فصاحت و بلاغت امام - صفحه 6

۵۵۸۸.الإمامة والسياسةـ در يادكردِ آمدن ابن ابى مِحْجن به نزد معاويه ـ: معاويه گفت : به خدا سوگند اگر همه زبان هاى مردم ، گِرد آيند و يك زبان شوند ، زبان على در برابر آنها بسنده است .

۵۵۸۹.مُروج الذَّهَبـ در يادكردِ پاره اى از سخنان على عليه السلام ـ: آنچه مردم از خطبه ها (سخنرانى ها)ى وى در ساير جاها گِرد آورده اند ، چهارصد و هشتاد و اندى خطبه است كه به بداهه ايراد كرده است و آن خطبه ها ، در زبان و عمل مردم ، متداول اند .

۵۵۹۰.نثر الدرّـ به نقل از محمّد بن حنفيّه ، در توصيف على عليه السلام ـ: «هر گاه سخن مى گفت ، پيشتاز بود ، و هر گاه ضربه مى زد ، مى بُريد» .
اين ، مثل كلام شخص ديگرى در توصيف اوست كه مى گفت : «على عليه السلام ، هر گاه سخن مى گفت ، آخرين سخن را مى گفت ، و هر گاه ضربه مى زد ، نابود مى كرد» .

۵۵۹۱.شريف رضى در مقدّمه نهج البلاغة :... پس از تأليف كتاب خصائص الأئمّة عليهم السلام ، [ گروهى از دوستان و برادران ]از من خواستند كه به تأليف كتابى بپردازم كه در بر گيرنده گزيده سخنان مولايمان امير مؤمنان ، در همه فنون و شاخه هاى گوناگون آن ، از قبيل خطبه ها ، نامه ها ، پندها و آداب باشد ؛ چرا كه مى دانستند چنين كتابى در بر دارنده شگفتى هاى بلاغت ، نكات بى نظير فصاحت ، گوهرهاى زبان عربى و كلمات درخشنده دينى و دنيوى خواهد بود ؛ چيزهايى كه گِرد آمدهْ در كلامى ، و به طور فراگيرْ در كتابى يافت نمى شوند؛ چون امير مؤمنان، آبشخور فصاحت و سرچشمه بلاغت است.
رازهاى بلاغت از او آشكار گشت و قوانين آن ، از او گرفته شد و هر گوينده سخنور ، به مانند او گام زد و هر واعظ سخنورى از كلام او يارى جُست . با اين همه ، او پيشتاز است و ديگران ، برجاى مانده ، و او در پيش است و ديگران در پس ؛ چرا كه سخنان او سخنانى است كه رنگى از علم الهى دارد و عطرى از كلام نبوى .
درخواستشان را براى شروع به اين كار پذيرفتم و مى دانستم كه در آن ، فايده اى سترگ است و نام آن ، شهره خواهد شد و پاداشى در آن، اندوخته است و بر آن شدم كه مقام والاى امير مؤمنان را در اين فضيلت (فصاحت و بلاغت) بيان كنم و اين ، فضيلتى است افزون بر مَحاسن فراوان و فضايل بسيارِ ديگرى كه على عليه السلام دارد و اين كه او تنها كسى است از بين همه گذشتگان كه به نهايت بلاغت ، دست يافته است .
تنها اندكى از سخنان پيشينيان كه به ما رسيده ، طُرفه و بى همتاست ؛ امّا سخنان او دريايى است كه با آن ، هماوردى نمى توان كرد ، و انبوهى است كه هيچ انبوهى با آن هم تراز نيست ، و خواستم كه در افتخار به ايشان ، بتوانم به سخن فَرَزْدَق ، تمثّل جويم كه گفت :

اينان ، پدران من اند . همچون آنان را نزد من بياور
به هنگامى كه پيش هم مى آييم ، اى جرير!۱

سيّد رضى در ذيل اين سخن على عليه السلام : «بهاى هر كسى به آن چيزى است كه آن را به نيكى مى داند» ، مى نويسد : اين ، سخنى است كه نمى توان براى آن ارزشى تعيين كرد و هيچ حكمتى با آن هم سنگ نيست و هيچ كلمه اى همتاى آن نيست .
و در ذيل سخن ايشان كه مى فرمايد : «منزلگاهِ آخرين ، پيش روى شماست و در پشت سرتان ، مرگ ، سرودخوان مى آيد . سبك بار باشيد تا برسيد ؛ چرا كه پيشينيان شما منتظر پسينيانِ شما هستند» ، مى گويد : اين سخن ، پس از سخن خدا و پيامبر خدا ، اگر با هر سخنى سنجيده شود ، بر آن ، برترى خواهد داشت و از آن ، پيشى خواهد گرفت و اين [ بخش از] سخنش كه مى فرمايد: «سبكْ بار باشيد تا برسيد» ، گفتارى است كه كم حجم تر و پُر فايده تر از آن ، شنيده نشده است . چه قدر اين گفته ، ژرف است و از حكمت ، سيراب! و ما در كتاب الخصائص ، به عظمت قدر آن و ارزش گوهر آن ، توجّه داده ايم .
و در ذيل خطبه شانزدهم گفته است : زيبايى هاى اين سخن كوتاه ، آن قدر است كه قوّه بيان نمى تواند از عهده تحسين آن به در آيد ، و بهره شگفتى از آن ، بيشتر از بهره باليدن به [ فهم] آن است و در آن ، با همه آنچه گفتيم ، فصاحتى است كه زبانى نمى تواند آن را بيان كند و كسى به ژرفاى آن نمى رسد ، و اين ، موضوعى است كه درستىِ آن را جز افراد متبحّر در اين صناعت ، در نخواهند يافت و اين آيه قرآن در حقّ آن صادق است كه : «جز دانشوران ، آن را در نمى يابند» .

1.نهج البلاغة : مقدّمه سيّد رضى . منظور ، آن است كه در مقام مفاخره ، چنين پدرانى كه من دارم ، ندارى .

صفحه از 28