دِعبِل خُزاعى

پرسش :

دِعبِل خُزاعى کیست؟



پاسخ :

ابو على دعبل بن على بن رَزين خزاعى ، در سال ۱۴۸ ق ، به دنيا آمد . وى شاعرى اديب بود و بسيار به اهل بيت عليهم السلام علاقه مند و دوستدار آنان بود . از وى شنيده شد كه مى گفت : «من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش مى كشم و كسى را پيدا نمى كنم كه مرا با آن به دار كشد» و اين به خاطر شدّت علاقه مندى وى به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و پيكار با دشمنان آنان بود .

بُحْتُرى گفته است : «دعبل در نظر من از مسلم بن وليد در شعر ، قوى تر است» و جاحظ گفته كه از دعبل بن على شنيدم كه مى گفت : «شصت سال عمر كردم و هيچ روزى نيامده است ، مگر آن كه در آن ، شعرى گفته ام» . وى در سال ۲۴۶ ق ، در كهن سالى در اطراف اهواز ، مظلومانه به شهادت رسيد و به شوش منتقل و در آن جا دفن شد.[۱]

شعر او در مدح حضرت علی(ع):

نَطَقَ القُرانُ بِفَضلِ آلِ مُحَمَّدٍ

ووِلايَةٍ لِعَلِيِّهِ لَم تُجحَدِ

بِوَلايَةِ المُختارِ مَن خَيرُ الَّذي

بَعدَ النَّبِيِّ الصّادِقِ المُتَوَدِّدِ

إذ جاءَهُ المِسكينُ حالَ صَلاتِهِ

فَامتَدَّ طَوعا بِالذِّراعِ وبِاليَدِ

فَتَناوَلَ المِسكينُ مِنهُ خاتَما

هِبَةَ الكَريمِ الأَجوَدِ بنِ[۲]الأَجوَدِ

فَاختَصَّهُ الرَّحمنُ في تَنزيلِهِ

مَن حازَ مِثلَ فَخارِهِ فَليَعدُدِ

إنَّ الإِلهَ وَلِيُّكُم ورَسولَهُ

وَالمُؤمِنينَ فَمَن يَشَأ فَليَجحَدِ

يَكُنِ الإِلهُ خَصيمَهُ فيها غَدا

وَاللّهُ لَيسَ بِمُخلِفٍ فِي المَوعِدِ[۳]

قرآن به فضل آل محمّد ، زبان گشوده است

و در ميان آنان ، ولايت على را منكر نگشته است ؛

ولايت برگزيده از ميان بهترين ها ؛ آن كه

پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، راستگو و دوست داشتنى بود .

هنگامى كه به وقت نمازِ او درويش آمد

دست و بازويش را با ميل به سويش دراز كرد .

درويش ، انگشتر را از انگشت او بيرون كشيد

بخشش كريمِ بخشنده ، فرزند بخشنده .

و خداى رحمان در قرآن خود ، وى را ويژه ساخت

هركس افتخارى چون او دارد ، آن را نام ببرد .

خدا و رسولش ولىّ شما هستند

و مؤمنان نيز . هركه مى خواهد ، منكر باشد .

خداوند ، فرداى قيامت ، دشمن او خواهد بود

و خداوند در وعده هايش تخلّف نمى كند .

سَقيا لِبَيعَةِ أحمَدٍ ووَصِيِّهِ

أعنِي الإِمامَ وَلِيَّنَا المَحسودا

أعنِي الَّذي نَصَرَ النَّبِيَّ مُحَمَّدا

قَبلَ البَرِيَّةِ ناشِئا ووَليدا

أعنِي الَّذي كَشَفَ الكُروبَ ولَم يَكُن

فِي الحَربِ عِندَ لِقائِها رِعْدِيدا[۴]

أعنِي المُوَحِّدَ قَبلَ كُلِّ مُوَحِّدٍ

لا عابِدا وَثَنا ولا جُلمودا[۵][۶]

خوشا به بيعت احمد و وصىّ او

منظورم وليّمان ، امامِ مورد حسد قرار گرفته است .

مقصودم كسى است كه محمّدِ پيامبر را يارى كرد

پيش از همه ، در حالى كه نوجوان و تازه كار بود .

مقصودم كسى است كه غم ها را زُدود

و در جنگ به هنگام رو به رو شدن ، نمى هراسيد .

مقصودم آن موحّد پيشِ از همه موحّدان است

كه نه بتى را پرستيد و نه سنگى را .


[۱]. ر .ك : الغدير : ج ۲ ص ۳۶۳

[۲]في المصدر : «الأجودي» ، والصحيح ما أثبتناه كما في الغدير .

[۳]المناقب لابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۷ ، الصراط المستقيم : ج ۱ ص ۲۶۶ ، الغدير : ج ۲ ص ۳۸۲ .

[۴]رجل رِعْدِيد : جبان يُرعَد عند القتال جبنا (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۷۹ «رعد») .

[۵]الجُلْمود : الصخر (لسان العرب : ج ۳ ص ۱۲۹ «جلمد») .

[۶]المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۲۸ ، الغدير : ج ۲ ص ۳۸۲ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت