167
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

را نپذيرفت وبا اين كه پس از آن، چهار روز ديگر نيز زنده بود،بازهم پيشنهاد را نپذيرفت؟ چرا آن بزرگوار كه به تعبير قرآن: «حريص بر هدايت امّت» ۱ بود، با اين اقدام اساسى، مانع از گم راهىِ امّت نشد؟
تأمّل در چگونگى جامعه اسلامىِ آن روز و تركيب جامعه مدينه و درنگريستن به جايگاه مولا عليه السلام مى تواند در پاسخ يابى براى اين سؤال، كارآمد باشد.
در سال هاى پايانى عمر پيامبر صلى الله عليه و آله وابستگان بسيارى از سران شرك به اردوگاه مسلمانان وارد شدند. اينان «تازه مسلمان»هايى هستند كه ايمان، در اعماق جانشان نفوذ نكرده است و به هيچ روى، حاضر نيستند رهبرى مولا عليه السلام را بپذيرند. از سوى ديگر، كسانى از چهره هاى موجّه صحابيان، به هر انگيزه اى ، رهبرى امام عليه السلام را به مصلحت نمى دانند و نگاشتن وصيّت را خوش ندارند. كتابت وصيّت، گو اين كه راه را بر توجيه ها و بهانه ها مى بندد، امّا در شرايط عادى، زمينه را براى تفرقه هاى داخلى و بگومگوها در درون اردوگاه اسلام، فراهم مى سازد.
در آخرين لحظات عمر پيامبر صلى الله عليه و آله ، وصيّت، زمينه پذيرش دارد. او پيشوايى است كه پس از سال ها تلاش در جهت استوارسازى پايه هاى آيين الهى خود، در آستانه رحلت قرار دارد. طبيعى است كه براى آينده و آيين و امّت خود، طرحى درافكَنَد.
اگر چهره هاى به ظاهر موجّه، جوسازى نكنند و آب را گل آلود نسازند، احتمال اين كه تازه به دوران رسيده ها چندان زمينه جولان نداشته باشند، بسيار است.
بدين سان، پيامبر صلى الله عليه و آله بر اصل وصيّت و طرح كتابت آن، همّت مى گمارد و از سوى ديگر با فرمان سازماندهى لشكر اسامه مى كوشد تا مدّعيان و غوغاسالاران را از صحنه به دور سازد و بدين سان، زمينه را براى طرح نهايى مسئله فراهم آوَرَد.
امّا چرا پيامبر صلى الله عليه و آله بدان پاى نمى فشرَد و از فرصت باقى مانده، براى نوشتن، بهره نمى گيرد؟درنگريستن به آنچه در آن جريان گفته شد، براى دستيابى به پاسخ، بسنده است ؛ چرا كه به گفته انديشمندى استوارانديش : آنان با كلمه «هَجْر (هذيان)»

1.ر . ك : توبه : آيه ۱۲۸.


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
166

بحثى درباره آخرين تلاش پيامبر

تأكيد پيامبر خدا بر تعيين و تصريح مكتوبِ سرنوشت ولايت در آخرين ساعت هاى عمر مباركش، بى گمان، آخرين تلاش و چاره انديشى او براى حفظ سلامت جامعه و جلوگيرى از انحراف امّت بوده است .
پيامبر صلى الله عليه و آله در بستر بيمارى است. تن شريف او در تب مى سوزد كه فرمان سازماندهى لشكرى را به فرماندهى اسامة بن زيد، صادر مى كند و بدان بسى تأكيد مى ورزد و تَنْ زنندگان از اين سپاه را «نفرين» مى كند.هربار كه چشمان مبارك را باز مى كند، از چگونگى سپاه سؤال مى كند... .
امّا شگفتا و شگفتا كه كسانى ، از همراهى با سپاه اسامه تن زدند و با تمسّك به بهانه هايى بازگشتند و با «اجتهادِ» ناروا در برابر «نصّ» صريحِ سخن پيامبر خدا، از همراهى با سپاه، خوددارى كردند و افزون بر آن، پيامبر خدا را كه سخن، جز به حق نمى گفت و لب، جز به آموزه «وحى» نمى گشود، ۱
به «هذيانگويى» متهم كردند! و بدين گونه كتابت وصيّت، بى اثر گشت و آخرين تلاش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى زمينه سازى در جهت تحكيم «حاكميت حق»، عقيم مانْد.
جاى اين پرسشْ باقى است كه چرا پيامبر خدا پس از منع و غوغاسالارى آن كسان، بر كتابت ، پاى نفشرد؟ و چرا پيش تر و به هنگام صحّت، بر اين اقدام اساسى،عمل ننمودوچرا،پس از جسارتى كه انجام شد،پيشنهاد آوردن ادوات كتابت

1.«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَا وَحْىٌ يُوحَى» (نجم : آيه ۳ و ۴) .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163567
صفحه از 896
پرینت  ارسال به