روش فيض کاشانی در شرح احاديث غير فقهی بر اساس کتاب الوافی - صفحه 134

وي در تأييد اين مطلب به آيه 190 آل عمران استناد مي‌کند:
(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ(.
نگريستن و تدبر در آثار الهي موجب فزوني معرفت نسبت به خداوند مي‌گردد. صفات الهي در سراسر عالم هستي تجلي يافته است. از اين‌ رو، تأمل در هريک از آثار او، يادآور صفت يا صفاتي از اوست؛ چنان‌که برخي از مفسران، مراد از وجه را در آيه (كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ( ، صفات الهي برشمرده‌اند.
علامه طباطبايي( نيز در اين مورد چنين مي‌نگارد:
حقيقت ثابتي که در واقع، از اشياي نابود و باطل نمي‌گردد، همان صفات کريمه الهي است و آيات اوست که همگي آنها به واسطه ثبوت ذات مقدس الهي ثابت است. ۱

تأويل در الوافي

تأويل از ديدگاه فيض

فيض در مقدمه تفسير الصافي، توضيح مي‌دهد که هر يک از معاني قرآني داراي حقيقت و روح و نيز داراي صور و قالب است. گاه يک معنا و حقيقت واحد، داراي صور و قالب‌هاي متعددي است؛ مثلاً قلم‌ها براي وسيله‌اي وضع شده که بدان بر روي صفحه‌اي مي‌نگارند، صرف نظر از اين‌كه قلم از شيءاي جسماني يا امري مجرد باشد و نيز نقش و نگار آن محسوس يا معقول باشد.
اگر در عالم وجود، شيءاي يافت شود که بدان بر الواح قلوب نگاشته شود، آن شيء همان قلمي است که در اين آيه شريفه ذکر شده است:
(الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ(.۲
فيض مثال ديگري را بيان نموده است:
ميزان، واژه‌اي است که براي سنجش و اندازه‌گيري وضع شده است. اين معنا، حقيقت و روح اين واژه است. صور و قالب‌هاي اين معنا متعدد است. برخي از آنها جسماني و برخي روحاني است؛ معاني مختلفي همچون ترازو، شاقول، خط‌کش. اين واژه بر علوم نيز حمل مي‌شود، عروض ميزان شعر و منطق نيز ميزان و معيار فلسفه است. سنجش اعمال در روز قيامت نيز به واسطه ميزان است و در نهايت، ميزان کل هستي، عقل کل است. ۳
فيض همچون ملاصدرا صحت تأويل را مشروط به موازنه ظاهر و باطن آيه يا حديث مي‌داند. او معتقد است کسي که قادر به تأويل متشابهات نيست، بايد آن را به خدا بسپارد تا در فهم و درک آن، خداوند او را ياري رساند و دري به سوي او گشايد؛ زيرا تنها خدا و راسخان در علم بر تأويل متشابهات آگاه‌اند. ۴

1.. الميزان في تفسير القرآن، ج۱۶، ص۹۲

2.. سوره علق، آيه ۴ و ۵.

3.. تفسيرالصافي، ج۱، ص۳۱.

4.. همان.

صفحه از 142