حاضر جوابى - صفحه 12

۵۶۵۲.الفضائل ، ابن شادان :روايت شده است كه زنى كودك شش ماهه اى را روى بام گذاشت و كودك ، خود را روى زمين كشيد تا از پشت بام خارج شد و روى ناودان نشست .
مادرش روى بام آمد و نتوانست وى را بگيرد . نردبانى آوردند و روى ديوار گذاشتند ؛ امّا نتوانستند بچه را بگيرند ؛ چون بلندى ناودان ، زياد بود و از لب بام ، فاصله داشت . مادرش فرياد مى زد و نزديكان بچّه ، گريه مى كردند .
حادثه در زمان عمر بن خطّاب بود . نزد وى آمدند و او نيز همراه مردم به محلّ حادثه آمد و همه در اين جريان ، متحيّر ماندند و گفتند : جز على بن ابى طالب ، كسى نمى تواند چاره ساز باشد .
على عليه السلام را حاضر كردند . مادر كودك در برابر على عليه السلام شروع به شيون كرد . امير مؤمنان ، نزد بچّه آمد و با بچه حرف زد ؛ امّا بچه نفهميد . على عليه السلام فرمود : «بچه اى هم سنّ او بياوريد» .
بچّه اى آوردند . دو كودك به يكديگر نگاه كردند و با زبان كودكانه با هم حرف زدند . كودك از ناودان به پشت بام برگشت و در شهر ، شادمانى اى به وجود آمد كه تا آن روز ، كسى مثل آن را نديده بود .

صفحه از 18