مجله محدث شماره 34-33 - صفحه 9






مجله محدث




دیدگاه دین درباره فلسفه و عرفان











گزارش سخنرانی آیةالله سیدان در دانشكده علوم حدیث به مناسبت روز پژوهش


تهیه و تنظیم : اصغر غلامی


در این جلسه ابتدا آیةالله سیدان به طرح مباحث و دیدگاه خویش درباره سه مکتب وحی، عرفان و فلسفه پرداخت و سپس به سؤالات حاضران پاسخ داد.


ایشان مطالب خود را با طرح سه سؤال کلیدی مطرح ساخت. مسائل اصلی مطرح شده عبارت اند از:


1. آیا تفکر فلسفی و سلوک عرفانی، با دین سازگاری و توافق دارند یا اینکه مخالف یکدیگرند؟


2. آیا فلسفه و عرفان در همه زمینه ها با مکتب وحی اختلاف دارند، یا در مواردی بین این مکاتب اتفاق وجود دارد؟


3. بین فلسفه و عرفان با وحی، بیشتر در چه مباحثی اختلاف وجود دارد؟


آیةالله سیدان در پاسخ به نخستین سؤال، ابتدا به تبیین معنای مراد از تفکر فلسفی می پردازد و تأکید می کند که اگر منظور از تفکر فلسفی، بهره گیری از نور عقل و درک روشنی باشد ،که عموم عقلا از آن استفاده می کنند ، امری پسندیده و مورد تأیید و تأکید دین است.


ایشان با استناد به روایات، «عقل» را عِدل پیامبران و اوصیای الهی دانست و سپس حدیثی از امیرالمؤمنین علیه-السلام نقل كرد که بر اساس آن، عقل شرعی از درون و شرع عقلی از بیرون معرفی شده است. در روایتی دیگر، پیامبران حجت خداوند بر مردم، و عقل حجتی بین بندگان و خدا شمرده شده است.


این استاد حوزه علمیه پس از اشاره به جایگاه رفیع عقل در مکتب وحی، یادآور شد که فلسفه رایج، بر پایه به-کارگیری ذهن و فعالیت نفس در ترتیب مقدمات غیر بدیهی (که گاه با درک بیّن عقل مخالف هستند) استوار گشته و نیتجه آن رسیدن به امور نظریِ غیر بیّن و جزم بر آنها است و این روش برای رسیدن به معارف و حقایق، هرگز مورد تأیید و تصدیق دین نیست؛ چرا که احتمال خطا و اشتباه در آن بسیار است؛ به طوری که موجب بروز اختلافات و تضادهای فراوانی ،در حد نفی و اثبات، در آراء فیلسوفان گوناگون و بلکه در نظریات یک فیلسوف در دوره های گوناگون تفکر وی شده است. به همین جهت است که شیخ انصاری در بحث «قطع» عقل (= فکر بشر) را خارج از قلمرو احکام دانسته و معتقد است خوض در ادلّه عقلیه نظری در اصول دین، موجب هلاک و خلود در عذاب است و ترک آن وجوب دارد.


استاد مجدداً تأکید كرد که انسان هیچ راهی جز بهره گیری از تعقل ندارد و خود وحی نیز مبتنی بر استفاده از عقل فطری و درک بیّن است؛ اما راه و روشی را که موجب بروز اختلاف بوده و باعث پیدایش نظریات مختلف و متباین گشته است، هرگز نمی توان عقل نامید و حجت خدا شمرد.


حضرت آیةالله سیدان پس از مرزبندی میان تفکر فلسفی و عقل فطری، به توافق یا تخالف دین با سلوک عرفانی می پردازد و در این باره نیز ابتدا عرفان مصطلح را از عرفان حقیقی جدا می سازد و می فرماید: «اگر مقصود از عرفان اموری همچون خودسازی، تزکیه، رسیدن به کمالات معنوی و انقطاعِ الی الله باشد، بسیار خوب است و قرآن و روایات بسیاری بر آن تأکید کرده اند. به طوری که خداوند در سوره مبارکه «شمس» با سوگندهای فراوان از رستگاریِ تزکیه کنندگان خبر می دهد و در روایات با تعابیری همچون «هذه اللمازه» از دنیا یادشده و به کم کردن علقه های گوناگون و انقطاع به سوی خدا سفارش شده است. اما چنانچه منظور از عرفان، برنامه های ریاضتی خاص و خودساخته باشد که سیر و سلوک در آن موجب توهم عینیت خلق و خالق گردد، روشن است که چنین سلوکی هرگز با دین سازگاری ندارد».


استاد سیدان درباره مسائل مورد اتفاق در مکتب وحی، فلسفه و عرفان می فرماید: «مسائلی همچون محال بودن اجتماع نقیضین و ضدین، بطلان دور و تسلسل و عدم تحقق معلول بدون علت ]در علت و معلول های هم سنخ[ مورد اتفاق همگان است؛ اما در برخی مسائل دیگر نظیر وجود عالم غیب، وجود علتی که معلول نباشد، وجود عالم پس از مرگ، وجود ولی الله و انسان کامل و ... مطالب و مباحث مکتب های مختلف، بسیار متفاوت و گاه متباین است؛ هرچند که در عناوین آنها اتفاق نظر وجود دارد. به عنوان مثال «ولی»ای که در فلسفه و عرفان مطرح است، هرگز با بحث مربوط به انبیا و اولیای الهی در مکتب وحی همخوانی ندارد. یا درباره کیفیت معاد، بین مکتب وحی با فلسفه و عرفان ناسازگاری و اختلافات جدی است. در مجموع، به رغم اشتراک در برخی عناوین، با اندکی بررسی روشن می شود که در مباحث مربوط به آن عناوین اختلافات ریشه ای و مهمی وجود دارد».


ایشان سومین محور گفتار خود را با اشاره به پاره ای از اختلافاتِ موجود در تفکر فلسفی و سلوک عرفانی با مکتب وحی پی می گیرد و یادآور می شود، که برخی معتقدند هیچ تضادی در هیچ مسأله ای بین این سه مکتب وجود ندارد. اما در مقابل، بسیاری از پیشینیان و معاصران به وجود اختلافات اساسی بین وحی، فلسفه و عرفان، در بسیاری از مسائل تصریح کرده اند.


استاد در جهت روشن شدن بحث، فهرستی از مطالب و مسائل مورد اختلاف را مطرح و به مسائل زیر اشاره کرد:


1. نسبت به خدا و خلق


وحی: تباین


فلسفه: سنخیّت


عرفان: عینیّت


2. اراده خدا


وحی: اراده صفت فعل و غیر از علم است.


فلسفه و عرفان: اراده عین ذات است.


3. حدوث و قدم


وحی: مخلوقات حقیقتاً حادث و مسبوق به عدم هستند.


فلسفه و عرفان: مخلوقات قدیم حقیقی و حادث ذاتی هستند.


4. جبر و اختیار


وحی: اختیار ( امر بین الامرین)


فلسفه: جبر مبتنی بر علیت از باب استناد هر چیزی به علت العلل.


عرفان: جبر مبتنی بر عینیت از باب «سالبه به انتفاء موضوع».


5. معاد


وحی: عود روح به بدن عنصری دنیوی.


فلسفه و عرفان: بازگشت خلایق به خداوند در قوس صعود.


6. خلود (بهشت و جهنم)


وحی: بهشت و جهنم حقیقی و در حال حاضر مخلوق و موجودند.


حکمت متعالیه: بهشت قائم به نفس انسان است و در جهنم خلود نوعی است.


عرفان = عذاب از عذب است.


بیان این نکته ضروری است که استاد برای اثبات مدعای خویش، در نسبت هایی که به مکاتب مختلف داده اند، شواهدی نیز اراده کرده است. ایشان پس از پایان بحث خویش به سؤالات حاضران پاسخ گفت. سؤال اول درباره معنای مراد از عقل فطری، معرف آن و تفاوت آن با عقل نظری است. استاد در پاسخ می فرماید: «مراد از عقل فطری همان قوه ادراکی است که موجب روشن شدن حقایق می شود. این روشنایی به معنای درک حقیقت و واقع است و با قطع، ظن و اطمینان که حالت های نفسانی هستند، تفاوت دارد. معرف چنین درکی نیز وجدان آن است». ایشان درباره تقسیم عقل به عقل فطری و عقل نظری می فرماید: «در قرآن چنین صورت نگرفته است. مراد از عقل در قرآن و نیز منظور ما از عقل فطری همان درک بیّن است؛ بنابراین قید «فطری» قید توضیحی است؛ نه قید تقسیمی».


سؤال بعدی درباره رفتار دوگانه با اختلافات موجود در فلسفه و اختلافات در سایر علوم اسلامی (مثل اصول فقه و کلام) است؛ یعنی اختلاف موجود در سایر علوم، هرگز دلیل ناامنی و غیر قابل اعتماد بودن آن روش ها شمرده نمی-شود؛ در حالی که وجود اختلاف در فلسفه، دلیلی بر عدم اعتماد به آن معرفی می شود. استاد در این باره می فرماید: «چون فقها و متکلمان بر اساس تکلیف خود به متون وحیانی مراجعه می کنند و اختلاف ایشان در برداشت از این متون امری طبیعی است؛ حصول قطع از این طریق برای ایشان حجت است؛ هر چند که مطابق واقع نیز نباشد، افزون بر اینكه با حرکت صحیح در مسیر بهره گیری از مدارک وحیانی، اختلافات به حداقل می رسد. اما در مقابل، مباحث فیلسوفان بر مبنای عدم حجیّت وحی استوار گشته و آنان به موافقت مباحث خود با مستفادِ از وحی ملزم نیستند. به همین جهت محصول فکر فیلسوف هرگز نمی تواند برای او حجت باشد».


در ادامه، یک دانشجوی فلسفه به بیان مخالفت احادیث با فلسفه و ریشه یابی مباحث مطرح شده در فلسفه اسلامی و ارتباط آن با فلسفه یونان باستان می پردازد. استاد سیدان نیز ضمن تأیید مطالب وی اضافه می کند صرف نظر از این مباحث، با روش عقلی نیز می توان سستیِ مباحث فلسفی را تثبیت کرد.


سپس دانشجوی یاد شده به اختلاف آراء فلاسفه در مباحث گوناگون ـ از جمله بحث علم خداوند ـ اشاره می کند و با تذکر مجری به اختصاص وقت به مخالفان و منتقدان، سؤالی درباره علت ترجیح حدیث بر عقل مطرح می شود؛ با اینکه عقل در درون ماست و حدیث امری بیرون از ماست، افزون بر اینکه صدور احادیث نیز مشکوک است.


استاد در پاسخ به این سؤال، به تقدم عقل بر وحی و بی نیازی عقل از وحی در بدیهیات تأکید می کند و نقش وحی را در این امور، تنها ارشاد به حکم عقل می داند. ایشان سپس با اشاره به محدودیت عقل می فرماید: «در مواردی که خود عقل محدودیتش را درک می کند، به حکم خود عقل و با دو قید اعتبار سند و روشنی دلالت، باید از وحی بهره جست».


آیةالله سیدان به جهت نداشتن تحقیق درباره فلسفه های مضاف، درباره مقبول یا مردود بودن آن سکوت می کند.


پرسشگری به طرح مباحث پیشینیان و نسبت دادن نظریات ایشان به معاصران اشکال می کند و در لابه لای سخنان طولانی خود، بارها از برخی شخصیت ها نام می برد و از اشکال به مباحث ایشان اظهار نگرانی می کند. او مدعی می-شود که اشکالات و اختلافات، تنها در جزئیات است و در اصول اشکالی به عارفان و فیلسوفان اسلامی متوجه نمی-شود.


استاد در پاسخ به سخنان وی ابتدا به پراکنده گویی و تعدد سؤالات و اشکالات او اشاره می کند و در پاسخ به اشکال نخست وی می فرماید: «مطالب منتسب به عارفان و فیلسوفان منحصر به گذشتگان نیست و این نظریات در بین بسیاری از معاصران نیز قائلانی دارد». ایشان سپس با تأکید بر پرهیز از شخصیت زدگی در مباحث علمی، به حفظ حرمت و جایگاه عالمان تصریح می کند و می فرماید: «حفظ حرمت شخصیت های بزرگ هرگز نباید مانع بیان اشکال مباحث علمی ایشان گردد». ایشان در نهایت، ادعای مستشکل مبنی بر اختلاف در جزئیات و اتفاق نظر در اصول را رد می کند و در پاسخ می گوید: «اشکالاتی که مطرح شد، همه از اصول و اهم مسائل معارفی بود؛ نه از جزئیات. مسائلی همچون نسبت خدا و خلق، حدوث و قدم، جبر و اختیار ، قیامت و نظایر آنها، از اصول مسائل معارف است».


پرسشگر (به عنوان آخرین سؤال) اشکالات را متوجه فیلسوفانی می داند که فارغ از مباحث دینی و به عنوان یک فیلسوف صرف بحث می کنند، و مدعی می شود که مباحث یک فیلسوف متدیّن و مؤمن هرگز با اصول معارف دینی تعارض ندارد.


استاد نیز ضمن ردّ ادعای وی جهت روشن شدن حقیقت، شواهدی را از آثار فیلسوفان اسلامی ارائه می کند که با مدارک وحیانی در تعارض آشکار هستند.












صفحه از 11