پژوهشى درباره معناى «عقل» و «جهل»

پژوهشى درباره معناى «عقل» و «جهل»

در فرهنگ قرآن و احاديث پيامبر خدا و اهل بيت آن بزرگوار ، واژه هايى كه مردم را به تعقّل و انديشه دعوت مى كنند (مانند : تفكّر ، تذكّر ، تدبّر ، تعقّل ، تعلّم ، تفقّه ، ذكر ، لُبّ و نُهى) ، به عنوان محور و اساس سخن آنان با مردم و بيش از هر چيز ديگر ، مورد توجه و تأكيدند .

انديشه و تعقّل ، اصلى ترين تكيه گاه هاى اسلام در عقايد ، اخلاق و اعمال اند . از نظر اين آيين آسمانى ، انسان حق ندارد آنچه را كه خردْ نادرست مى داند ، باور كند و به صفاتى كه خردْ ناپسند مى داند ، متّصف شود و كارهايى را كه خردْ ناشايست مى داند ، انجام دهد .

از اين رو ، در فرهنگ قرآن و احاديث پيامبر خدا و اهل بيت آن بزرگوار ، واژه هايى كه مردم را به تعقّل و انديشه دعوت مى كنند (مانند : تفكّر ، تذكّر ، تدبّر ، تعقّل ، تعلّم ، تفقّه ، ذكر ، لُبّ و نُهى) ، به عنوان محور و اساس سخن آنان با مردم و بيش از هر چيز ديگر ، مورد توجه و تأكيدند .

در قرآن كريم ، مشتقّات «علم» ۷۷۹ بار ، «عقل» ۴۹ بار ، «فقه» ۲۰ بار ، «فكر» ۱۸ بار ، «ذكر» ۲۷۴ بار ، «تدبّر» ۴ بار و «لُبّ» ۱۶ بار آمده است .

از نظر اسلام ، خرد ، اصل انسان ، معيار ارزش و درجات كمال او ، ملاك ارزيابى اعمال ، ميزان جزا و حجّت باطنى خداوند متعال است .[۱]خرد ، از بهترين هديه هاى الهى به انسان ، نخستين پايگاه اسلام ، اساسى ترين پايه زندگى و زيباترين زيور انسان است . خرد ، گران بهاترين ثروت ، بهترين دوست و راهنما ، و اصلى ترين تكيه گاه اهل ايمان است .

از نظر اسلام ، علم ، نيازمند خرد است ؛ زيرا علمِ بدون خرد ، براى عالم ، زيانبار است و هر كه دانشش بر خردش فزونى يابد ، بارى بر او خواهد بود .[۲]كوتاه سخن ، اين كه : از نظر اسلام ، تنها راه تكامل مادّى و معنوى و سازندگى دنيا و آخرت و رسيدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانيت ، درست فكر كردن است و همه گرفتارى هاى انسان ، نتيجه نادانى و به كار نگرفتن انديشه است .

از اين رو ، در جهان پس از مرگ ، آنان كه به فرجام عقايد ، اخلاق و اعمال ناشايسته خود گرفتار مى شوند ، درباره ريشه گرفتارى هاى خود ، چنين مى گويند :

«وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَـبِ السَّعِيرِ * فَاعْتَرَفُواْ بِذَمنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَـبِ السَّعِيرِ .[۳]و گويند : اگر [ سخن حق را] شنيده [و پذيرفته] بوديم يا خردورزى مى نموديم، در [ميان ]دوزخيان نبوديم. پس به گناه خود، اقرار مى كنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم!»  .

واژه «عقل» در لغت

واژه «عقل» در زبان عرب ، به معناى نگه داشتن ، باز داشتن و حبس كردن است ، همانند بستن شتر با عقال .[۴]همان گونه كه عقال ، شتر را از حركت بى جا باز مى دارد ، نيرويى در جان انسان به نام «عقل» وجود دارد كه او را از نادانى و لغزش در انديشه و عمل ، باز مى دارد . از اين رو ، پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد :

العَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ .[۵]خرد، بازدارنده از نادانى است .

واژه «عقل» در احاديث اسلامى

محدّث بزرگوار ، شيخ حرّ عاملى رحمه الله ، در انتهاى باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پيروى از عقل و نافرمانى از نادانى)» درباره معانى عقل ، چنين مى گويد :

عقل ، در سخن انديشمندان و حكيمان، معانى بسيار دارد[۶]و با جستجو در احاديث، سه معنا برايش به دست مى آيد:

۱ . نيرويى كه بِدان ، خوبى ها و بدى ها و تفاوت ها و زمينه هاى آنها ، شناخته مى شوند ، و اين، معيار تكليف شرعى است .

۲ . ملكه اى كه به انتخاب خوبى ها و پرهيز از بدى ها فرا مى خواند .

۳ . تعقّل و دانستن ، كه در برابر جهل (نادانى) قرار مى گيرد ، نه در برابر ديوانگى .

بيشترين استعمال «عقل» در احاديث، معناى دوم و سوم اند .[۷]با تتبّع و تأمّل در مواردى كه كلمه «عقل» و كلماتِ هم خانواده آن در متون اسلامى به كار رفته است ، معلوم مى شود كه اين كلمه ، گاه درباره منشأ ادراكات انسان و گاه ، درباره نتيجه ادراكات او به كار رفته است ، كه در هر يك از اين دو نيز كاربردهاى مختلفى دارد .

الف ـ كاربردهاى «عقل» به عنوان منشأ ادراكات انسان

۱ . منشأ تمام معارف انسانى

احاديثى كه حقيقت عقل را به نور ، تفسير مى كنند[۸]و يا مبدأ پيدايش عقل را نور مى دانند[۹]و يا عقل را هديه الهى و اصل انسان مى دانند ،[۱۰]اشاره به اين معنا دارند .

طبق اين احاديث ، انسان در ژرفاى هستى خود ، از نيرويى نورانى برخوردار است كه حيات روح او محسوب مى شود . اگر اين نيرو پرورش يابد ، انسان در پرتو آن مى تواند حقايق هستى را درك كند و حقايق محسوس را از نامحسوس ، حق را از باطل ، خير را از شر ، و نيك را از بد ، تشخيص دهد .

اگر اين نيروى نورانى و اين شعور مرموز و پيچيده تقويت شود ، انسان از ادراكاتى فوق تصوّر ، برخوردار مى گردد و مى تواند با ديده غيبى ، در جهان غيب سير كند و اين چنين غيب براى او مبدّل به شهود مى گردد[۱۱]كه از اين مرتبه از عقل ، در متون اسلامى به «يقين» تعبير مى شود .

۲ . منشأ تفكّر

كاربرد ديگر «عقل» در متون اسلامى ، به عنوان منشأ فكر است . در اين كاربرد ، عقل به عنوان منشأ «الفطنة (زيركى)» و «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهدارى)»[۱۲]تعريف مى شود و جايگاه آن ، «دِماغ (مغز)» معرّفى مى گردد .[۱۳]آيات و احاديثى كه بر تعقّل و تفكّر تأكيد مى كنند ، همچنين احاديثى كه عقل تجربى و عقل تعلّمى را در كنار عقل طبعى و عقل موهبتى مطرح مى نمايند ، نمونه هايى از استعمال واژه «عقل» در منشأ تفكّرند .

۳ . منشأ وجدان اخلاقى

وجدان اخلاقى ، نيرويى در متن وجود انسان است كه او را به ارزش هاى اخلاقى دعوت مى كند و از ضدّ ارزش ها باز مى دارد . به عبارت ديگر ، احساس جاذبه فطرى نسبت به ارزش هاى اخلاقى و احساس نفرت طبيعى نسبت به ضدّ ارزش ها ، وجدان اخلاقى ناميده مى شود .

اگر انسان ، خود را از همه عقايد و رسوم و آداب مذهبى و اجتماعى جدا فرض كند و مفهوم عدل و ظلم ، خير و شر ، صدق و كذب ، وفا به عهد و عهدشكنى را تصوّر نمايد ، فطرت او داورى مى كند كه عدل ، خير ، صدق و وفا به عهد ، زيبا ، و ظلم ، شر ، كذب و عهدشكنى ، زشت اند .

احساس جاذبه نسبت به ارزش ها و نفرت نسبت به ضدّ ارزش ها ، از نظر قرآن كريم ، الهام الهى است :

«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلـهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَلـهَا .[۱۴]سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد [و] سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد»  .

اين احساس و الهام ، اساسى ترين بخش هديه معرفتى خداوند متعال به انسان است . در متون اسلامى ، مبدأ اين شعور مرموز كه احساس ارزش هاى اخلاقى را در انسان به وجود مى آورد ، «عقل» ناميده مى شود . از اين رو ، همه ارزش هاى اخلاقى ، جنود عقل ،[۱۵]و همه ضدّ ارزش ها ، جنود جهل شمرده مى شوند .

توجّه به يك نكته

در برخى از كتب فلسفى ، درباره تفسير «عقل» ، سخنى به امام على عليه السلام نسبت داده شده كه منطبق با يكى از معانى «عقل» در فلسفه است . متن سخن ، اين است :

العَقلُ جَوهرٌ دَرّاكٌ، مُحيطٌ بِالأَشياءِ مِن جَميعِ جِهاتِها، عارِفٌ بِالشَّى ءِ قَبلَ كَونِهِ فَهُوَ عِلَّةُ المَوجوداتِ و نِهايَةُ المَطالِبِ .[۱۶]خرد، گوهرى درك كننده است كه بر حقايق از همه جهت، احاطه دارد و اشيا را قبل از آفرينش مى شناسد . اين گوهر، علّت موجودات و پايان خواسته هاست .

گفتنى است كه با همه تفحّصى كه در منابع حديثى در اين زمينه انجام گرفت ، مصدرى براى آن ، يافت نشد .

ب ـ كاربردهاى «عقل» به عنوان نتيجه ادراكات انسان

۱ . شناخت حقايق

در متون اسلامى ، واژه «عقل» ، علاوه بر استعمال در مبدأ ادراكات ، در مُدرَكات عقلى و شناخت حقايق مربوط به مبدأ و معاد نيز به كار مى رود .

