آداب آموختن (بخش دوم) - صفحه 14

۱۰۷۰.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سكوت را فرا بگيريد و سپس بردبارى و پس از آن دانش و به دنبالش عمل به آن را و آنگاه شما را مژده باد .

۱۰۷۱.امام على عليه السلام :آنكه نمى داند هرگز از يادگيرى خوددارى نكند .

۱۰۷۲.امام على عليه السلام :دانش جز با پنج چيز به دست نيايد : نخستين آنها بسيار پرسيدن و دوم اشتغال فراوان [به آن] و سوم پاك كردن كارها و چهارم خدمت بزرگان و پنجم يارى جستن از خداوند شكوهمند است .

۱۰۷۳.امام باقر عليه السلام :مذاكره علمى ، درس و درس ، نمازى نيكوست .

۱۰۷۴.امام صادق عليه السلامـ از پدرانش عليهم السلامـ : مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهآمد و گفت : اى پيامبر خدا! دانش چيست؟ فرمود : سكوت كردن . گفت : ديگر چه؟ فرمود : گوش دادن . گفت : ديگر چه؟ فرمود : حفظ كردن . گفت : ديگر چه؟ فرمود : عمل به آن . گفت : ديگر چه اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! فرمود : نشر آن .

۱۰۷۵.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام :دانشجو به علاقه و اراده و فراغت و عبادت و بيم و حفظ و احتياط نيازمند است .

۱۰۷۶.امام صادق عليه السلام: دانش را از معدن آن بجوييد .

۱۰۷۷.امام صادق عليه السلام :در كارت با آنان كه از خداوند متعال مى ترسند ، مشورت كن و جستجوى دانش از والاترين و سخت ترين كارهاست ، پس مشاوره در آن مهمتر و واجبتر است .

۱۰۷۸.عنوان بصرىـ مردى سالمند كه ۹۴ سال عمر كرده بودـ مى گويد : سالها با مالك بن انس رفت و آمد داشتم ، امّا چون جعفر صادق عليه السلامدر مدينه حضور يافت ، با وى باب رفت و آمد را گشودم و دوست داشتم همان گونه كه از مالك كسب معرفت مى كردم ، از وى نيز اخذ كنم . پس روزى به من فرمود : من مردى هستم كه محل مراجعه ام و با اين همه براى هر ساعتى از ساعتهاى شب و روز ، ذكر و وردى دارم ، پس مرا از ذكرم باز مدار و از مالك كسب و با وى رفت و آمد كن؛ همان گونه كه قبلاً مى كردى . من از اين موضوع غمگين شدم و از نزد او بيرون آمدم و پيش خود گفتم : اگر خيرى در من مى ديد مرا از آمد و شد و استفاده از خود باز نمى داشت .
به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و بر وى سلام دادم و فرداى آن روز دوباره به روضه [ميان قبر ومنبر پيامبر صلى الله عليه و آله] بازگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم : «خدايا! خدايا! از تو مى خواهم كه دل جعفر را بر من نرم كنى ومرا از دانشش روزى دهى تا با آن به راه راستت رهنمون شوم .» انديشناك و غمگين به خانه ام بازگشتم و ديگر با مالك بن انس رفت و آمد نكردم؛ چون دلم از دوستى جعفر لبريز گشته بود و از خانه جز براى نمازهاى واجب بيرون نيامدم، تا اينكه طاقتم تمام شد. چون سينه ام تنگ شد ، كفش به پا كردم و ردا بر دوش افكندم و پس از نماز عصر قصد خانه جعفر را كردم؛ چون به در خانه اش رسيدم اجازه خواستم . خادمش بيرون آمد و گفت : نيازت چيست؟ گفتم : سلام دادن به آن بزرگوار . گفت : به نماز ايستاده است .
روبروى در نشستم و اندكى بيش درنگ نكرده بودم كه خادمش بيرون آمد و گفت : به بركت خدا وارد شو . داخل شدم و بر او سلام دادم و او پاسخم داد و گفت : بنشين خدايت بيامرزد . نشستم . آنگاه مدتى دراز سر به زير افكند و خاموش ماند . سپس سرش را بلند كرد و گفت : كنيه ات چيست؟ گفتم : ابو عبداللّه . فرمود : خداوند كنيه ات را باقى و تو را به خشنوديش موفق بدارد . پيش خود گفتم : اگر از ديدار و عرض سلام به او بهره اى جز همين دعا نبود ، خود بسيار است .
سپس مدتى دراز سر به زير افكند و خاموش ماند و سپس سربلند كرد و گفت : اى ابوعبداللّه ! نيازت چيست؟ گفتم : از خداوند خواسته ام كه دلت را بر من نرم كند و از دانشت روزيم سازد و اميدوارم كه خداوند متعال خواسته ام را در مورد آن بزرگوار اجابت كرده باشد . گفت : اى ابو عبداللّه ! دانش با تعلّم نيست ، بلكه نورى است كه در دل هركس كه خداوند تبارك و تعالى هدايتش را بخواهد تابيده مى شود . اگر دانش را مى خواهى ، ابتدا از نفس خود حقيقت بندگى را بخواه و دانش را با عمل به آن بطلب و از خداوند فهم را بخواه كه به تو مى فهماند .
گفتم : اى شريف! گفت : بگو : اى ابوعبداللّه ! گفتم : اى ابو عبداللّه ! حقيقت بندگى چيست؟ فرمود : سه چيز است : [ اوّل ] اين كه بنده آنچه را خدا به او عطا كرده ملك خود نپندارد؛ چون بندگان كه مالك نمى شوند . مال را مال خدا مى بينند و در هرجا كه خداى متعال فرمان داده ، خرج مى كنند و [ دوم اينكه ] بنده براى خود تدبيرى نداشته باشد . و همه اشتغالش را در آنچه خداى متعال به آن فرمان داده و يا بازداشته قرار دهد ، [ سوم اينكه ]پس چون بنده در آنچه خدا به او عطا كرده ملكيتى براى خود نمى بيند ، برايش انفاق كردن در آنچه خداوند متعال فرمان انفاق داده است ، آسان مى آيد و هنگامى كه بنده تدبير خود را به مدبّرش وانهاد ، مصيبتهاى دنيا بر وى آسان مى شود و هنگامى كه بنده به آنچه خداوند امر و نهى كرده مشغول شد ، فرصتى براى ستيزه و فخر فروشى به مردم نمى يابد ، پس چون خداوند بنده را با اين سه گرامى داشت ، دنيا و ابليس و مردم بر وى خوار مى شوند و دنيا را از روى تكاثر و فخرفروشى نمى جويد و عزّت و سربلندى نزد مردم را نمى طلبد و روزگارش را به باطل نمى گذراند و اين نخستين درجه پرهيزگاران است . خداوند متعال مى فرمايد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواستار برترى و تباهى در زمين نيستند و عاقبت از آن پرهيزگاران است» .
گفتم : اى ابو عبداللّه ! به من سفارش كن . فرمود : تو را به نه چيز سفارش مى كنم كه آن سفارش من به پويندگان راه خداوند عز و جل است . و از خدا مى خواهم كه تو را در به كار بستن آنها موفق فرمايد : سه سفارش در رياضت نفس و سه سفارش در بردبارى و سه سفارش در دانش است . آنها را حفظ كن و مباد كه در آنها سستى كنى .
عنوان گفت : پس به او دل سپردم . فرمود : امّا آنچه مربوط به رياضت نفس است : زنهار كه آنچه را بدان اشتهاندارى ، بخورى كه موجب حماقت و نافهمى مى گردد و جز هنگام گرسنگى مخور و هنگامى كه مى خورى ، حلال بخور و نام خدا را ببر و حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد آر : «آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پر نكرد» . پس حال كه ناچارى ، يك سوم معده را براى خوراك ، يك سوم را براى نوشيدنى و يك سوم را براى هوا بگذار .
و امّا سفارشهايم در بردبارى : هركس به تو گفت : اگر يك سخن بگويى ، ده سخن مى شنوى ، به او بگو : گر ده تا بگويى ، يكى هم نمى شنوى . هركس تو را دشنام داد ، به او بگو : اگر در آنچه مى گويى راستگو باشى ،از خدا مى خواهم كه آنها را بر من بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى دروغگو باشى ، از خدا مى خواهم كه آنها را بر تو بيامرزد و هركس تو را به ستم تهديد كرد ، او را به نصيحت و دعا وعده ده .
و اما آنچه مربوط به دانش است : آنچه را نمى دانى از دانشمندان بپرس . مبادا كه براى به تنگنا انداختن و آزمايش بپرسى و زنهار كه در كارى به رأى خود عمل كنى و در هر چه كه مى توانى احتياط كن و از فتوادادن ، همچون گريختنت از شير ، بگريز و گردنت را پل مردم قرار مده .
اى ابو عبداللّه ! از نزدم برخيز كه تو را نصيحت كردم و مانع ذكر و وردم مشو كه من بر [ وقت ] خود حسّاس و سخت گيرم . والسلام .

صفحه از 20