حدّثنا ما سمعتَه من رسول الله( في ستر المُسلم، لم يبق أحد سَمِعَه غيري وغيرك؛ ۱
براي من آنچه را كه از رسول خدا( در مورد پوشش مسلمان شنيدي، نقل كن كه احدي جز من و تو باقي نمانده كه آن را شنيده باشد.
و پس از اخذ حديث، فوراً سوار بر مركبش شد و به مدينه بازگشت.
و يا ابومحمد بن ابيسفيان، روايت جابر را از پيامبراکرم( در تفسير آيه (وَتُعَزِّرُوهُ( از ابراهيم بن سعيد شنيد. پس از آن، ابراهيم در شهر عين زربه ساکن شد و ابومحمد چندين بار نزد او سفر کرد تا دوباره حديث را برايش بازگويد که او بعد از چند بار امتناع، بالأخره پذيرفت. ۲
از سوي ديگر، ابنعجلان از عبيدالله مَقسم نقل ميکند که جابر بن عبدالله در اواخر عمرش تنها براي اتقان يک حديث از مدينه به مکه رفت. ۳ رامهرمزي نيز در سند خود از ابان بن ابيعياش گويد ابومعشر کوفي به خاطر اطمينان از صحت حديثي که از أبان به وي رسيده بود، از کوفه به بصره گام نهاد. ۴
خطيب بغدادي در بحث مفصلي ماجراي شعبة بن حجاج کوفي (م160ق)، از اصحاب امام صادق(، ۵ را شرح ميدهد که به دنبال اطمينان در نقل حديث دعاي وضو ، به چندين شهر قدم گذارد و با هدايت سلسله افراد سند، در نهايت، آن را از زياد بن محراق در بصره شنيد. ۶
در مجموع، سفر براي بررسي استواري و اتقان احاديث در نوع روايات ذيل صورت گرفت: ۷
الف. احاديثي كه در متن يا معنا يكساناند، ولي با اسناد ديگري روايت شدند. (متابع)
ب. احاديثي كه مضمون آن در احاديث ديگر وجود دارد. (شاهد)
ج. احاديثي كه از نظر سند ضعيفاند و محدّث براي احتجاج بدانها، در طلب بررسي روات و قوّت بخشيدن به سند برميآيد. (حسن لغيره)
د. احاديث صحيحي كه بررسي راحل، بر قوّت آن ميافزايد و يا از ضعف و خلل آن پرده برميدارد.
3-3. طلب علوّ در اسناد
كم نمودن وسايط سند حديث در عين حال كه متّصل هستند، روشي است كه در آن محدث، حديثي را با واسطه از شيخي شنيده، لذا به سراغ او رفته و از خود شيخ به طور مستقيم ميشنود.
به درستي كه اگر اسناد و كثرت مواظبت مسلمين بر حفظ آن نبود، منارههاي اسلام متزلزل ميشد و ملحدان و بدعتگزاران بر وضع احاديث راه مييافتند و اسانيد را مقلوب ميكردند.
1.. معرفة علوم الحديث، ص۱۱۷؛ تدريب الراوي، ص۱۶۰.
2.. الرحلة في طلب الحديث، ص۱۶۴، ش۶۶.
3.. سير اعلام النبلاء، ج ۴، ص۳۳۸، ش۲۶۰.
4.. المحدث الفاصل، ص۲۲۳؛ الرحلة في طلب الحديث، ص۱۴۸، ح ۵۸.
5.. رجال الطوسي، ص۲۲۴.
6.. الرحلة في طلب الحديث، ص۱۵۳، ح۵۹.
7.. همان، مقدمه نورالدين عتر، ص۱۹.