نمونه اين استعمال ، احاديثى هستند كه عقل را در كنار انبياى الهى ، حجّت باطنى خداوند متعال معرّفى مى كنند ،[۱۷]يا احاديثى كه عقل را قابل پرورش و تهذيب معرّفى و آن را به عنوان معيار سنجش انسان و سنجش پاداش و كيفر ، ذكر مى كنند و نيز احاديثى كه عقل را به «طبع» و «تجربه» ، و «مطبوع» و «مسموع» تقسيم مى كنند . مقصود از عقل در تمام اين موارد ، شناخت و آگاهى است .

۲ . كار كردن بر پايه عقل

گاه كلمه «عقل» از باب مبالغه ، براى عمل كردن به مقتضاى قوّه عاقله به كار مى رود ، چنان كه از پيامبر خدا در تعريف عقل ، روايت شده است كه :

العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ، وَ إنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّهِ هُمُ العُقَلاءُ .[۱۸][ خِرد ،] پيروى از دستورهاى خداوند است . به درستى كه خردمندان، كسانى هستند كه فرمان خداوند را پيروى مى كنند.

نيز از امام على عليه السلام روايت شده است :

العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ و تَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ .[۱۹]خِرد، آن است كه آنچه مى دانى، بر زبان بياورى و به آنچه مى گويى، عمل كنى .

در مقابل ، جهل نيز در عمل كردن به مقتضاى نادانى به كار رفته است ، چنان كه در مقام طلب مغفرت از خداوند متعال مى گوييم :

أسأَلُكَ ... أن تَهَبَ لى كُلَّ جُرمٍ أجرَمتُهُ ... وكُلَّ جَهلٍ عَمِلتُهُ .[۲۰]از تو مى خواهم ... كه بر من ببخشى ، هر جُرمى را كه مرتكب شده ام و هر [ كار ]جاهلانه اى را كه انجام داده ام .

زندگى عقل

هر چند عقل ، حيات روح است ،[۲۱]ليكن از نظر متون اسلامى ، خودش نيز حيات و مرگ دارد و تكامل مادّى و معنوى انسان ، در گرو حيات آن است . ميزان حيات عقلى بشر ، به اندازه فعاليت قوّه عاقله به عنوان محرّك اخلاقى است و اين ، يكى از رازهاى اصلى بعثت انبياى الهى است .

امام على عليه السلام در بيان فلسفه بعثت پيامبران مى فرمايد :

و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ .[۲۲]و [اين كه] گنجينه هاى خرد را در آنان، آشكار كنند.

فعّال كردن انديشه در جهت كشف اسرار طبيعت ، از انسان ، ساخته است ؛ ولى زنده كردن عقل در زمينه شناخت كمال مطلق و برنامه ريزى براى حركت در مسير مقصد اعلاى انسانيت ، جز از انبياى الهى ساخته نيست .

آنچه در كتاب و سنّت درباره عقل (اسباب ، موانع ، آثار ، علائم و احكام) و جهل آمده است ، همگى مربوط به اين معنا از معانى عقل و انديشه اند .

هنگامى كه انسان در پرتو تعاليم پيامبران الهى به بالاترين مراتب حيات عقلى رسيد ، به نورانيت و معرفتى دست مى يابد كه نه تنها خطاپذير نيست ، بلكه او را تا رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت همراهى مى كند . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد :

قَد أَحيا عَقلَهُ، و أَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، و لَطُفَ غَليظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ؛ فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ، و سَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، و تَدافَعَتهُ الأَبوابُ إِلى بابِ السَّلامَةِ و مَنزِلِ الإِقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمنِ و الرّاحَةِ بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ و أَرضى رَبَّهُ.[۲۳]خِردش را زنده گردانيد و نفْسش را ميرانيد تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد. فروغى سختْ روشن بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش روان داشت. درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند و به آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار بمانْد؛ زيرا دل خود را به كار وا داشت و پروردگارش را خشنود ساخت .

بر اين اساس و بر مبناى آنچه در تعريف علم و حكمت حقيقى خواهد آمد ، علم و حكمت و عقل ، در متون اسلامى ، سه تعبير مختلف از يك نيروى نورانىِ باطنى و سازنده در وجود انسان اند . اين نيرو ، از آن جهت كه انسان را به تكامل مادّى و معنوى هدايت مى كند ، نورِ علم ، و به دليل آن كه از استحكامى برخوردار است كه خطاناپذير است ، حكمت حقيقى ، و به لحاظ آن كه انسان را به انتخاب كردار نيك ، وادار مى سازد و از لغزش هاى فكرى و عملى باز مى دارد ، عقل ناميده مى شود .

بررسى زمينه ها ، عوامل ، آثار ، آفات و موانع علم ، حكمت[۲۴]و عقل ،[۲۵]به روشنى ، اين مدّعا را اثبات مى كند .

عقل نظرى و عقل عملى

در تفسير عقل نظرى و عقل عملى ، دو نظريه وجود دارد :

نظريه اوّل ، اين است كه عقل ، مبدأ ادراك است و در اين مورد ، تفاوتى ميان عقل نظرى و عقل عملى وجود ندارد ؛ بلكه تفاوت ، در هدف است . اگر هدف از ادراك چيزى ، شناخت بود ، مبدأ ادراك آن ، عقل نظرى ناميده مى شود ، مانند شناخت حقيقت هستى ؛ و اگر هدف از ادراك چيزى ، عمل بود ، مبدأ ادراك آن ، عقل عملى ناميده مى شود ، مانند شناختِ نيكو بودنِ عدل و زشت بودن ظلم ، پسنديده بودن صبر و ناپسند بودن جزع و ... .

اين نظريه به مشهورِ فلاسفه نسبت داده شده است . بر اساس اين نظريه ، عقل عملى ، مبدأ ادراك است ، نه تحريك .

نظريه دوم، اين است كه تفاوت ميان عقل نظرى و عقل عملى ، جوهرى است ؛ يعنى تفاوت ، در ماهيت كاركرد آنهاست . عقل نظرى ، مبدأ ادراك است ، خواه هدف از ادراك ، معرفت باشد يا عمل ؛ و عقل عملى ، مبدأ تحريك است و نه ادراك . به بيان ديگر ، وظيفه عقل عملى ، اجراى مدرَكات عقل نظرى است .

نخستين كسى كه اين نظريه را در برابر مشهورْ اختيار كرده ، ابن سينا و پس از وى ، قطب الدين رازى ، صاحب محاكمات و اخيرا محقّق نراقى ، صاحب جامع السعادات است .[۲۶]به نظر مى رسد كه نظريه نخست ، به مفهوم واژه «عقل» ، نزديك تر است و صحيح تر ، آن است كه عقل عملى ، به مبدأ ادراك و تحريك تفسير شود ؛ زيرا شعورى كه بايدها و نبايدهاى اخلاقى و عملى را هدف قرار مى دهد ، هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك ، و اين نيروى ادراكى ، همان است كه قبلاً وجدان اخلاقى ناميده شد و در متون اسلامى از آن به «عقل طبع» ياد شده است .

عقل طبع و عقل تجربه

در متون اسلامى به جاى تقسيم عقل به نظرى و عملى ، تقسيم بندى ديگرى وجود دارد و آن ، تقسيم عقل به «عقل طبع» و «عقل تجربه» يا «عقل مطبوع» و «عقل مسموع» است . امام على عليه السلام مى فرمايد :

العَقلُ عَقلانِ : عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و كِلاهُما يُؤَدِّى المَنفَعَةَ .[۲۷]عقل ، دو گونه است : طبيعى و تجربى، و هر دو ، سودآورند .

و نيز فرموده است :

رَأيتُ العَقلَ عَقلَينِ

عقل را دو گونه يافتم:

فَمَطبوعٌ و مَسموع،

مطبوع و مسموع[۲۸].

و لا يَنفَعُ مَسموع

عقل مسموع، بدون عقل طبيعى

إذا لَم يَكُ مَطبوع،

سودمند نيست

كما لا يَنفَعُ الشَّمس

چنان كه با فقدان نور چشم

و ضَوءُ العَينِ مَمنوع.

خورشيد، سودى ندارد .[۲۹]

جالب توجّه است كه از ايشان همين تقسيم ، درباره علم ، روايت شده است :

العِلمُ عِلمانِ: مَطبوعٌ و مَسموعٌ و لايَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ.[۳۰]دانش، دو گونه است: مطبوع و مسموع. دانش مسموع، بدون دانش طبيعى، سودمند نيست .

سؤال ، اين است كه عقل و علمِ مطبوع چيست و چه تفاوتى با عقل و علم مسموع دارد ، و چرا اگر عقل و علمِ مطبوع نباشد ، عقل تجربه و علم مسموع براى انسان مفيد نيست؟

پاسخ ، اين است كه به حسب ظاهر ، مقصود از عقل و علم مطبوع ، معارفى هستند كه خداوند متعال در طبيعت همه انسان ها نهاده تا بتوانند راه كمال را بيابند و به مقصد نهايى آفرينش خود ، راه يابند . قرآن كريم ، از اين معارف فطرى به «الهام فجور و تقوا» تعبير كرده است :

«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلـهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَلـهَا .[۳۱]سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد [و] سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد»  .

عقل طبع ـ كه امروزه از آن به وجدان اخلاقى ياد مى شود ـ هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك ، و اگر بر اساس تعاليم پيامبران الهى احيا شود و رشد كند ، انسان مى تواند از ساير معارفى كه از طريق تحصيل و تجربه مى اندوزد ، بهره بگيرد و به حيات طيّبه انسانى دست يابد .

اگر عقل طبع (وجدان اخلاقى) در اثر پيروى از تمايلات نفسانى و وساوس شيطانى بميرد ، هيچ معرفتى براى رساندن انسان به زندگى مطلوبش سودمند نيست . همان گونه كه در كلام زيباى امير مؤمنان آمد ، عقل طبع ، نقش چشم را دارد و عقل تجربه ، نقش خورشيد را . براى ديدن حقايق ، هم چشم سالم لازم است و هم نور خورشيد ، و چنان كه نور خورشيد نمى تواند جلوى لغزش نابينا را بگيرد ، عقل تجربه هم نمى تواند مانع لغزش و انحطاط كسانى گردد كه عقل طبع آنان مرده است .

فرق عاقل و عالم

در درآمد بخش چهارم خواهد آمد كه واژه «علم» در متون اسلامى ، دو كاربرد دارد : يكى جوهر و حقيقت علم ، و ديگرى ، پوسته و ظاهر آن . در كاربرد اوّل ، عقل و علم ، تلازم دارند ، همان گونه كه امير مؤمنان فرموده است :

العَقلُ وَ العِلمُ مَقرونانِ فى قَرنٍ لا يَفتَرِقانِ و لايَتَبايَنانِ .[۳۲]خرد و دانش ، همراه اند ؛ نه از يكديگر جدا مى شوند و نه با يكديگر ستيز مى كنند .

بر اين مبنا فرقى ميان عالم و عاقل نيست . عاقل ، عالم است و عالم ، عاقل . خداوند نيز فرموده است :

«وَ تِلْكَ الْأَمْثَـلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَا الْعَــلِمُونَ .[۳۳]و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم؛ و[لى] جز دانشوران، آنها را در نمى يابند»  .

امّا در كاربرد دوم ، عاقل و عالم ، متفاوت اند و علم ، به عقل نيازمند است ؛ چرا كه ممكن است كسى عالم باشد ، ولى عاقل نباشد . اگر علمْ همراه عقل شد ، براى عالِم و عالَم ، سودمند است ، و اگر از عقل جدا شد ، نه تنها سودمند نيست ، بلكه زيانبار و خطرناك است .

خطر علمِ بدون عقل

به فرموده امام على عليه السلام :

العَقلُ لَم يَجنِ عَلى صاحِبِهِ قَطُّ وَ العِلمُ مِن غَيرِ عَقلٍ يَجنى عَلى صاحِبِهِ.[۳۴]خرد، هرگز، بر صاحبش جنايت نمى ورزد؛ امّا دانشِ بدون خرد ، بر صاحب خويش جنايت مى كند .

در جهان امروز ، علمْ رشد كرده ؛ ولى عقلْ كاهش يافته است . جامعه كنونى ، مصداق اين فرمايش آن امامِ بزرگ است كه :

مَن زادَ عِلمُهُ عَلى عَقلِهِ كانَ وَبالاً عَلَيهِ .[۳۵]هر كه دانش وى بر خردش افزون شود ، دانش، بارى بر او خواهد بود .

و نيز مصداق اين شعر است :

إذا كُنتَ ذا عِلمٍ وَ لَم تَكُ عاقِلاً

اگر دانشورِ بدون خردى

فَأنتَ كَذى نَعلٍ وَ لَيسَ لَهُ رِجلُ[۳۶]

به سان كسى هستى كه كفش دارد ؛ ولى پا ندارد .

امروز ، علم در اثر جدا شدن از عقل ، به جاى آن كه عامل آرامش ، آسايش ، رشد و تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر باشد ، موجب ناامنى ، اضطراب ، فساد و انحطاط مادّى و معنوى انسان ها گرديده است ؛ چرا كه در جهان امروز ، علم ، به صورت ابزارى براى رسيدن به مطامع سياسى و اقتصادى و لذايذ مادّىِ جمعى رفاه طلب و مستكبر و بى عقل در آمده كه با استفاده از اين ابزار كارآمد ، بيش از هر زمان ديگر ، توده هاى مردم را به انحراف و استضعاف مى كشند .

تا زمانى كه علم در كنار عقل قرار نگيرد و عقل به موازات علم ، رشد نكند ، جامعه بشر روى آرامش و آسايش را نخواهد ديد و به گفته امام على عليه السلام :

أفضلُ ما مَنَّ اللّهُ سُبحانَهُ بِهِ عَلى عِبادِهِ عِلمٌ و عَقلٌ، و مُلكٌ و عَدلٌ .[۳۷]برترين بخشش خداوند بر بندگانش ، دانش و خرد است و حكمرانى و عدالت پيشگى .

بنا بر اين ، علم در جهان امروز ، بيش از هر وقت ديگر ، نيازمند عقل است و بخش يكم از كتاب حاضر ، بيش از هر زمان ديگر ، كاربرد فرهنگى ، اجتماعى و سياسى دارد .

خطر جهل

ملاحظه آنچه اسلام در ابواب مختلف معرفت شناختى آورده ، نشان مى دهد كه اين آيين الهى ، براى ساختن جامعه ارزشىِ مورد نظر خود ، پيش و بيش از هر چيز ديگر ، به انديشه و شناخت و آگاهى ، اهمّيت داده و انسان ها را از خطر «جهل» و به كار نينداختن انديشه ، بر حذر داشته است .

از منظر اسلام ، جهل ، آفت شكوفايى انسانيت و ريشه همه مفاسد فردى و اجتماعى است[۳۸]و تا اين آفت ، ريشه كن نشود ، ارزش ها شكوفا نمى گردند و جامعه انسانى تحقّق نمى يابد .

از ديدگاه اسلام ، جهل ، ريشه همه بدى ها ،[۳۹]بزرگ ترين مصيبت ،[۴۰]زيانبارترين بيمارى[۴۱]و خطرناك ترين دشمن[۴۲]است و شخص جاهل ، بدترينِ جنبنده ها ، بلكه مرده اى در ميان زندگان است .[۴۳]براى فهم درست آيات و احاديثى كه درباره مذمّت جهل و جاهل و علائم و احكام آن ، و در يك كلمه ، ضرورتِ «جهل زدايى» وارد شده ، نخستين مسئله اين است كه : جهل چيست؟ و آيا از منظر اسلام ، مطلق جهل ، مذموم و خطرناك است ، يا معناى خاصّى از آن ؟ و در صورت دوم ، آن معناى خاص كدام است ؟

به عبارت ديگر ، بايد فهميد كه : كدام جهل ، ريشه همه شرور است ؟ كدام جهل ، بزرگ ترين مصيبت است ؟ كدام جهل ، بدترين و زيانبارترينِ دردها است ؟ كدام جهل ، شديدترين فقر است ؟ كدام جهل ، خطرناك ترين دشمن است ؟ و كدام جاهل به فرموده قرآن كريم ، «شرّ الدّواب (بدترين جنبنده)» است و به گفته امام على عليه السلام ، مرده اى در ميان زندگان است .

معانى واژه «جهل»

به طور كلّى ، براى جهلِ مذموم ، چهار معنا متصوّر است :

اوّل . همه گونه نادانى ،

دوم . نادانى نسبت به علوم و معارف مفيد و سازنده ،

سوم . نادانى نسبت به ضرورى ترين معارف مورد نياز انسان ،

چهارم . نيرويى در مقابل خِرد .

و اينك ، توضيح اين معانى :

۱ . همه گونه نادانى

هر چند در نگاه ابتدايى ، به نظر مى رسد كه هر نوع نادانى اى ، زيانبار و مذموم است ، ولى با تأمّل ، معلوم مى شود كه حقيقت ، اين است كه هر ندانستنى ، نكوهيده و هر دانستنى ، پسنديده نيست ؛ بلكه بر عكس ، برخى از دانستن ها زيانبار ، و برخى از ندانستن ها مفيد و سازنده اند و درست به همين دليل ، در اسلام ، تلاش و تحقيق براى كشف برخى از امور و اسرار ، ممنوع شده است .

توضيح بيشتر اين موضوع ، در متن احاديث باب «وظايف نادان» از اين بخش ،[۴۴]نيز در بند «آنچه آموختنش حرام است» از احكام تعلّم ،[۴۵]و همچنين در بند «پرسيدن از چيزهايى كه پاسخش زيانبار است» از آداب پرسش ،[۴۶]آمده است .

۲ . نادانى نسبت به معارف مفيد

بى ترديد ، اسلام براى همه علوم و معارفى كه در خدمت انسان اند ، ارزش قائل است و تحصيل آنها را در صورتى كه جامعه نيازمند به آنها باشد و افرادِ آگاه به آنها به اندازه كافى وجود نداشته باشند ، واجب مى داند ؛[۴۷]ليكن اين ، بدان معنا نيست كه نادانى نسبت به همه اين علوم ، براى همه مردم ، مذموم يا خطرناك است .

به بيان ديگر ، ادبيات ، صرف و نحو ، منطق ، كلام ، فلسفه ، رياضى ، فيزيك ، شيمى و ساير رشته هاى علوم و فنون ، در خدمت انسان ، و از منظر اسلام ، ارزشمندند ؛ ولى نمى توان پذيرفت كه ندانستن اين علوم ، ريشه همه شرور ، بزرگ ترين مصيبت ، زيانبارترينِ دردها ، خطرناك ترين دشمن و شديدترين فقر است و چنانچه كسى برخى از اين علوم و يا همه آنها را نداند ، بدترينِ جنبندگان بر روى زمين و همانند مرده اى در ميان زنده هاست .

۳ . نادانى نسبت به ضرورى ترين معارفِ مورد نياز انسان

علوم و معارفى كه انسان را با مبدأ و مقصد خود آشنا مى كنند و راه رسيدن به فلسفه آفرينش خود را به او نشان مى دهند ، ضرورى ترين معارفِ مورد نياز اويند . انسان بايد بداند كه : چگونه پديد آمده و هدف از آفرينش او چه بوده است ؟ چه بايد بكند تا به فلسفه آفرينش خود برسد ؟ به كجا مى رود ؟ و چه خطرهايى ، او را تهديد مى كنند ؟

معارفى كه به اين مسائل پاسخ مى دهند ، همان ميراث پيامبران الهى اند . اين معارف ، مبدأ همه خيرها و مقدّمه شكوفايى عقل عملى و جوهر علم اند و جهل به اين معارف ، جامعه انسانى را در معرض دشوارترين مصيبت ها و شُرور ، قرار مى دهد . البتّه تنها ، شناخت اين معارف ، كارساز نيست ؛ بلكه اين معارف ، در صورتى كارآيى دارند كه «جهلِ» به مفهوم چهارم ، به وسيله خرد ، مهار شود .

۴ . نيرويى در مقابل عقل

در متون اسلامى ، جهل ، مفهومى دارد كه بر خلاف معانى گذشته ، امرى وجودى است نه عدمى ، و آن ، شعور مرموزى در مقابل خرد است كه همانند خرد ، آفريده خداوند متعال است[۴۸]و آثار و پيامدهايى دارد كه از آنها به «سپاهيان نادانى» (در برابر «سپاهيان خرد») تعبير شده است .[۴۹]وجه تسميه اين نيرو به «جهل» ، دقيقا همان وجه تسميه ناميدن نيروى مقابل آن به «عقل» است . اين نيرو ، نام هاى ديگرى نيز دارد كه شرح آن در مبحث «آفرينش نادانى» آمد .

