در دومین میزگرد انجمن اندیشه و قلم با عنوان «قرآن کلام خدا یا رویای نبی» که چهارشنبه ۲۳ تیرماه برگزار شد، یثربی «رویای رسولانه» را فاقد ویژگیهای لازم یک نظریه و بیفایده دانست.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، دومین میزگرد «قرآن کلام خدا یا رویای نبی» چهارشنبه ۲۳ تیرماه، با حضور سیدیحیی یثربی، عضوهیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، خلیل قنبری، عضو هیاتعلمی دانشگاه ادیان و مذاهب و جمعی از دانشجویان، پژوهشگران و علاقمندان در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
خلیل قنبری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب به عنوان تبیین کننده نظریه «رویای رسولانه»، سخن میگفت، در آغاز این نشست، فهم این موضوع را در گام نخست در گرو پاسخ به این پرسش دانست که آیا این نظریه از پیشینهای برخوردار است یا برای نخستین بار توسط عبدالکریم سروش است که مطرح میشود؟
وی در پاسخ به این پرسش گفت: پیش از سروش نیز متفکران و فیلسوفان غربی به این موضوع پرداخته و طرح بحث کردهاند اما پاسخی که سروش برای حل این مساله ارائه داده، پاسخی تازه است و سرنخ این نظریه را نمیتوان در اندیشهها و نظریات دیگران یافت.
وی با بیان اینکه الهیدانان، فیلسوفان، دینپژوهان و سایر کسانی که دلمشغولی به مباحث الهیاتی داشتهاند به این نتیجه رسیده بودند که گزارههای دینی و خاصه گزارههای مادر، گزارههای متناقضیاند، به خصوص زمانی که به فرهنگ عرفانی مراجعه میکنید میبینید گزارههایی دارید که هم محمولی را به موضوعی به نام خداوند اسناد میدهد و در عین حال گزارههایی دارید که همان محمول را از موضوع سلب میکند و نشان میدادند که الهیات تنزیهی و الهیات تشریحی رو در روی هم قرار میگیرند و گزارههای متناقض را میسازند و در جاهای مختلف این مساله را مورد اشاره قرار میدادند؛ خلاصه نظریه آقای سروش نیز همین است و معضلی را در علوم دینی نشان میدهد که عالمان دینی زمانی که در صدد فهم متن دینی بر میآیند، با فهمی متناقض مواجه میشوند؛ یعنی با گزارههایی مواجه میشوند که نمیتوانند تناقض در دل آن را حل کنند و این همه مدعای سروش است؛ یعنی وقتی علوم اسلامی و دینی را میکاود، عالمان دینی را میبیند که در یک مخمصه تفسیری رهایی ناپذیری گرفتار آمدهاند.
قنبری با طرح این سوال که اگر گزارههای متناقض و تفاسیر دینی که تن به تناقض داده است داریم، آیا راه حلی برای آن داریم، افزود: در مغرب زمین راه حلهای متفاوتی برای این مساله طرح کردهاند که در اینجا به سه مورد آن اشاره میکنم؛ یک پاسخ این است که آنان علت برخورد عالمان دینی به گزارههای متناقض را این میدانند که عالمان دینی گزارههای دینی را گزارههای شناختاری فرض کردهاند؛ هر بار این گزارهها را شناختاری فرض کنیم با گزارههای متناقضی روبرو میشویم اما اگر این گزارههای را غیر شناختاری بدانیم خود به خود تمام این تناقضها از برابرمان رخت بر میبندد؛ گزارههای دینی گزارههای غیر شناختاریاند، مومنان وقتی با متن دینی مواجه میشوند این متن برانگیختگی دارد و ایمان و حس دینی مومنان را بر میانگیزاند و تجربه دینی و عرفانی مومنان را زنده میکند و آنان در این مواجهه به یک شوریدگی و احساس دینی میرسند؛ پاسخ دوم این است که آنجایی گزارههای متناقض عیب است که با عالم کثرات مواجهه داشته باشیم، اما عالم وحدت گرچه متناقض است اما آنجا دیگر عیب نیست؛ به طور خلاصه این پاسخ میگوید که گزارههای دینی گزارههای شناختاریاند، اما گزارههای شناختاری متناقض در عالم کثرات است که امری غیرمعقول و ناپذیرفته است، به عنوان انسان عاقل نمیتوانیم این دسته از گزارهها را بپذیریم و باید آنها را کنار بزنیم؛ اما زمانی که به عالم وحدت وارد میشویم، تناقض اشکال ندارد؛ منطق برای دنیای کثرات است اما عالم وحدت عالم منطق نیست، بنابراین اشکالی ندارد اگر در متن دینی با گزارههای متناقض روبرو شیم؛ پاسخ سومی نیز وجود دارد و آن این است که جان هیک عرضه کرده است و مطرح میکند، گزارههای دینی که به ظاهر در نگاه نخست ناظر به حقیقت و واقعیت غایی هستند، پس از تامل مییابیم که اینها ناظر به عالم واقع نیستند؛ گزارههایی که با عنوان ثبوتی و سلبی و گزارههای تنزیهی و تشریحی فرض گرفتهایم، حقیقتا ناظر به عالم واقع و حقیقت غایی نیستند، این گزارهها محصول مواجهه پدیداری عالمان دینی، دینداران و مومنان با حقیقت غاییاند، بنابراین اینها دارند ذهنیت و ساختار ذهنی انسان را در هنگام تجربه دینی و عرفانی بازتاب میدهند، بیش از خداوند و حقیقت غایی، ساختار ذهنی انسانی را بازتاب میدهند؛ بنابراین این تجربه در فرهنگ شرقی به گونهای خود را نشان میدهد و در فرهنگ غربی به نحو دیگری پدیدار میشود؛ البته نه به این معنا که دو واقعیت داریم، بلکه حقیقت غایی یکی است و این ساختار مختلف و متنوع انسانها در مواجهه با واقعیت غایی است که تجربههای متکثری را سبب میشود.
وی افزود: سروش مشکل را از نو واکاوی میکند اما پاسخ هیچکدام از این سه راه حل را نمیپذیرد، بلکه پاسخ میدهد که زمانی که به گزارههای دینی نگاه میکنیم هر سه این راه حلها در یک نقطه به هم میرسند و آن این است که معتقدند زبان دینی زبان بیداری است؛ سروش این نقطه را نمیپذیرد و معتقد است که مادامی که فرض گرفتهایم زبان دینی زبان بیداری است به هیچ روی قادر نخواهیم بود این گره را بگشاییم؛ بنابراین برای رهایی از این مشکل و مخمصه و نهراسیدن از گزارههای متناقض دینی باید با این فرض جلو برویم که متون دینی را متونی خواب نامه و زبان آن را زبان رویا و خواب بدانیم؛ اگر اینگونه دانستیم به هیچ وجه نخواهیم هراسید که چرا تناقضی در متن و فهم دینی ما راه یافته است؛ به خاطر اینکه زبان رویا میتواند زبان متناقض و در عین حال پذیرفتنی باشد؛ اگرچه که زبان بیداری نیز میتواند زبان متناقض باشد اما زبان بیداری اگر زبان تناقض باشد، آنگاه ناپذیرفتنی است.
در ادامه این نشست نیز سیدیحیی یثربی عضوهیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به سابقه دوستی خود با عبدالکریم سروش گفت: این نظریه به مرحلهای از سخافت رسیده که نمیدانم هدفشان از طرح آن چیست.
وی گفت: زمانی مسیحیان بر سر اینکه متن انجیل را تنها پاپ میتواند فهم کند، شورش کردند، اما قرآن ما مسلمان اینگونه نیست و مردم عادی نیز آن را فهم میکنند؛ در چنین شرایطی و در حالی که آیات قرآن کریم میگوید که من با شما به صراحت سخن میگویم، چرا باید قرآن را خواب و رویا بدانیم؟ باید واکاوی کرد و دانست که هدف از طرح چنین مسالهای که حتی بنیان نظری نیز ندارد و نباید آن را اینگونه خطاب کرد، چه میتواند باشد.
وی در ادامه با اشاره به نقش روشنفکران غربی در طی صد سال و تبدیل کردن جامعه سنتی غرب به جامعهای متجدد و مترقی، به نقد جریان روشنفکری در ایران پرداخت و گفت: در کشور ما روشنفکرانی در بازه زمانی یکصد و پنجاه ساله به جز مخالفت با حکومتهای وقت کاری نکردند؛ در حالیکه آنان در صف مقدم مبارزه با خرافات بودند و این مهمترین رسالتشان بود و جز مخالفت به بسیاری از مسائل مهم جامعه نپرداختند.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی عنوان کرد: اگر به نظر آقای سروش، قرآن خواب و رویاست، چرا خداوند در قرآن و پیامبر (ص) حتی یک بار در این باره چیزی نمیگویند؛ کسی که قرآن و پیامبر (ص) را میپذیرد، نمیتواند مدعی خواب و رویا بودن قرآن باشد.
وی اظهار کرد: چنین تفکری هم در غرب و هم در شرق دارای سابقه است؛ غربیها متون دینی را مغایر عقل دیدند و سپس نظر دادند که انجیل ساخته دست بشر است و نام اناجیل متی، لوقا و... را شاهد این مدعا گرفتند؛ آنان در مورد قرآن نیز چنین مدعایی دارند و سروش نیز در این زمینه چون نتوانسته است مشکلی در قرآن بیابد، مشکل تراشی کرده است؛ البته باید به خاطر داشته باشیم یک نظریه دارای ویژگیهایی نظیر سادگی و ساده فهم بودن، حل مشکل، داشتن توجیه عقلانی و استدلال مناسب باشد که مدعای «رویای رسولانه» این بنیانها را ندارد و از اینرو نباید نظریه خوانده شود؛ حال باید از سروش پرسید که آیا با خواب نامه خواندن قرآن چیزی حل میشود؟ او منبع و دلیلی در اثبات این ادعا ندارد و حتی از آوردن یک آیه در محکم کردن نظریهاش عاجز است.
قنبری در ادامه با اشاره به آثار سروش در گذر تاریخ، شخصیت او را دارای دو جنبه دانست و گفت: برای فهم اندیشه سروش باید دانست که او رویای رسولانه را بر اساس کدام جنبه شخصیتی نگاشته است؛ با مطالعه آثار سروش میتوان دریافت که «رویای رسولانه» بازتاباننده و ناظر به شخصیت فیلسوف علوم دینی اوست و این نظریه ناظر به علوم درجه دو است؛ برای مثال اگر علم فیزیک وجود دارد، فلسفه فیزیک نیز وجود دارد که ناظر به ماده نیست؛ فلسفه علم شیمی، فلسفه علوم اجتماعی و... نیز اینگونه است. این قیاس در علوم دینی نیز وجود دارد و همانگونه که علوم دینی چون، فقه، اخلاق، عرفان و... پدید آمده است، علوم درجه دومی چون فلسفه عرفان، فلسفه اخلاق و... نیز وجود دارد که توسط عالمان دینی بنیان گذاشته شده است؛ تئوری رویای رسولانه یک تئوری در علوم درجه دو است. اگر فیلسوف علمی یک تئوری را ارائه کند، تئوری او با تئوری دانشمند علوم درجه یک تفاوت دارد. از این رو سروش قصد نظریهپردازی در علوم درجه یک را ندارد، بلکه میخواهد بداند علوم دینی عالمان دینی که از آغاز تا به امروز ساخته و پرداختهاند بر چه پیش فرضهایی مبتنی است؛ بر چه روشی استوار است؛ آیا این روشها را میتوان عوض کرد و توصیه کرد که روش دیگری را جایگزین روش قبلی کرد؛ آیا میتوان پیش فرضهایی که تا به امروز عالمان دینی بر اساس آن تفکر و نظریهپردازی میکردند را کنار گذارد و پیش فرض دیگری را به آنها توصیه کرد یا خیر. پاسخ سروش این است که علوم دینی چه سنتی و چه مدرن و الهیاتی چه سنتی و چه مدرن هر دو در یک نقطه مشترکاند و پیش فرض واحدی دارند و آن پیش فرض این است که مبتنی بر زبان بیداریاند و نه زبان رویا و تعبیر؛ و معتقد است علت اینکه علوم دینی پاسخ برخی از پرسشها را ندارد این است که این علوم از دیروز تاکنون بر بیداری مبتنی است در حالی که زبان وحی زبان رویاست. هرگاه زبان زبان بیداری باشد، از پس معماها بر نخواهید آمد و توصیه میکند کهای عالمان دینی اگر در پی حل مشکلات دینی هستید، پیش فرض زبان وحی را به زبان تعبیر و رویا تغییر دهید.
وی با اشاره به اینکه، عالمان علوم دینی وقتی در صدد فهم این علوم بر میآیند، یا از نگاه تاویلی و یا نگاه ظاهرگرایانه بهره میبرند، گفت: اکنون باید بدانیم رویای رسولانه از این منظر در کدام جبهه قرار دارد؟ پاسخ این است که این نظریه در هیچکدام قرار ندارد؛ گویا سروش سخنی تازه مطرح میکند که البته این تازگی لزوما به معنای صحیح بودن آن نیست؛ این نظریه نمیخواهد مدعی شود که علوم دینی مبتنی بر روشهای تاویلی و ظاهری است بلکه میگوید اگر به دنبال گذر از علوم دینی با نمایندگان متعدد هستیم نباید در تاویل گرایی و ظاهرگرایی گرفتار شویم و باید راه سومی را در پیش گیریم که سروش آن را تعبیرگرایی میداند.
یثربی نیز در پایان با بیان اینکه با این بحث موافق نیستم، ابراز داشت: سخنی درست است که به سادگی گفته و فهم شود و نتیجه آن نیز مشخص باشد؛ مدعای رویای رسولانه همچون کارهای گذشته سروش در باب حرکت جوهری اعتبار و کاربرد ندارد؛ چگونه میتوان جهان را ندید ولی یکباره به خدا رسید؛ در قرآن در خصوص وحی سخن گفته شده است که میتوان به آن مراجعه کرد؛ چگونه کسی که قرآن و پیامبر (ص) را پذیرفته و قبول دارد، نمیتواند و درست نیست که قرآن را خواب بداند حتی اگر فیلسوف علوم دینی باشد.