۲۳۰.امام على عليه السلامـ در گفتارى با عبد اللّه بن زَمعه ، يكى از شيعيان وى ، به مناسبت آن كه در دوران خلافتش، از او مالى طلب كرده بود ـ- :اين مال، نه از آنِ من است و نه تو ؛ بلكه دارايى مسلمانان است كه به نيروى شمشيرهايشان به دست آمده است . پس اگر تو در نبردشان با آنان همراه بوده اى ، همانند ايشان بهره مى بَرى ؛ وگرنه ، دستاورد ايشان جز براى خود آنان نيست .
۲۳۱.دعائم الإسلام:وى (على عليه السلام ) به تقسيم مال ميان مسلمانان برنشست . مردى بس سالخورده، نزد وى ايستاد و گفت: اى امير مؤمنان عليه السلام ! همان گونه كه مى بينى ، من پيرى سالخورده ام و بنده اى هستم كه به تقسيط آزاد شده ؛ پس، از اين مال، مرا يارى ده .
فرمود: «به خدا سوگند! اين نه دست رنج من است و نه ميراثم از پدر ؛ بلكه امانتى است كه به من سپرده شده و آن را به اهلش مى رسانم . با اين حال ، بنشين!».
پس وى نشست . مردم گرداگرد امير مؤمنان عليه السلام بودند . وى (پيرمرد) به ايشان نگريست و گفت: خداى رحمت كند كسى را كه به پيرى سال خورده و گران بار كمك كند! آن گاه ، مردم به وى بخشش كردند .