اخبار آحادى كه نه موجب علم است و نه مثمر يقين، خوددارى كنيم؟ پس هر گاه اخبارى بر تو رسيد، آنها را بر اين جمله عرضه كن و بر اين پايه قرار ده. و درباره آنها به آنچه ادله حكم مى كند و براهين عقلى ايجاب مى نمايد، عمل كن و اگر تأويل و تخريج و تنزيل آن، امكان پذير نبود، چاره اى جز كنار گذاشتن و بر كژتابى رها كردنش وجود ندارد. و اگر [در اين باب] بر اين جمله بسنده كنيم، بر اهل تدبر و تفكر كفايت مى كند. ۱
وى سپس به تبيين و تأويل تك تك موارد مطرح در پرسش مى پردازد و در لابه لاى آن گوشه هاى ديگرى از مبناى فقه الحديثى خود را روشن مى كند. از جمله تأكيد مى كند كه نسبت دادن اعتقاد درست به برخى از جانداران، و كفر و اعتقاد نادرست به برخى ديگر، مخالف عقل و ضروريات است؛ زيرا اين جانداران ـكه عاقل و كامل و مكلّف نيستندـ چگونه به حق يا باطل اعتقاد مى ورزند؟ هرگاه اثرى وارد شود كه در ظاهر آن چيزى از اين امور باشد، يا به كنارى نهاده مى شود يا بر معنايى صحيح تأويل برده مى شود. [و درباره اين احاديث] ما راه تأويل را پيموديم و چگونگى دستيابى به آن را روشن ساختيم. ۲
نمونه جالب ديگر از رويكرد كلامى وى در تفسير حديث نبوى «انّ قلوب بنى آدم كلّها بين اصبعين من أصابع الرحمن، يصرفها كيف شاء» و احاديث مشابه آن است. وى از سوى پرسشگرى فرضى، پرسش هايى را درباره اين گونه احاديثْ مطرح ساخته است. تأمل در پرسش هاى معنادار و پاسخ هاى آنها، بيانگر مبانى سيد مرتضى در فهم و تفسير احاديث است. پرسش هاى ياد شده عبارت اند از:
تأويل اين احاديث بر وجهى كه سازگار با اصول توحيد و مغاير با تشبيه باشد، چيست؟ آيا از مذهب شما آن نيست كه اخبارى كه ظاهر آنها مخالف اصول بوده ، مطابق ادله عقلى نيست، رد آنها و قطع بر كذب راويان آنها تنها زمانى لازم است كه در لغت راه حل و تأويلى براى آنها نباشد؟ و تأويل لغوى (و زبانى) اين گونه احاديث، از نظر شما، نبايد همراه با تكلف و تعسف باشد؟
سيد مرتضى به پرسش هاى فوق اين گونه پاسخ داده است:
آنچه در تأويل اين گونه اخبار بايد گفت، آن است كه واژه «إصبع» در كلام عرب، افزون بر عضو مخصوص، به معناى «اثر نيكو» است. گفته مى شود: «لفلان على ماله وإبله إصبع حسنة»، يعنى تدبير و تأثير نيكو. چوپانى در وصف اشترچرانى كه بر اشتران خود تدبيرى نيكو داشته، سروده است:
ضَعيف العَصا بادى العُروق تَرى لهعَليهـا إذا ما اجْـدبَ النـاس إصبعا
لبيد بن ربيعه گفته است:
من يبسط اللّه عليه إصبعابالخيـر والشر بايّ أولِعـا
يَملأ له منه ذَنوباً مترعا
... مراد از اصبع، در تمامى موارد ياد شده، اثر نيكو و نعمت است. پس معناى حديثْ آن است كه هيچ آدمى نيست جز آن كه قلب او در ميان دو نعمت بزرگ و نيكوى خداست. ۳
سيد مرتضى در توضيح بيشتر كلام خود، دو نعمت مورد بحث را نعمت هاى دنيا و نعمت هاى آخرت مى شمارد كه بسانِ دو جنس يا دو نوع بوده، هر يك شامل شمار بسيارى از نعمت هاى خداوندى است.
از سوى ديگر، مى توان گفت كه وجه تسميه اثر نيكو به اصبع از آن روست كه اثر نيكو همواره، از روى شگفتى و يادآورى، مورد اشاره با اصبع است.
شريف مرتضى، در ادامه، وجه ديگرى مى آورد كه به نظر وى از وجه ياد شده، روشن تر و با شيوه ها و گويش هاى زبانى عرب مناسب تر است، بدين معنا كه مراد از ذكر اصابع، ياد كردِ آسان بودن زير و رو كردن و دگرگون ساختن دل ها بر خداوند است؛ همچنان كه گفته مى شود: «هذ الشى ء فى خنصرى واصبعى و في يدى و قبضتى» كه كنايه از آسان و بدون مشقت بودن كار است. محققان آيه «وَالأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ وَ السَّمَـواتُ مَطْوِيّات?بِيَمِينِهِ»۴ را بر اين معنا تأويل مى برند. ۵
تو گويى پيامبر (ص) در بيان مبالغه توصيف خدا بر توانايى بر دگرگون ساختن دل ها، به آسانى و بى مشقت ـكه ديگران نمى توانند چنين كارى كنند ـ از باب كنايه و اختصارِ لفظ و بر پايه شيوه هاى زبان عربى فرمود: «دل ها در ميان انگشتان خداست». اين وجه به سبب وضوحى كه دارد، بايسته است بر وجه پيش مقدم شمرده شود. ۶
نمونه ديگر از شرح كلامى حديث، در تفسير حديث «ما من أحد يُدخله عملُه الجنّة، ويُنجيه من النار، قيل: ولا أنت يا رسولَ اللّه؟ قال: ولا أنا؛ الاّ أن يتغمّدني اللّه برحمة منه وفضل يقولها ثلاثاً» آمده است. پرسشى كه درباره اين حديث مطرح است، آن كه آيا اين حديث دلالت ندارد كه خداوند ثواب را بر بنده تفضل مى كند و او استحقاق پاداش ندارد؟
سيد مرتضى در پاسخ مى گويد:
1.همان، ج۲، ص ۳۵۰.
2.همان، ص ۳۵۲.
3.همان، ص ۳۱۸ ـ ۳۱۹.
4.سوره زمر، آيه۶۷.
5.الامالى، ج ۱، ص ۳۱۸ ـ ۳۱۹.
6.همان، ص ۳۲۱. سيد مرتضى وجه سومى نيز در معناى حديث ذكر كرده است (ر. ك: همانجا).