ايشان واگذار كنند. ايشان هم كارها را خوب انجام مى داد. تعدادى از محققان علما بودند كه به ايشان اعتماد پيدا كرده بودند. يكى از ايشان مرحوم علامه شعرانى بود. آقاى شعرانى، به معناى واقعى كلمه، يك علامه ذوالفنون بود؛ تسلط ايشان در فقه، اصول، تاريخ، حديث، تفسير و نجوم بسيار زياد بود؛ در هر رشته اى دست گذاشته بود، نمونه كارى ارائه كرده بود. همين آقاى شعرانى، قبل از اين كه آقاى غفارى ـ خدايش رحمت كند ـ سنى از ايشان بگذرد و كارهاى متعددى انجام بدهد، اول يكى از كتاب ها(الوافى) نوشته اند:
قوبل بِنُسخ كثيرة و صحّح بِغايَةِ دقّة و خَرَّجَ صديقنا الفاضل الخرّيت على اكبر الغفارى مصحّح الكتاب اسناد الأحاديث الواردة فى الشّرع و ذكر المأخذ.
يعنى مثل علامه شعرانى، مثل علامه طباطبايى، مثل علامه امينى، آنهايى كه خودشان اهل كار بودند، به ايشان كاملاً اعتماد پيدا كرده بودند؛ چون واقعاً كار نشان داده بود و همه متوجه شده بودند كه از عهده اش بر مى آيد و خيلى هم ايشان را تشويق كردند. شايد يك عامل موفقيت و عنصر موفقيت ايشان تشويق هاى فراوانى بود كه سبب شد كار را ادامه بدهد.
4. كمك به ديگر نويسندگان
نكته ديگرى كه بايد عرض كنم اين كه ايشان در تدوين بسيارى از كتاب ها به مؤلفان، با قصد قربت ،كمك مى كرد. بنده خبر دارم كه بعضى ها كتاب در اختيار ايشان مى گذاشتند و آن مرحوم كتاب ايشان را تدوين مى كرد. شايد اگر مى خواست كه خودش كتابى را تنظيم كنند، راحت تر بود، ولى كمك مى كرد. تعدادى از كتاب هايى كه ايشان چاپ كرده اند، اين طورى است؛ مثلاً يك روز ايشان فرمود كه اين قصص قرآن كه آقاى موسوى همدانى ترجمه كرده و آورده كه من روبه راه كنم، بايد اصلاً به هم بريزم. يك سنى قصص قرآن نوشته و ايشان هم يك ترجمه معمولى كرده و كتاب را در اختيار من گذاشته است. من بايد كتاب را احيا كنم و بعد چاپ كنم. همين طور هم بود. بسيارى از كتاب هاى ايشان اين طورى بود.
در اين اواخر، اهل علمى از تهران مجموعه اى از يادداشت هايش را پيش من آورد و گفت آقايى گفته كه اين از عهده شما برمى آيد. اينها را براى من چاپ كن. من يكى دو روز رويش وقت گذاشتم، ديدم خيلى كار مشكلى است؛ يعنى براى من خيلى سخت است كه بيايم براى يادداشت هاى متفرقى كه اصلاً براى من نه اسمش تأليف است و نه چيز ديگر، وقتم را صرف كنم. عذر آوردم و يادداشت ها را برگرداندم. ايشان به من گفت كه من كتاب چاپ شده هم دارم و بعضى از آنها هم چاپ شده اند. ديدم كه اسم آقاى غفارى رويش نوشته است. معلوم شد همين كارى كه به بنده مراجعه كرده، شبيه آن را به او مراجعه كرده بود. ايشان قبول كرده بود؛ يعنى يك سرى يادداشت ها را به