عبد اللّه بن شريك مى گويد: عبد اللّه بن علقمه و سهم بن حصين به نزد ما آمدند. چون نماز ظهر را خوانديم، عبد اللّه بن علقمه برخاست و سه بار گفت : من به درگاه خدا از دشنام دادن به على توبه مى كنم و از او آمرزش مى طلبم. ۱
2 . جابر بن عبد اللّه
۱۲۲.سير أعلام النبلاءـ به نقل از عبد اللّه بن محمّد بن عقيل ـ: نزد جابر در خانه اش بودم و على بن حسين و محمّد بن حنفيّه و ابو جعفر هم بودند. مردى از اهالى عراق، در آمد و گفت : تو را به خدا سوگند مى دهم كه جز آنچه را از پيامبر خدا شنيده و ديده اى، برايم مگويى!
[ جابر] گفت : ما در جحفه در غدير خم بوديم و مردم فراوانى از قبيله هاى جُهَينه، مُزَينه و غِفار نيز آن جا بودند. پس پيامبر خدا از خيمه يا سراپرده اى بيرون آمد و سه بار با دستش اشاره كرد و دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست». ۲
3 . زيد بن ارقم
۱۲۳.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: با پيامبر خدا آمديم تا به غدير خم رسيديم. پس فرمان داد كه زير درختانى را بِروبند. آن روز ، روزى بود كه از آن گرم تر نديده بوديم. وى پس از حمد و ثناى الهى فرمود : «اى مردم! هيچ پيامبرى مبعوث نشد، جز آن كه نصف عمر پيامبر قبلى اش زيست ؛ و نزديك است كه من ، دعوت حق را اجابت كنم. چيزى را در ميان شما برجاى مى نهم كه پس از آن، هيچ گاه گم راه نشويد : كتاب خداى عز و جل».
سپس برخاست و دست على را گرفت و فرمود : «اى مردم! چه كسى به شما از خودتان سزاوارتر است؟».