منابع و ابزارهاي فقه الحديث در امالي سيّد مرتضي - صفحه 56

اشتقاق، صرف، نحو، علوم بلاغت و استناد به اشعار شاعران و الگوهاى زبانى رايج در كلام عرب به گونه اى گسترده در الامالى به چشم مى خورد.
از آنجا كه استفاده علم الهدى از ادبياتْ متنوع است، تنها به ذكر برخى از موارد بسنده مى شود. از جمله فعاليت هاى وى بيان معنا و مفهوم واژگان دشوار (غريب الحديث) است. مستند وى در بيان غريب الحديث، سخنان لغت شناسان و استناد فراوان به اشعار شاعران برجسته عرب است؛ از جمله در تفسير حديث «من يتّبع المَشْمعة يشمِّع اللّه به» مى نويسد:
مشمعه همان خنده و شوخى و دست انداختن است. گفته مى شود: شَمِع الرجل يشمع شُموعاً. زن شَموع به زن شوخ و پرخنده گفته مى شود. ۱
وى پس از استناد به چند بيت شعر ـ كه در آنها يكى از مشتقات شمع به كار رفته است ـ چنين نتيجه مى گيرد كه:
معناى خبر آن است كه هر كس كه مردم را دست اندازد، و به ريشخند و استهزا كردن آنان بپردازد، خداوند چنان كند كه او را دست اندازند و استهزا كنند. ۲
همچنين سيد مرتضى حديث زير را نقل كرده، به شرح واژگان آن پرداخته است:
روى أنّ النبى (ص) خرج مع أصحابه الى طعام دعوا اليه فاذا بالحسين(ع)، و هو صبى يلعب مع صبيّة فِى السكّة، فاستنتل رسول اللّه(ص) أمام القوم، فطفق الصبى يفرّ مرّة هاهنا، و مرّة هاهنا و رسول اللّه (ص) يضاحكه، ثم أخذه فجعل احدى يديه تحت ذقنه والأخرى تحت فأس رأسه وأقنعه فقبّله وقال: أنا من حسين، و حسين منى، أحب اللّه من أحبّ حسيناً، حسين سبط من الأسباط.۳
در ذيل حديث ياد شده مى نويسد:
معناى استنتل، تقدم است. گفته مى شود: استنتل الرجُل استنتالاً و ابرنتى ابرنتاً، و ابرنذع ابرنذاعاً، اذا تقدم. ابن انبارى چنين گفته است. در كتاب يكى از پيشينيان، در علم لغت، يافتم كه گويد: استنتلتُ الامر، به معناى آماده شدن براى آن است. و استنتل الرجل يعنى از قوم جدا و تنها شد. و گفته مى شود استنتل يعنى أشرفَ. اين معانى نزديك به هم هستند و [ واژه به كار رفته] در خبر با هر يك از آنها مناسب است.
«سكّه» به منازل و نخل هاى صف كشيده گفته مى شود. معناى «طفق»، «مازال» است.
شاعر گويد:
طفقت تبكى و أسعدهافكـلانـا ظاهـر الكمـد
و «فأس الرأس» سلسله موى پشت سر است. معناى «أقنعه»، طبق نظر ابن انبارى، «رفعه» و طبق نظر ديگران، «اقنع ظهره اقناعاً اذا طأطأ ثم رفعه برفق» است. «الأسباط» در اصلْ درباره فرزندان اسحاق (ع) [و ]مانند قبايل در بنى اسماعيل(ع) است. ابن انبارى گويد: اسباط همان صبية و صبوة است كه با ياء و واو، هر دو، به كار مى رود. ۴
در مورد ديگر، در تفسير حديث نبوى «لا تناجشوا ولا تدابروا، كل المسلم على المسلم حرام دمه و عرضه» مى نويسد:
نجش همان مدح و ثناست. نابغه بنى شيبان در وصف خمر گويد:


و تُرَخِّى بـالَ مـن يشربهـاو يفُدى كَرمَها عند النَجَش
نجش در بيع از همين ماده بوده، عبارتْ از مدح كالا و بالا بردن قيمت آن بدون قصد فروش است تا ديگران قيمت كالا را بالا ببرند. و اصلِ نجش، استخراج شى ء و كاوش از آن است... بر اين پايه، معناى خبر چنين است: «لا تناجشوا» يعنى هيچ يك از شما كالا[ى خود ]را مدح و ثنا نكند تا بر قيمتش افزايد، در حالى كه قصد فروش آن را ندارد. مبادا كسى بشنود بر قيمت كالا بيفزايد. و رواست كه مراد حديث آن باشد كه هيچ يك از شما دوست خود را بدون استحقاق و براى جلب منفعت او و به خود اختصاص دادنِ سود او ستايش نكند. اين معنا به مراد حضرتْ نزديك تر است؛ زيرا فقره «ولا تدابروا» سازگارى بيشترى با آن دارد.
«لا تدابروا» يعنى از همديگر دورى نگزينيد و پشت به همديگر نكنيد و روى گردان نشويد. شاعر گويد:


و أوصـى أبو قيـس بـأن تـتـواصلـواوأوصى أبوكم، وَيْحكم أنْ تدابروا
گويا حضرت فرموده اند، از همديگر ستايش نكنيد و با ستايشِ بدون استحقاق با يكديگر پيوند و ارتباط برقرار نكنيد. و از همديگر دورى و قطع رابطه نكنيد. ۵
سيد مرتضى سپس در بحثى گسترده درباره معناى واژه «عرض» به نقل و بررسى اقوال درباره مفهوم لغوى عرض پرداخته و ديدگاه خود را اظهار كرده است. ۶
چنان كه ملاحظه شد، بخش مهمى از كار علم الهدى شرح غريب الحديث است. دو منبع مهم وى در بررسى واژگان، گفته هاى لغت شناسان و اشعار شاعران برجسته عرب است. محقق

1.الامالى، ج۱، ص ۴۹۲.

2.همانجا.

3.همان، ج۱، ص ۲۱۹.

4.همان، ج ۱، ص ۲۱۹ ـ ۲۲۰.

5.همان، ج ۱، ص ۶۳۰ ـ ۶۳۱.

6.ر. ك: همان، ص ۶۳۲ ـ ۶۳۵، براى موارد ديگر ر. ك: همان، ج ۲، ص ۲۸۵.

صفحه از 66