آیه اکمال و تشریع حکم حج

پرسش :

آیا آیه اکمال دین اشاره به نهم ذی حجه و تشریح حکم حج ندارد؟



پاسخ :

آیه اکمال دین:

الْیوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً.[۱]

امروز، کسانی که کافر شده اند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیدند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز، دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما، آیین برگزیدم.

قول مشهور اهل سنّت است که معتقدند: «الیوم» در این آیه، اشاره به روز نهم ذی حجّه سال دهم هجری است و آیه شریف، در صحرای عرفات بر پیامبر(ص) ـ که مشغول انجام حجّة الوداع بود ـ نازل شد.[۲]طرفداران این نظریه، اهمّیت این روز را به این می دانند که با تشریع حکم حج به عنوان آخرین واجب شرعی، نزول احکام آسمانی به پایان رسید و از آن پس، هیچ حکم دیگری نازل نگردید و هیچ حکم شرعی ای نسخ نگشت.[۳]در این زمان، مشرکان از این که بر دین اسلام غلبه کنند، مأیوس و نا امید شدند.[۴]

پاسخ

۱. تکمیل احکام شرعی و به اتمام رسیدن تعالیم آسمانی، چگونه به دین اسلام صیانت می دهد تا در دل دشمنان، ناامیدی ایجاد کند؟! چه اتّفاق مهمّی افتاده است که خداوند می فرماید: دیگر از دشمنان دین مترسید؛ بلکه از من و از نافرمانی دستوراتم بترسید؟ خطر دشمنان و تهدید آنها، قبل از نزول آیات حج و پس از آن، چه تفاوتی کرده بود؟ آیا دشمنان اسلام با نماز و روزه و حجّ مسلمانان، دشمن بودند و آیا از این اعمال و مناسک، خطری متوجّه آنان می شد؟ مگر در طول تاریخ اسلام، ستمگران بی شماری در سایه همین اعمال عبادی به جور و ستم خود، ادامه ندادند؟ اگر کامل شدن دین و احکام تشریعی آن، موجب حفظ آن دین خواهد شد، آیا ادیان آسمانی پیشین که به کمال خود رسیده بودند، از تحریف و تغییر، مصون ماندند؟! آیا امروزه از دین موسی(ع) و عیسی(ع) چیزی باقی مانده است؟ آیا زورمداران و مستکبران امروزی، از ظاهر دین اسلام که در بسیاری از کشورهای عربی رایج است، ترسی دارند و با آن، مخالفتی نشان می دهند؟

۲. به گواهی تاریخ، مشرکان پس از ناامیدی از غلبه بر پیامبر اکرم و شکست کامل اسلام، به مماشات با آن، راضی شده، تمایل داشتند که در کنار مسلمانان به عقاید خود پایبند باشند و به حیات جاهلی خود، ادامه دهند. از این رو، با مسلمانان و اعمال عبادی آنها نوعی هم زیستی پیدا کرده، نماز و روزه و حجّ آنها را پذیرفتند و حاضر شدند با پیامبر(ص)به نوعی معامله دست بزنند و در مقابلِ به رسمیت شناختن بت هایشان توسّط پیامبر، خداوند متعال را پرستش کنند[۵]و در نهایت، در سال هشتم هجرت به هنگام فتح مکّه، تمامی آنها به طور کامل، تسلیم مسلمانان شدند.

یهودیان مدینه و خارج مدینه نیز سال ها قبل و در جنگ های خیبر و احزاب، شکست را پذیرفته و یا از محدوده حکومت اسلامی، کوچ کرده بودند. مسیحیان نیز با مسلمانان، قرارداد صلح امضا کرده بودند. بنا بر این، تا قبل از سال دهم هجری، تمام دشمنان اسلام، تسلیم شده بودند و خطری جدّی از ناحیه آنها دین نوپای اسلام را تهدید نمی کرد.

پس نزول وحی و بیان شرایع اسلامی، برای هیچ گروه از مخالفان اسلام، خطری جدّی محسوب نمی شد که به پایان رسیدن آن در آنها یأس و ناامیدی ایجاد کند؛ امّا خطر منافقان که همواره، خطرناک تر از دشمنان آشکار اسلام بودند، هنوز برطرف نشده بود و همین ترس خانگی بود که پیامبر اکرم(ص) را نسبت به حفظ کیان اسلامی، هراسان کرده و در ابلاغ پیام الهی، مردّد ساخته بود.

این منافقان پس از ناکامی در جنگ ها، توطئه ها و انواع تلاش هایی که به همراه سایر دشمنان برای محو اسلام داشتند، تنها به یک چیز دل بسته بودند و آن، این بود که پیامبر(ص) پسری ندارد و رسماً نیز جانشینی انتخاب نکرده است. لذا اگر ایشان از دنیا برود، آنها بتوانند ضربه نهایی را بر پیکره اسلام وارد کرده، به آرزوی دیرین خود برسند. امّا وقتی دیدند ایشان در غدیر خم در میان جمعیّت انبوه و کم نظیر مسلمانان، صالح ترین فرد جهان اسلام را به جانشینی خود برگزید، آرزوهای خود را بر باد رفته دیدند و از نابودی اسلام، مأیوس گشتند.

برای نمونه، ابو سفیان که از بنی امیّه و خویشاوند عثمان بود، در اوّلین روز پس از بیعت با عثمان، در حالی که در آن وقت چشمانش کور شده بود، به مجلس عثمان آمد و گفت: آیا کسی در این جا غیر از بنی امیّه هست؟ گفتند: نه. گفت: ای بنی امیّه! از آن هنگام که خلافت به دست تمیم (قبیله ابو بکر) و عَدی (قبیله عمر) افتاد، من طمع بستم که به شما برسد. حال که به شما رسیده است، چونان کودکان که گوی را در بازی به یکدیگر می دهند، خلافت را به هم بدهید و نگذارید از میان شما بیرون برود؛ چرا که نه بهشتی هست، نه جهنّمی. آری! سوگند می خورم که پس از مرگ، هیچ خبری نیست![۶]

در همان ایّام بود که یک روز ابو سفیان بر سر قبر شهید بزرگ اسلام حمزه(ع) رفت و با لگد به قبر او زد و گفت: ای ابو عُماره! آنچه که ما دیروز بر سرِ آن شمشیر کشیده بودیم، امروز به دست کودکان ما افتاده است و با آن، بازی می کنند.[۷]


[۱]. مائده: آیه ۳.

[۲]. مفاتیح الغیب: ج۱۱ ص۲۸۶.

[۳]. ر. ک: الدرّ المنثور: ج۲ ص۲۵۸.

[۴]. مفاتیح الغیب: ج۱۱ ص۲۸۷.

[۵]. سران مشرکان به پیامبر(ص) پیشنهاد داده بودند که یک سال، ما خدای شما را می پرستیم و یک سال هم شما، بت های ما را بپرستید. در پی این پیشنهاد، سوره «کافرون» نازل شد و آنها را کاملاً مأیوس ساخت (الأمالی، مفید: ص۲۴۶ ح ۲، مجمع البیان: ج۱۰ ص۸۴۰).

[۶]. مروج الذهب: ج۲ ص۳۴۳، الأغانی: ج۶ ص۵۲۹، الاستیعاب: ج۴ ص۱۶۷۹.

[۷]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۶ ص۱۳۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت