراي افتقار وجودي نسبت به علة‌العلل است.
فيض در تفسير الصافي ، آن دسته از احاديث تفسيري را که درباره عبارت قرآني (كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ( روايت گرديده و بيانگر معناي وجه است، نقل نموده است:
في التوحيد، عن الباقر(: إنّ اللهَ ـ عزوجلّ ـ أَعظمُ مِن أن يوصَفَ بالوجهِ، لکن معناه کلُّ شيءٍ هالکٌ إلا دينُه و الوجهُ الذي يؤتَي مِنه؛۵

1.. همان.

2.. سوره آل عمران، آيه ۱۹۰.

3.. أصول المعارف، ص۸.

4.. همان، مقدمه مصحح، ص۳۹.

5.. الوافي، ج۴، ص۱۰۸.

صفحه از 142