چنان كه در باب اوّل از «نشانه هاى خرد» آمد ، همه زيبايى هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى (مانند : خير ، علم ، معرفت ، حكمت ، ايمان ، عدالت ، انصاف ، اُلفت ، رحمت ، مودّت ، رأفت ، بركت ، قناعت ، سخاوت ، امانت ، شهامت ، حيا ، پاكيزكى ، اميد ، پيمان دارى ، صدق ، بردبارى ، شكيبايى ، فروتنى ، غنا و نشاط) از سپاهيان خرد ، شمرده شده اند .

در مقابل آنها نيز همه زشتى هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى (مانند : شر ، جهل ،[۵۰]حماقت ، كفر ، ستم ، جدايى ، قساوت ، قطع رحم ، عداوت ، بغض ، غضب ، مَحق ، حرص ، بخل ، خيانت ، كودنى ، جَلع ، پرده درى ، پليدى ، نااميدى ، خيانت ، دروغگويى ، ناشكيبايى ، بى تابى ، تكبّر ، فقر و كسالت) از سپاهيان نادانى ، شمرده شده اند .

انسان در انتخاب و پرورش هر يك از اين دو نيرو و پيروى از آن ، آزاد است . او مى تواند از نيروى خرد خود پيروى كند و با احياى آن ، نيروى نادانى و يا نفْس امّاره و شهوت را بميراند[۵۱]و با پرورش سپاهيان خرد ، به مقصد اعلاى انسانيت برسد و خليفه خداوند متعال شود ، و نيز مى تواند با پيروى از نيروى نادانى و پرورش سپاهيان آن ، به اسفل السافلين ، سقوط كند .[۵۲]

دو نكته قابل توجّه

با عنايت به اين شرح ، دو نكته مهم و قابل توجّه روشن مى گردد :

۱ . خطرناك ترين جهل

هر چند اسلام با جهلِ مذموم ، بويژه با مفهوم سوم آن ، به شدّت مبارزه مى كند ، ليكن خطرناك ترين جهل از منظر اين مكتب ، جهل به مفهوم چهارم است ؛ يعنى انتخاب راهى كه نيروى نادانى ، انسان را بِدان دعوت مى كند و پيروى از آن ؛ زيرا اگر انسان ، راهى را كه خرد براى او ترسيم كرده ، انتخاب كند ، بى ترديد ، علم و حكمت و ساير سپاهيان خرد ، او را به مبدأ و مقصد انسانيت و راه وصول به آن و نيز همه معارف مفيد و سازنده ، هدايت خواهند كرد و او به ميزان استعداد و تلاش خود ، به فلسفه آفرينش خويش خواهد رسيد .

امّا اگر انسان ، از روى نادانى ، راهى را انتخاب كرد ، سپاهيان نادانى ، راه شناخت معارف سازنده و حقايق والاى انسانى و رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت را بر او مسدود مى نمايند و در اين حال ، اگر كسى بزرگ ترين دانشمند روى زمين هم بشود ، دانش او براى هدايتش سودى نمى بخشد و بيمارى نادانى ، او را از پاى در خواهد آورد :

«وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ .[۵۳]و خداوند ، او را دانسته، گم راه گردانيده است»  .

بر اين اساس ، محور اصلى سخن در متون اسلامى ، هنگامى كه «جهلْ» مورد بررسى قرار مى گيرد ، معناى چهارم آن است و ساير معانى جهل ، به ترتيب اهمّيت ، مورد توجّه اند .

۲ . رويارويى عقل و جهل

نكته دوم ، روشن شدن سرّ تقابل «عقل» و «جهل» در متون اسلامى است . سؤال ، اين است كه : چرا بر خلاف متعارف كه «جهل» در مقابل «علم» مطرح مى شود ، در قرآن و حديث ، «جهل» در برابر «عقل» قرار گرفته است؟

وقتى به كتب حديثى مراجعه كنيد ، عنوان «علم و جهل» را نخواهيد يافت ، بر خلاف عنوان «عقل و جهل» كه در اغلب مجموعه هاى حديثى وجود دارد . راز اين مسئله ، آن است كه اسلام ، «جهل» به مفهوم چهارم را ـ كه امرى وجودى و در برابر «عقل» است ـ خطرناك تر از «جهل» به مفهوم دوم و سوم ـ كه امرى عدمى و در برابر «علم» است ـ مى داند .

به تعبير ديگر ، تقابل ميان «عقل» و «جهل» در متون اسلامى ، نشانه آن است كه اسلام ، جهلِ در مقابل عقل را خطرناك تر از جهلِ در مقابل علم مى داند و تا اين جهل ، ريشه كن نشود ، ريشه كن شدنِ جهلِ در مقابل علم ، براى جامعه سودى اساسى در بر نخواهد داشت و اين ، نكته اى است بسيار ظريف و مهم .


[۱]ر . ك: دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل دوم : ارزش خرد .

[۲]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل دوم : ارزش خرد .

[۳]ملك : آيه ۱۰ ـ ۱۱ .

[۴]ر. ك: النهاية : ج ۳ ص ۲۷۸ ، الصحاح : ج ۵ ص ۱۷۶۹ ، المصباح المنير : ص ۴۲۲ ـ ۴۲۳ ، معجم مقاييس اللّغة : ج ۴ ص ۶۹ ، مفردات ألفاظ القرآن : ص ۵۷۷ ـ ۵۷۸ ، التعريفات ، جرجانى : ص ۶۵ ، العين : ص ۵۶۵ .

[۵]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۳۱۶ .

[۶]ر . ك : نهاية الحكمة : ص ۳۰۵ و ۳۰۸ ، كشف المراد : ص ۲۳۴ و ۲۴۵ ، بحار الأنوار : ج ۱ ص ۹۹ ـ ۱۰۱ .

[۷]وسائل الشيعة : ج ۱۵ ص ۲۰۸ .

[۸]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل يكم : شناخت خرد / حقيقت خرد و آفرينش خرد و نادانى .

[۹]همان .

[۱۰]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل دوم : ارزش خرد / ارمغان خدايى و بهترين بخشش و بنياد انسان .

[۱۱]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش ششم : مبادى شناخت / فصل يكم : ابزارهاى دانش و حكمت / دل .

[۱۲]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۵۵ .

[۱۳]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۱۹ ـ ۲۱ .

[۱۴]شمس : آيه ۷ ـ ۸ .

[۱۵]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل پنجم : نشانه هاى خرد / سپاهيان خِرد و نادانى .

[۱۶]كلمات مكنونه ، فيض كاشانى : ص ۷۶ ، اتحاد عاقل به معقول : ص ۱۲ ، شرح الأسماء الحسنى : ج۲ ص۴۶ .

[۱۷]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل سوم : خردورزى / حجيت خرد .

[۱۸]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۴۰۰ .

[۱۹]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۴۰۹ .

[۲۰]مفاتيح الجنان : دعاى كميل.

[۲۱]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۴ .

[۲۲]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۲۴۰ .

[۲۳]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۶۴۷ .

[۲۴]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش ششم : مبادى شناخت / فصل چهارم : خاستگاه الهام و بخش هفتم : موانع شناخت / فصل يكم : حجاب هاى دانش و حكمت و فصل دوم : آنچه حجاب ها را مى زدايد .

[۲۵]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل چهارم : عوامل رشد خرد / آنچه خرد را نيرومند مى سازد و فصل پنجم : نشانه هاى خرد و فصل ششم : آسيب هاى خرد و فصل هفتم : وظايف خردمند .

[۲۶]جامع السعادات : ج ۱ ص ۷۵. براى توضيح بيشتر ، ر . ك : حسن و قبح عقلى : فصل ششم : عقل نظرى و عقل عملى .

[۲۷]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۲۲ .

[۲۸]عقل مسموع ، يعنى آنچه با اسباب و عوامل بيرونى (چون آموزش، تربيت و...) حاصل مى شود. مترجم.

[۲۹]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۲۳ .

[۳۰]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۱۲۸۴ .

[۳۱]شمس : آيه ۷ ـ ۸ .

[۳۲]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۳۱۵ .

[۳۳]عنكبوت : آيه ۴۳ .

[۳۴]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى: معرفت شناسى / ح ۱۰۵ .

[۳۵]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۱۰۷ .

[۳۶]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۱۱۱ .

[۳۷]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۱۰۸ .

[۳۸]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى / فصل سوم : نشانه هاى نادانى / آثار نادانى .

[۳۹]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۹۱۰ .

[۴۰]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى / فصل يكم : پرهيز دادن از نادانى / بزرگ ترينِ مصيبت .

[۴۱]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى / فصل يكم : پرهيزدادن از نادانى / ناگوارترين بيمارى .

[۴۲]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى / فصل يكم : پرهيزدادن از نادانى / زيانبارترين دشمن .

[۴۳]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / ح ۹۲۲ .

[۴۴]نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى / فصل چهارم : وظايف نادان .

[۴۵]نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش هشتم : كسب شناخت / فصل پنجم : احكام آموختن / آنچه آموختنش حرام است .

[۴۶]نيز ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش هشتم : كسب شناخت / فصل چهارم : آداب پرسيدن / پرسيدن از چيزهايى كه پاسخش زيانبار است .

[۴۷]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش هشتم : كسب شناخت / فصل پنجم : احكام آموختن / توضيحى درباره احكام آموختن .

[۴۸]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل يكم : شناخت خرد / آفرينش خرد و نادانى .

[۴۹]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل پنجم : نشانه هاى خرد / سپاهيان خرد و نادانى .

[۵۰]مقصود از جهلى كه از «سپاهيان نادانى» شمرده مى شود ، جهلى است كه از جهل به معناى چهارم ـ كه جهل اصلى و در مقابل «خرد» است ـ سرچشمه مى گيرد و در مقابل «علم» قرار دارد .

[۵۱]ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى: معرفت شناسى / ح ۶۴۷ .

[۵۲]آن گونه كه در قرآن كريم آمده است : «ثُمَّ رَدَدْنَـهُ أَسْفَلَ سَـفِلِينَ ؛ سپس او را به پست ترين [ مراتبِ ]پستى باز مى گردانيم» (تين : آيه ۵).

[۵۳]جاثيه : آيه ۲۳ .