نقش عوامل نفوذى در جنگ نهروان

پرسش :

عوامل نفوذى در جنگ نهروان چه نقشی داشتند؟



پاسخ :

نكته اى كه در تحليل و ريشه يابى فتنه خوارج نبايد مورد غفلت قرار گيرد ، نقش عوامل نفوذى خارجى (بويژه نفوذى هاى «قاسطين») در انحراف «مارقين» است . هرچند با پنهانكارى هايى كه در اين زمينه به طور طبيعى وجود دارد ، دسترسى به اسناد تاريخى براى اثبات اين ادّعا دشوار است ؛ امّا از طريق قرائن ، تا حدودى مى توان به مقصود رسيد . يكى از قرائنى كه مى تواند پژوهشگر را در اين زمينه يارى دهد ، بررسى نقش اشعث در اين فتنه است .[۱]

تأمّل در روايات تاريخى و بويژه آنچه در كتاب ارجمند وقعة صِفّين درباره اشعث و موضعگيرى او در اوج درگيرى صِفّين و پس از آن آمده است ، ترديدى باقى نمى گذارد كه او يا به خاطر عزل شدنش از حكومت آذربايجان[۲]و كنار گذاشته شدن از رياست قبيله اش[۳]و يا به سبب ديگرگونى هاى اعتقادى و تزلزل در باورهاى دينى ، هيچ گونه پيوندى با على عليه السلام نداشت و نوعى چهره نفوذى معاويه در سپاه على عليه السلام بود . اين كلام ابن ابى الحديد درباره وى ، بسى تأمّل برانگيز است :

كُلُّ فَسادٍ كانَ في خِلافَةِ عَلِيٍّ عليه السلام وكُلُّ اضطِرابٍ حَدَثَ فَأَصلُهُ الأَشعَثُ .[۴]

هر فساد و اغتشاشى كه در خلافت على عليه السلام به وجود آمد ، ريشه آن اشعث بود .

اشعث به ارتباط با جبهه معاويه متّهم بود و خودْ اين نكته را مى پاييد و مى كوشيد كارى نكند كه اين راز از پرده برون افتد . او به هنگام عزل نيز آهنگ معاويه كرده بود و قومش او را باز داشته بودند .[۵]پيوندهاى او با معاويه و گفتگويش با فرستادگان او نيز دليل است بر اين كه وى در وراى ظاهرش ، به گونه عامل معاويه تلاش مى كرده است .[۶]

او در هنگامه اوج نبرد و درماندگى سپاه معاويه و بروز نشانه هاى پيروزى سپاه على عليه السلام در ميان قبيله اش سخن گفت ، و بى سرپرستى زنان و فرزندان را در پيش ديد آنان نهاد و تزلزل شگفتى به وجود آورد[۷]و چون سپاهيان معاويه با نيرنگ عمرو قرآن را بر سر نيزه كردند ، خطابه خواند و على عليه السلام را به پذيرش صلح ، مجبور كرد[۸]و چون بنا بر حكميّت شد و على عليه السلام مالك و يا ابن عبّاس را پيشنهاد كرد ، اشعث با تمام توان ، مخالفت ورزيد[۹]و چون متن پيمان حكميّت نوشته شد ، آن را در ميان سپاهيان گزارش نمود .

كسانى از سپاه فرياد برآوردند كه : «حكم ، تنها از آنِ خداست»[۱۰]و پس از آن كه اندكى رازهاى توطئه روشن شد ، همان فريب خوردگان ، على عليه السلام را به ارتكاب گناه متّهم كردند و از او خواستند توبه كند و چون على عليه السلام با تعبيرى لطيف خواست فتنه را خاموش كند و نيروها را به سوى شام بسيج كند ، اشعث فتنه جويى را ادامه داد و بار ديگر فريب خوردگان را كه مى رفتند سر بر آستان حق نهند، به جايگاه آغازينشان برگردانْد و فتنه را شعله ورتر كرد .[۱۱]

بدين سان ، او تخم فتنه را كاشت و با كسان بسيارى سرِ خويش گرفت و از سپاه على عليه السلام بيرون رفت و آهنگ كوفه كرد .

اشعث ، جانى آلوده و ذهنى بيمار و موضعى خصمانه داشت ، و بدين سان ، نقش فتنه گرى خود را به گونه اى بس مؤثّر در جريان نهروان بازى كرد . او نه براساس معيارهاى الهى و انسانى ، بلكه بر اساس هواهاى نفسانى ، گرايش هاىِ مادّى و عصبيّت هاى قبيله اى موضع مى گرفت . اين نكته نيز گفتنى است كه چون على عليه السلام عبد اللّه بن عباس را به عنوان حَكَمْ پيشنهاد كرد ، اشعث گفت :

لا وَاللّهِ لا يَحكُمُ فيها مُضَرِيّانِ حَتّى تَقومَ السّاعَةُ ! ولكِنِ اجعَلهُ رَجُلاً مِن أهلِ اليَمَنِ إذ جَعَلوا رَجُلاً مِن مُضَرَ .

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : إنّي أخافُ أن يُخدَعَ يَمَنِيُّكُم ، فَإنَّ عَمرا لَيسَ مِنَ اللّهِ في شَيءٍ إذا كانَ لَهُ في أمرٍ هَوىً .

فَقالَ الأَشعَثُ : وَاللّهِ لَأَن يَحكُما بِبَعضِ ما نَكرَهُ وأحَدُهُما مِن أهلِ اليَمَنِ ، أحَبُّ إلَينا مِن أن يَكونَ بَعضُ ما نُحِبُّ في حُكمِهِما وهُما مُضَرِيّانِ ![۱۲]نه ! به خدا سوگند ، تا قيامت بر پا شود ، نبايد دو تن از مُضَر در اين بابْ داورى كنند . اكنون كه ايشان مردى از مُضَر را به داورى گزيده اند ، تو مردى از يمن برگزين .

على عليه السلام گفت : «من بيم دارم كه يمنىِ شما فريفته شود ؛ زيرا عمرو كسى نيست كه اگر كارى موافق هواى نفس او باشد ، ذرّه اى از خدا پروا كند» .

اشعث گفت : به خدا سوگند ، اگر يكى از آن دو ، يمنى باشد و داورى شان برابر با بخشى از خواسته ما نباشد ، براى ما دوست داشتنى تر است از آن كه هر دو مُضَرى باشند و داورى شان برابر با بخشى از خواسته ما باشد .

بدين سان ، عصبيّتِ قبيله اى و خوى جاهلى اشعث و تنى چند از همراهانش كه پس از آن ، جريان آفرينى نهروان را به دست گرفتند ، باعث شد كه مردى تنگْ انديش و احمق چون ابوموسى (از اشعريان كه يَمَنى بودند) درمقابل حيله گرى فتنه آفرينى چون عمرو (مكّارترينِ قريش) قرار گيرد و سرنوشت تاريخ اسلام، دگرگون شود .


[۱]ر . ك : ج ۱۳ ص ۸۹ (اشعث بن قيس) .

[۲]وقعة صفّين : ص ۲۱ .

[۳]وقعة صفّين : ص ۱۳۷ ـ ۱۳۹ .

[۴]شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۷۹ .

[۵]وقعة صفّين : ص ۲۱ .

[۶]وقعة صفّين : ص ۴۰۸ ، تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۸۸ .

[۷]وقعه صفّين : ص ۴۸۱ .

[۸]وقعة صفّين : ص ۴۸۲ .

[۹]وقعة صفّين : ص ۴۹۹ .

[۱۰]وقعة صفّين : ص ۵۱۲ .

[۱۱]شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۸۰ .

[۱۲]وقعة صفّين : ص ۵۰۰ . نيز ، ر . ك : ح ۲۵۸۸ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت