شورشیان عليه عثمان

پرسش :

چه افراد و گروه هایی بر ضد عثمان دست به شورش زدند؟



پاسخ :

۱ . معترضان و انقلابيون سنّت شناس و استوار انديش

در اين خيزش ، چهره هاى برجسته اى از صحابيان و مؤمنان ژرف باور حضور دارند . به واقع ، توده هاى عظيم مردم انقلابى ، به رهبرى اينان حركت مى كنند . اين چهره ها كسانى نيستند كه بتوان اندكى در اخلاص ، نيك نگرى و استوار انديشى آنان ترديد كرد . برخى از اينان عبارت اند از :

عمّار بن ياسر

عمّار از پيشتازان در اسلام و از مجاهدان استوارگام و سر افراز است . پيامبر خدا او را معيار حق مى شناسانَد و مى فرمايد :

إذَا اختَلَفَ النّاسُ كانَ ابنُ سُمَيَّةَ مَعَ الحَقِّ .  چون مردم با هم اختلاف كردند ، پسر سميّه همراه حق است .[۱]و نيز :

و«ما خُيِّرَ عَمّارُ بَينَ أمرَينِ إلَا اختارَ أرشَدَهُما» .  عمّار ، ميان هيچ دو كارى مخيّر نشد ، مگر آن كه كارى را برگزيد كه به هدايت ، نزديك تر بود .[۲]و«مَلِئَ عَمّارٌ إيمانا إلى مُشاشِهِ» .  عمّار ، تا مغز استخوانش ، انباشته از ايمان است .[۳]«يَزولُ مَعَ الحَقِّ حَيثُ يَزولُ» .  [ عمّار ،] همراه حق است ، هر كجا كه برود .[۴]

عمّار ، با اين جايگاه در نگاه پيامبر خدا و با اين ويژگى ها ، از معترضان و مخالفان بنيادى و آغازين عثمان است و نيز سختكوش در اين راه . ابن كثير آورده است كه :

عمّار ، مردم را بر ضدّ عثمان مى شورانْد و او را رها نمى كرد و باز نمى گشت و منصرف نمى شد .[۵]

بر اساس همين اعتراض ها و انتقادهاست كه عمّار از سوى شخص عثمان و اطرافيانش كتك مى خورد ، بيهوش مى شود و معلول مى گردد .

ر . ك : ص ۱۷۹ (كتك زدن عمّار ياسر) .

زيد بن صُوحان

از زاهدان بزرگ و از چهره هاى برجسته تاريخ اسلام است كه او را از «اَبدال» بر شمرده اند . وى از ياران باوفاى على عليه السلام است و برخى او را از صحابيان پيامبر خدا نيز مى دانند ؛ چون درباره وى از پيامبر خدا گزارش كرده اند كه :

مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلى رَجُلٍ يَسبِقُهُ بَعضُ أعضائِهِ إلَى الجَنَّةِ ؛ فَليَنظُر إلى زَيدِ بنِ صوحانَ .  هر كس دوست دارد كه مردى را ببيند كه برخى از اعضايش پيش تر به سوى بهشت مى رود ، به زيد بن صوحان بنگرد .[۶]

زيد را از عُظَما ، زُهّاد و ابدال شمرده اند .[۷]

عمر بن خطّاب ، او را بسيار مى نواخت و گرامى مى داشت ؛ امّا عثمان ، او را به شام تبعيد مى كند .

زيد در جنگ جمل ، شهد شهادت نوشيد و امام على عليه السلام خطاب به او گفت :

تو كم هزينه و پركمك بودى .

جَبَلة بن عمرو انصارى

او را از فقيهان و چهره هاى برجسته صحابيان بر شمرده اند[۸]كه در جنگ اُحد شركت داشته است .[۹]او از اين كه عثمان ، رازدارانى زشت خوى و بد انديش (بطانة سوء) بر گرفته است ، بدو سخت اعتراض مى كند و عبارتش بر ضدّ عثمان ، بسى تند و از سر سوز است :

اى پير خِرِفت! به خدا سوگند ، تو را مى كشم و بر شتر جوانِ گرى مى نشانم و به سوى آتش سوزان مى برم .[۱۰]

جَهجاه غفارى

او از صحابيان پيامبر خداست كه در بيعت رضوان (بيعت شجره) ، در زير درخت ، حضور داشته است . بخارى و مسلم ، از وى روايت كرده اند .[۱۱]

عمرو بن حَمِق

از صحابيان پيامبر خداست كه بعد از حُديبيّه مسلمان شد .[۱۲]

عبد الرحمان بن عُدَيس

از صحابيان پيامبر خداست و از بيعت كنندگان در «بيعت شجره» به شمار مى آيد .[۱۳]

چهره هاى صالح ، نيك انديش و بزرگى چون : مالك اَشتر ، محمّد بن ابى بكر ، محمّد بن ابى حذيفه ، حكيم بن جبلّه و ... نيز در اين حركت ، حضورى جدّى دارند .

تأمّل در اين كسان و شعارها و گفتارهاى آنان نشان مى دهد كه حركت ، از ابعاد بس وسيعى برخوردار است . به لحاظ حضور جدّى صحابيان ـ كه به واقع ، حضور آنان ، جهت دهنده مردم و توده هاى مؤمن است ـ ، مى توان خيزش بر ضدّ عثمان را «ثورة الصحابة (قيام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله )» ناميد . در تاريخ الطبرى آمده است كه :

چون مردمْ كارهاى عثمان را ديدند ، آن دسته از اصحاب پيامبر كه در مدينه بودند ، به آن دسته كه در مرزها پراكنده شده بودند ، چنين نوشتند : «دين محمّد صلى الله عليه و آله تباه شده است» .[۱۴]

۲ . فرصت طلبان

در اين جمع عظيم ، سياست پيشگانى نيز هستند كه براى به دست آوردن موقعيّت بهتر ، بر امواج اعتراض ، سوار شده و يا به گسترش آن كمك مى كنند . طبيعى است كه آنان ، نه مشكلات مردم را در مى يابند و نه به آن مى انديشند ؛ كسانى كه :

اوّلاً ، احساس مى كنند كه در خويشاوندنوازىِ عثمان و واگذارى منصب ها ، عقب مانده اند و از امتيازهايى كه نزديكان عثمان به دست آورده اند ، محروم گشته اند .

ثانيا ، احساس مى كنند اكنون كه خيزشْ گسترش يافته ، فرصتى شايسته فرا چنگ آمده است تا آنان به آرزوهاى دنياطلبانه خويش برسند .

اينان در واقع ، نمى دانند كه فرجام اين خيزش پس از قتل عثمان كجا خواهد بود . مخالفت آنان با عثمان ، نه از سرِ سوز و نه از سرِ دين خواهى و احساس وظيفه شرعى است . آنان به دنبال رياست اند و در پى آن كه از «نمدِ» بزرگ خلافت و حكومت ، «كلاهى» براى خود دست و پا كنند .

به مَثَل ، طلحه از اينان است . او به كوفيان مى نويسد كه آنان به مدينه بيايند و به خلافكارى هاى عثمان ، پايان دهند . گويا او پس از قتل عثمان ، انتظارى جز نشستن بر مسند خلافت ندارد . برخى از طرفداران او نيز بر اين پندارند ، از جمله ، سودان بن حُمران ، كه چون از قتل عثمان فارغ شد ، از خانه عثمان بيرون آمد و فرياد برآورد كه :

طلحة بن عبيد اللّه كجاست؟ پسر عفّان را كشتيم .[۱۵]

بعدها ، در جنگ جمل ، مروان او را از پشت ، هدف مى گيرد و مى كشد ؛ چون بر اين باور است كه عامل قتل عثمان ، اوست .

عايشه نيز چنين است . او نيز در انتظار بر كشيدن خويشان خود است . جمله معروف او اين است :

پير خِرِفت را بكشيد ، كه كفر ورزيده است .[۱۶]

و آن گاه كه عثمان كشته مى شود و ورق برمى گردد ، در موضعى ديگر مى ايستد . اين ، نشانگر آن است كه او در پى چيزى غير از حق است . او بعدها در جنگ جمل ، وقتى مورد سؤال قرار مى گيرد كه : «چرا آن روز ، ما را به قتل عثمانْ تحريك كردى و اكنون ، هوادار و خونخواه او شده اى؟» ، مى گويد :

گفتم و گفتند و گفته اكنونم از گفته پيشينم بهتر است .[۱۷]

عمرو بن عاص نيز از اين گونه كسان است . او در زمان حكومت عثمان ، موقعيّت خود را از دست داده است و براى او دشوار است كه بنگرد مصرى كه او فتح كرده ، اكنون در دست عبد اللّه بن ابى سرح است . او تلاش مى كند كه شورش بر ضدّ عثمان ، شتاب بيشترى بگيرد . برخى از تلاش هاى او را در اين زمينه ، در ضمن گزارش متون آورديم . خود او مى گويد :

من ابو عبد اللّه هستم . وقتى به دُمَلى دست كشم ، بازش مى كنم . من حتّى چوپان گله بر سر كوه را بر او مى شورانم .[۱۸]

زبير نيز چنين است . او با طلحه همراه است و مى كوشد تا از خيزش مردم ، در فرصتى مناسب ، براى رسيدن به اهداف دلخواه خويش بهره گيرد . او خود را رهبر آنان مى داند .

۳ . هم گامان فرصت طلب عثمان

برخى همراه و هم رأى عثمان اند ؛ امّا در اين حادثه ، نه ياور ، كه در هم شكننده او و تلاشگر بر ضدّ اويند (اگر چه به طور غير مستقيم) ؛ و اين از عبرت هاى شگفت تاريخ است .

معاويه را بايد شاخص اين گروه دانست ؛ يعنى به واقع ، معاويه و حزب او چنين اند . حقيقتْ اين است كه او در قتل عثمان ، دستى تأثيرگذار دارد . معاويه به راحتى مى تواند گروهى را براى حفاظت از خليفه از شام گسيل بدارد و يا براى نبرد با مخالفان ، كسانى را بفرستد ؛ ولى چنين نمى كند . حتّى آن گاه كه عثمان از وى يارى مى طلبد ، به تنهايى به مدينه مى آيد . عثمان هم قصد او را از آمدن ، در مى يابد و به او مى گويد :

تو مى خواهى كه من كشته شوم و سپس بگويى : من ولىّ خونم![۱۹]

چون عثمان ، نامه مى نويسد كه معاويه به يارى او بشتابد و در اين كار شتاب كند ، معاويه با امروز و فردا كردن ، عملاً فرصت جلوگيرى از كشته شدن خليفه را بر باد مى دهد . به اين متن تاريخى بنگريم :

چون نامه به معاويه رسيد ، منتظر ماند و از آن جا كه اجتماع اصحاب پيامبر خدا را [ بر مخالفت با عثمان ]مى دانست ، اظهار مخالفت با آنان را ناپسند داشت .[۲۰]

بدين سان مى توان گفت كه معاويه ، به طور غير مستقيم در قتل عثمانْ دست دارد ؛ دستى تأثيرگذار كه على عليه السلام نيز بدان اشاره مى كند .

به هر حال ، چنين مى شود كه جريان هاى سرچشمه گرفته از چهار نقطه مهمّ سرزمين هاى خلافت اسلامى ، به هم مى پيوندند و شورش بر ضدّ عثمان را فراگير مى سازند . حضور جمع عظيمى از مسلمانان در مدينه و اعتراض صريح آنان به اعمال عثمان ، به جاى آن كه در وى و مشاورانش انگيزه تأمّلى در گذشته شود ، به بى توجّهى آنان و برخوردهاى ناشايست بيشتر و به دنبال آن ، به قتل عثمان مى انجامد .

با آنچه آمد ، مى توان دريافت كه گزارش هاى سيف بن عمر كه كوشيده است عوامل يادشده را يكسر ناديده بگيرد و حركت بر ضدّ عثمان را به فردى چون عبد اللّه بن سبا نسبت دهد ، تا چه اندازه از حقيقت و واقعيّت صادقِ تاريخ به دور است .

سيف بن عمر ، در منابع رجالى ، يكسر به «كذب» نسبت داده شده و «مطعون» است . از اين روى ، به گزارش هاى او هرگز وَقْعى نهاده نمى شود . بيفزاييم كه اگر او راستگوى نيز مى بود ، گزارش هاى وى نوعا به گونه اى هستند كه با روش تحقيق علمى در تاريخ ، نادرستى آنها خيلى زود آشكار مى شود . به علاوه ، نقش عبد اللّه بن سبا در آن گزارش ها ، كاملاً و به صورت واضحى افسانه اى و پندارگرايانه است .

[۱]المعجم الكبير : ج ۱۰ ص ۹۶ ح۱۰۰۷۱ ، سير أعلام النبلاء : ج ۱ ص ۴۱۶ ح۸۴ ، البداية و النهاية : ف ج ۶ ص ۲۱۴ ، كنز العمّال : ج ۱۱ ص ۷۲۱ ح ۳۳۵۲۵ .

[۲]المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۴۳۸ ح ۵۶۶۵ و ۵۶۶۴ .

[۳]المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۴۴۳ ح ۵۶۸۰ ، تاريخ دمشق : ج ۴۳ ص ۳۹۱ ح ۹۲۶۲ و ۹۲۶۳ .

[۴]تاريخ دمشق : ج ۴۳ ص ۴۰۶ ح ۹۲۹۱ .

[۵]البداية و النهاية : ج ۷ ص ۱۷۱ .

[۶]مسند أبى يعلى : ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۵۰۷ .

[۷]تاريخ بغداد : ج ۸ ص ۴۳۹ ش ۴۵۴۹ .

[۸]اُسد الغابة : ج ۱ ص ۵۱۱ ش ۶۸۶ ؛ رجال الطوسى : ص۵۹ ش ۵۰۱ .

[۹]الإصابة : ج ۱ ص ۵۶۶ ش ۱۰۸۳ .

[۱۰]البداية و النهاية : ج ۷ ش ۱۷۶ .

[۱۱]الإصابة : ج ۱ ص ۶۲۱ ش ۱۲۴۸ .

[۱۲]الاستيعاب : ج ۳ ص ۲۵۷ ش ۱۹۳۱ .

[۱۳]الإصابة : ج ۴ ص ۲۸۱ ش ۵۱۷۹ .

[۱۴]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۶۷.

[۱۵]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۷۹ .

[۱۶]الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۳۱۳ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۳۷ .

[۱۷]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۴۵۹ .

[۱۸]تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۵۷ .

[۱۹]تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۷۵ .

[۲۰]ر . ك : ص ۳۰۷ (ياريخواهى عثمان از معاويه و كمك نكردن او) .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت