بركنارى قيس بن سعد

پرسش :

چرا حضرت علی(ع) قیس بن سعد را از حاکمیت مصر برکنار کرد؟



پاسخ :

امام على عليه السلام در نخستين روزهاى خلافت خود ، قيس بن سعد بن عباده را ـ كه سياستمدارى كارآزموده ، دقيق و زيرك بود ـ حاكم مصر كرد و به آن جا فرستاد .

امام عليه السلام تصميم داشت كه سپاهى را براى پشتيبانى و حمايت او به مصرْ اعزام كند ؛ ولى قيس ، تنها تعدادى انگشت شمار (كم تر از هفت نفر) را با خود برد و به امام عليه السلام گفت : تو بيش از من به اين سپاهيان احتياج دارى .

او قدرت را در مصر به آسانى در دست گرفت وبر آن مسلّط شد ؛ زيرا محمّد بن ابى حُذَيفه ، پيش از رسيدن قيس بن سعد به مصر ، عبد اللّه بن سعد بن ابى سَرْح و ياران و همراهان او را ـ كه نمايندگان عثمان بودند ـ اخراج كرده بود .

سياست قيس در مصر ، راه آمدن با مخالفان بود . او با اين روش توانست سيطره خود را بگسترد و هواخواهان عثمان را آرام كرده ، از شورش آنها جلوگيرى كند ؛ امّا اين سياست ، ادامه نيافت وپس از مدّتى ـ كه بى گمان كم تر از يك سال بود ـ ، امام على عليه السلام قيس بن سعد را از حكومت مصر ، بركنار كرد و او را فراخواند و به جاى او محمّد بن ابى بكر را بر آن ديار گمارد .

محمّد ، جوانى شجاع بود ؛ ولى توان سياسى قيس بن سعد را نداشت .

اين عزل و نصب ، مورد خدشه و پرسش بسيارى قرار گرفته است ؛ بويژه آن كه در سال بعد ، شورش بر ضدّ محمّد بن ابى بكر ، آغاز شد و محمّد در هجوم نابكاران به شهادت رسيد وجسد او سوزانده شد .

پرسش مطرح در اين زمينه آن است كه : چرا امام على عليه السلام سياستمدارى زيرك را كنار گذاشت و جوانى تازه كار را به جاى او گماشت تا در پايان كار ، به اين شكل فجيع به شهادت برسد؟

گزارش هاى تاريخى به دسيسه معاويه اشاره دارند . گفته شده است كه معاويه ، سعى داشت تا قيس بن سعد را به سوى خود ، جذب كند . نامه هاى چندى هم بدو نوشت واو را به خونخواهى عثمان فرا خوانْد ؛ ولى قيس ، زيرك تر از آن بود كه فريب او را بخورد ؛ امّا به خاطر موقعيت خاص مصر و نفوذ بنى اميه در آن جا و نزديكى آن سرزمين به شام ، از دادن پاسخ صريح به معاويه و ابراز موافقت و يا مخالفت با او هم پرهيز مى كرد و كوشش مى نمود تا با نامه نگارى هاى بى حاصل و طولانى ، فرصت بيشترى به دست آورد .

معاويه كه خودْ سياستمدارى نابكار بود و از همراهى عمروعاص هم بهره مى برد ، نامه اى را به نام قيس بن سعد ، جعل كرد كه مضمون آن ، تمايل قيس بن سعد به معاويه بود . اين نامه در شام ، پخش شد وجاسوسان امام على عليه السلام در شام ، خبر آن را به مركز خلافت ، انتقال دادند .

امام عليه السلام با مشاوران خود به گفتگو نشست . نظر آنان اين بود كه با توجّه به رواج اين مطلب در ميان لشكريان و عموم مسلمانان ، بهتر است قيس بن سعد ، بركنار شود و به جاى او شخصيتى با صلابت تر جايگزين شود .

در برخى گزارش ها آمده است كه عبد اللّه بن جعفر ، پيشنهاد كرد كه قيس بن سعد ، بركنار و محمّد بن ابى بكرْ جايگزين او شود و اين پيشنهاد را از سرِ محبّت او به محمّد دانسته اند ؛ زيرا اين دو ، برادرِ مادرى بودند .

برخى ديگر از صاحب نظران ، فشار ياران امام على عليه السلام را موجب اين تصميم دانسته اند . علّامه مجلسى مى گويد : در برخى كتاب ها چنين خوانده ام كه بركنارى قيس از مصر ، نتيجه فشار ياران امير مؤمنان بر ايشان و درمانده شدن امام عليه السلام بوده است ، نه اين كه نظر خود ايشان باشد (مانند ماجراى حَكميّت) و شايد اين ، روشن تر و درست تر باشد .

برخى مغرضان نيز به كارگر افتادن نيرنگ معاويه و فريب خوردن امام على عليه السلام اشاره دارند .

به نظر مى رسد كه مجموع اين تحليل ها و نظريه ها ، تحليل «نتيجه» باشد و نه تحليل «روش» ؛ يعنى با توجّه به نتيجه پديد آمده در پايان و بدون توجّه به فضا و عوامل موجود و يا پديد آمده ، فقط به موفّقيت قيس بن سعد و شكست محمّد بن ابى بكر پرداخته اند ، در حالى كه تصميم امام عليه السلام را بايد با توجّه به همه واقعيت هاى آن روزگار ، بررسى كرد . بنابراين ، در تحليل اين موضوع ، مى گوييم :

۱ . قيس بن سعد ، يكى از سياستمداران سرشناس تاريخ اسلام است . او را يكى از پنج «زيرك» عرب شمرده اند و در زيركى او هيچ شبهه اى وجود ندارد و فضاى آرامى كه در زمان او بر مصر سايه افكنده بود ، تأييد كننده اين ويژگى است .

۲ . محمّد بن ابى بكر نيز از شخصيت هاى بارز آن روزگار است . مصريان ، چنان به او علاقه داشتند كه از عثمان درخواست كردند تا عبد اللّه بن ابى سرح را بركنار كند و محمّد بن ابى بكر را به جاى او بگمارد و تنها آن گاه به سوى وطن خود روانه شدند كه عثمان اين كار را كرد .

از اين روى ، طبيعى است كه در خلافت امام على عليه السلام هم مصريان ، خواهان حكومت محمّد بن ابى بكر باشند .

۳ . قيس بن سعد در ميانه سال ۳۶ هجرى از حكومت مصر ، بركنار شد و محمّد بن ابى بكر ، جايگزين او شد . به عبارت ديگر ، قيس ، حدود هشت ماهْ فرماندار مصر بوده است .

محمّد بن ابى بكر نيز تا اواخر سال ۳۷ هجرى با اقتدار بر مصر ، حكومت كرد و هيچ گونه شورشى هم در ميان نبود .

۴ . پس از پايان يافتن جريان حكميّت وآن گاه كه سپاهيان امام على عليه السلام پراكنده شدند و سپاهيان معاويه اقتدار يافتند ، اوضاع مصر نيز دگرگون شد . هواخواهان عثمان در مصر ـ كه تا آن هنگامْ خاموش بودند ـ ، سر به اعتراض برداشتند .

سپاه شام به رهبرى عمرو عاص ـ كه حكومت مصر را مزد همكارى اش با معاويه مى دانست ـ به مصر ، حمله كردند و با كمك هواخواهان عثمان در مصر ، توانستند محمّد بن ابى بكر را شكست دهند .

در آن زمان ، موقعيت به گونه اى نبود كه امام على عليه السلام بتواند نيروى كمكى براى محمّد بن ابى بكر بفرستد و سپاهيان طرفدار محمّد بن ابى بكر نيز آن اندازه نبودند كه بتوانند در مقابل سپاه شام ، پايدارى كنند .

۵ . از آنچه گذشت ، معلوم شد كه انتخاب محمّد بن ابى بكر در ظرف زمانىِ خود ، انتخابى كاملاً بجا و مطابق قواعد سياسى بوده است و مدّت زمان حكومت او بر مصر نيز حدود دو برابر زمان حكومت قيس بن سعد ، و شكست او ناشى از عواملى خارج از اختيارش بوده است .

۶ . سياست قيس بن سعد ، اگرچه مصر را آرام نگاه داشت ، امّا مورد سؤال و انتقاد است . قيس بن سعد در آغاز خلافت امام على عليه السلام ـ كه اوج اقتدار حكومت ايشان بود ـ مى بايست از هواداران عثمان در مصر ، بيعت مى گرفت و اگر اين گونه مى كرد ، مخالفت هاى بعدى آنان فراگير نمى شد تا زمينه ورود سپاه شام ، فراهم گردد . اين سياست قيس ، مورد موافقت ياران انقلابى امام عليه السلام و شايد خود حضرت نيز نبود و از اين رو ، بركنارى قيس بن سعد مى تواند تأييد اعتراض اين ياران باشد .

۷ . آن گاه كه هواداران عثمان در مصر شورش كردند ، امام على عليه السلام مالك اشتر را به حكومت مصر گمارد . مالك ، شخصى شجاع و دلير بود و وجهه نظامى او بر صبغه سياسى اش رجحان داشت . امام عليه السلام همچنين از هاشم بن عُتْبه ياد كرده و صلاحيت او را براى حكومت مصر ، تأييد كرده است . انتخاب مالك و يادكردِ از هاشم ، نشان مى دهد كه امام على عليه السلام موافق با اقدامات نظامى در مصر بوده و سازش را نمى پذيرفته است .

۸ . امام على عليه السلام از قيس بن سعد نيز به عنوان فرد شايسته اى براى حكومت مصر ، نام برد ؛ ولى او را دوباره به اين سِمت ، منصوب نكرد و او را به آذربايجان فرستاد كه در آن روزگار ، دورافتاده بود و اهميّت چندانى نداشت .

همچنين هيچ گزارش تاريخى اى از مذاكره امام عليه السلام با قيس درباره حكومت دوباره او بر مصر در دست نداريم .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت