مفهوم «دانش» در متون اسلامى

پرسش :

مفهوم «دانش» در متون اسلامى چیست؟



پاسخ :

بررسى دقيق موارد كاربرد واژه دانش و معرفت در متون اسلامى نشان مى دهد كه دانش در اسلام به طور كلّى در دو مفهوم به كار رفته است : يكى را حقيقت و اصل دانش مى ناميم ، و ديگرى را ظاهر و فرع آن . از نظر اسلام ، دانش ، حقيقت و جوهرى دارد و ظاهر و پوسته اى . انواع دانش هاى رسمى ، اعم از اسلامى و غير اسلامى ، پوسته دانش محسوب مى شوند و حقيقت دانش و معرفت ، چيز ديگرى است .

آن جا كه گفته مى شود :

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَـلـءِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ.[۱]خدا وفرشتگان ودانشمندان، گواهى مى دهند كه جز او هيچ معبودى نيست»  .

و يا

«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ.[۲]آنان كه دانش يافته اند ، مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ، حقّ است»  .

و يا

«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـؤُاْ .[۳]از ميان بندگان خدا ، تنها دانايان از او بيم دارند»  .

سخن از حقيقت و جوهر دانش است .

وآن جا كه گفته مى شود :

«وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ.[۴]خدا او را دانسته گم راه گردانيد»  .

و يا

«وَ مَا تَفَرَّقُواْ إِلاَّ مِنم بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ .[۵]فقط پس از آن كه دانش برايشان حاصل آمد ، راه تفرقه پيمودند»  .

و يا

« وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَـبَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ .[۶]كسانى كه كتابِ آسمانى به آنان داده شده ، با يكديگر به اختلاف نپرداختند ، مگر پس از آن كه دانش براى آنان حاصل آمد»  .

سخن از ظاهر و پوسته دانش است .

در اين جا اين سؤال مطرح مى شود كه حقيقت دانش چيست؟ و چگونه مى توان حقيقت دانش را از ظاهر و پوسته آن تميز داد؟ و چگونه مى توان آن را به دست آورد؟

حقيقت «دانش»

حقيقت دانش ، نورى است كه در پرتو آن ، انسان ، جهان را آن گونه كه هست ، مى بيند و جايگاه خود را در هستى مى يابد . نور دانش ، مراتبى دارد كه بالاترين آن ، نه تنها انسان را با راه تكامل خود آشنا مى كند ؛ بلكه او را در اين مسير حركت مى دهد و به مقصد اعلاى انسانيّت مى رساند .

قرآن كريم ، با صراحت از اين نور سخن مى گويد :

«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَـهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّـلُمَـتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا[۷]؟ !  آيا كسى كه مُرده دل بود و زنده اش كرديم و براى او نورى پديد آورديم ، تا در پرتو آن در ميان مردم برود ، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟»  .

و به عبارت ديگر

«قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ[۸]؟ !  آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسان اند »  .

امام على عليه السلام درباره اين نور و مهم ترين خواص آن ، كه رساندن انسان به مقصد اعلاى انسانيت است ، مى فرمايد كه صاحب چنين نورى :

قَد أحيا بعَقلِهِ ، وأماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ ، وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فَأبانَ لَهُ الطَّريقَ ، وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ ، وتَدافَعَتهُ الأبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ ، ودارِ الإقامَةِ ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأمنِ وَالرّاحَةِ ، بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ ، وأرضى رَبَّهُ[۹].  عقلش را زنده داشته و نفسش را كشته است ، تا آن جا كه درشتى هايش خُرد ، و خشونت هايش نرم شده ، و نورى پُرفروغ برايش درخشيدن گرفته است كه شاه راه توحيد را روشن مى سازد و در پرتوش راه پيموده مى شود . بدين سان ، درها يكى پس از ديگرى ، او را به آستانِ سلامت مطلق و براى اقامت جاويد ، مى راند و ثابت قدم و استوار در جايگاه امنيت و آسايش ثبات مى يابد؛ زيرا كه او قلب خود را به كار گرفت و پروردگارش را خشنود كرد .

آيات و احاديثى كه نورانيت انسان را مقدّمه حركت صحيح او در جامعه و به سوى كمال مطلق مى دانند ، و يا دانش را به نور تفسير مى كنند ، و يا دانش را ملازم با ايمان به خدا و رسالت انبياى الهى ، و همراه با صفات پسنديده و اعمال شايسته مى دانند ، در واقع ، جوهر و حقيقت دانش را توضيح مى دهند . دليل اين كه اين نور را مغز دانش و همه دانش هاى رسمى را پوسته دانش مى شماريم ، آن است كه ارزش دانش هاى رسمى وابسته به آن است .

جوهر دانش است كه به دانش ، ارزش حقيقى مى بخشد؛ يعنى دانش را در خدمت انسان و در جهت تكامل و بِهْ روزى او قرار مى دهد و بدون آن ، نه تنها دانش ، فاقد خواص و آثار دانش مى شود ، بلكه تبديل به يك عنصر ضدّ ارزش و ضدّ انسانيت مى گردد .

اين است معناى آنچه بدان اشارت رفت كه ارزش حقيقت دانش ، مطلق است و ارزش دانش هاى رسمى ، مشروط . شرط ارزشمند بودن دانش هاى رسمى اين است كه در خدمت انسان باشند و بدون جوهر دانش ، دانش هاى رسمى نمى توانند در خدمت انسان قرار گيرند و چه بسا بر ضدّ انسان به كار گرفته مى شوند .

نكته مهم و قابل توجّه اين است كه وقتى دانش ، جوهر و خاصيت خود را از دست داد ، نه تنها با جهل مساوى مى شود ، بلكه از جهل زيانبارتر مى گردد؛ زيرا حركت انسان را به سوى انحطاط و سقوط ، تسريع مى بخشد .

دانش ، وقتى جوهر و جهت حقيقى خود را از دست داد ، درست مانند راهنمايى است كه به جاى آن كه انسان را در مسير قرار دهد ، او را به سوى چاه سوق مى دهد . اين جاست كه دانش هر چه بيشتر پيشرفت كند ، براى جامعه انسانى خطرناك تر خواهد بود .

خطر بزرگى كه امروز جامعه بشر را تهديد مى كند ، اين است كه دانش ، رشد كرده ، ولى جوهر و جهت و خاصيت خود را از دست داده و در مسير انحطاط و سقوط انسانى به كار گرفته شده است .

با اندكى تأمّل ، به سادگى مى توان دريافت كه در جهان امروز ، دانش ، چه آفاتى را بر جامعه بشرى تحميل كرده است و شمشير دانش در كف قدرت هاى بزرگ جهان ، چه به روز انسان آورده است . دزدهايى كه براى غارت مادّه و معناى انسان از چراغ دانش بهره مى گيرند ، چگونه با قساوت عمل مى كنند و به هيچ چيز و به هيچ كس ، رحم نمى كنند . سنايى غزنوى ، شاعر برجسته قرن ششم ، چه زيبا سروده است :

چو علم آموختى از حرص، آن گه ترس ، كاندر شب

چو دزدى با چراغ آيد ، گزيده تر بَرَد كالا.

بِرِشت ، درباره دانش امروزى گفته است :

انسان امروز از علم بيزار است؛ زيرا علم بود كه فاشيسم را به وجود آورد و به بشريّت تحميل كرد ، و علم بود كه براى نخستين بار ، مسئله گرسنگى را در سطحى به اين وسعت كه از هر سه تن ، دو تن در جهان گرسنه اند ، ايجاد كرد .[۱۰]

آيا فنون و ابزار دزدى ، گرسنگى ، قتل و فساد را مى توان دانش ناميد؟ آيا دانشى كه جامعه را به فساد و تباهى مى كشد ، دانش است و نور ، يا جهل است و ظلمت؟ اين جاست كه معناى سخن دقيق پيامبر خدا مشخّص مى گردد كه فرمود :

إنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً .[۱۱]برخى از دانش ها ، نادانى است .

اين سؤال به نظر مى رسد كه : چگونه دانش مى تواند موجب جهل گردد؟ آيا اين سخن ، تناقض گويى نيست ؟ با اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه نه تنها اين سخن ، تناقض گويى نيست ، بلكه كلامى نغز و دقيق است . هنگامى كه دانش ، جوهر و خاصيت نداشته باشد ، با جهل ، يكى است . از همين رو ، امام على عليه السلام مى فرمايد :

لا تَجعَلوا عِلمَكُم جَهلاً .[۱۲]دانش خود را به نادانى تبديل نكنيد .

يعنى كارى نكنيد كه دانش ، بى خاصيت شود و ويژگى هاى دانش از آن سلب شود .

دانش در دنياى امروز با از دست دادن جوهر و جهت راستين خود ، به اين سرنوشت شوم گرفتار شده كه همچون جهل ، كُشنده و فاسد كننده و خانمانسوز گرديده است ؛ بلكه از جهل نيز زيانبارتر شده است . امام على عليه السلام چه زيبا و دقيق فرموده است :

رُبَّ عالِمٍ قد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وعِلمُهُ مَعَهُ لا يَنفَعُهُ .[۱۳]بسى دانشمند كه نادانى اش او را كشته و دانشى كه به همراه داشته ، او را سودى نبخشيده است .

سرنوشت تأسّفبار و رقّت انگيز دانشمندى كه از جهل هلاك مى شود ، حقيقتا موجب شگفتى است . هنگامى كه سعد بن ابى وقّاص ، گزارش سفرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند ، جهل آنان را چنين به تصوير مى كشد : اى پيامبر خدا ! من از نزد قومى به سوى تو مى آيم كه آنان و چارپايانشان يكسان اند .

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود :

يا سَعدُ ، ألا اُخبِرُكَ بِأعجَبَ مِن ذلِكَ ؟ قَومٌ عَلِموا ما جَهِلَ هؤُلاءِ ثُمَّ جَهِلوا كَجَهلِهِم .[۱۴]اى سعد! آيا تو را به شگفت تر از اين ، آگاه كنم ؛ قومى كه آنچه را اينان نمى دانند ، مى دانند و سپس به مانند ايشان ، نادانى مى كنند ؟.

اين سخن ، بيانگر سرنوشت دانش در جهان امروز است . جامعه متمدّن و داناى امروز ، حقيقتا از نادانى در سختى است و قربانى جهل خويش است . اين چنين است كه دانش ، بشر را به كره ماه مى رساند ، امّا نمى تواند كمترين نقشى در حركت انسان به سوى كمال مطلق و رشد و تكامل انسانيت او داشته باشد .


[۱]آل عمران: آيه ۱۸ .

[۲]سبأ : آيه ۶ .

[۳]فاطر : آيه ۲۸ .

[۴]جاثيه : آيه ۲۳ .

[۵]شورا : آيه ۱۴ .

[۶]آل عمران : آيه ۱۹ .

[۷]انعام : آيه ۱۲۲ .

[۸]زمر : آيه ۹.

[۹]نهج البلاغة : خطبه ۲۲۰ ؛ بحارالأنوار : ج ۶۹ ص ۳۱۶ ح ۳۴ .

[۱۰]تاريخ و شناخت اديان : ص ۳۴ .

[۱۱]ر. ك : ج ۳ ص ۵۱۰ ح ۳۲۳۹ .

[۱۲]ر.ك : ج ۳ ص ۵۱۲ ح ۳۲۴۳ .

[۱۳]ر.ك : ج ۳ ص ۵۱۲ ح ۳۲۴۵ .

[۱۴]ر.ك : ج ۳ ص ۵۱۲ ح ۳۲۴۱ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت