101
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

بدين سان، نبايد ترديد كرد كه «وا نهادن امور به امّت و يا نخبگان(!) آنان» و «مرجع قرار دادن صحابه» ، عنوانى است كه در گذرگاه تاريخ، براى توجيه رويدادهاى تلخِ روى داده پس از پيامبر خدا ساخته شده است ؛ عنوانى كه ريشه در هيچ يك از متون رسيده از پيامبر خدا ندارد.
بدين ترتيب، اين فرض نيز بى اعتبار مى شود.

فرض سوم . تعيين سرنوشت و تصريح بر خلافت و ولايت

در اين فرض، بر اين باوريم كه پيامبر خدا با حساسيّت تمام، آينده امّت را روشن ساخته و پيشواى پس از خود را تعيين نموده است و نيز بر اين باوريم كه غدير، ماجرا و متن خطبه شكوهمند آن، تصريح و تأكيدى است بر آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را بارها اعلام داشت : ولايت و امامت على عليه السلام ؛ همان كسى كه از آغازين روزهاى زندگى اش، به خواست پيامبر صلى الله عليه و آله ، همبر او بود و شرك، جان پاكش را هرگز نيالود. تصريح پيامبر خدا بر امامت و ولايت على عليه السلام بدان گونه گسترده و روشن است كه هيچ ترديدى را بر نمى تابد. آن بزرگوار، نه يك بار و نه دو بار، بلكه ده ها بار به اشارت و صراحت، «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را فرياد كرد و طرحى روشن و مشخّص براى آينده امّت در انداخت و اين همه ، در برابر چشم مردم صورت پذيرفت. اين حق نمايى و حق گسترى، تمام دوران رسالت آن بزرگوار را فرا گرفت و در واقعه «غدير» به اوج خود رسيد و حق بر ستيغ قرار گرفت.
در نگريستن به همه اين موارد ـ كه تنها بخشى از آنها در اين فصل، گزارش خواهند شد ـ ترديدى باقى نمى گذارد كه بزرگ ترين دل مشغولى پيامبر خدا، مسئله «امامت و رهبرى آينده» بوده است. از اين روى، پيامبر صلى الله عليه و آله براى روشن كردن اين


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
100

منافع شخصى وى ـ العياذ باللّه ـ در تضاد نبود، مردم را به خود وا نهاد و هيچ گونه طرحى را براى آينده نيفكند و...!
آيا مى توان چنين تصوّرى را براى سياستمدارى واقع نگر ، انسانى هوشمند و تلاشگرى آن سان، در ذهن پروراند؟!
در پرتو اين همه، نمى توان فرض «سكوت» را به هيچ وجه درست دانست.

فرض دوم . وا گذاردن آينده جامعه به تدبير امّت

طبق اين فرض، بايد بر اين باور باشيم كه پيشواى آينده امّت ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله تعيين نگرديد و اين امر به عهده امّت نهاده شد ؛ اين كه آگاهان از مهاجر و انصار ، با شورا و رايزنى، آينده امّت را رقم زنند. آيا مى توان چنين باورى را پذيرفت و آن را با حقيقت، منطبق دانست؟
نكات مربوط به اين فرض تأمّل برانگيز را بدين سان مى توان برشمرد:
الف ـ اگر چنين فرضى را بپذيريم، پيامبر خدا مى بايست امّت را با نظام شورايى و چند و چونىِ آن آشنا مى كرد و حدود، وظايف و قوانين شورا را مشخّص مى ساخت ؛
آنچه اين پندار را يكسره تباه مى سازد، اين است كه داعيه داران و مَسندنشينان خلافت، هرگز بر چنين پيش بينى اى از سوى پيامبر خدا استناد نكرده اند : ابو بكر، به «نصب» روى آورد و عمر، تصريح كرد كه چون كسى را نمى يابد، به «شورا» تن مى دهد. ۱
ب ـ نكته مهمّ ديگر ، اين كه اگر پيامبر خدا چنين آهنگى داشت و در انديشه آن بود كه مرجعيّت فكرى و سياسى را به صحابه وا نهد، مى بايست در جهت آماده سازى آنان بسى مى كوشيد.

1.الطبقات الكبرى : ج ۳ ص ۳۴۳ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163552
صفحه از 896
پرینت  ارسال به