را نپذيرفت وبا اين كه پس از آن، چهار روز ديگر نيز زنده بود،بازهم پيشنهاد را نپذيرفت؟ چرا آن بزرگوار كه به تعبير قرآن: «حريص بر هدايت امّت» ۱ بود، با اين اقدام اساسى، مانع از گم راهىِ امّت نشد؟
تأمّل در چگونگى جامعه اسلامىِ آن روز و تركيب جامعه مدينه و درنگريستن به جايگاه مولا عليه السلام مى تواند در پاسخ يابى براى اين سؤال، كارآمد باشد.
در سال هاى پايانى عمر پيامبر صلى الله عليه و آله وابستگان بسيارى از سران شرك به اردوگاه مسلمانان وارد شدند. اينان «تازه مسلمان»هايى هستند كه ايمان، در اعماق جانشان نفوذ نكرده است و به هيچ روى، حاضر نيستند رهبرى مولا عليه السلام را بپذيرند. از سوى ديگر، كسانى از چهره هاى موجّه صحابيان، به هر انگيزه اى ، رهبرى امام عليه السلام را به مصلحت نمى دانند و نگاشتن وصيّت را خوش ندارند. كتابت وصيّت، گو اين كه راه را بر توجيه ها و بهانه ها مى بندد، امّا در شرايط عادى، زمينه را براى تفرقه هاى داخلى و بگومگوها در درون اردوگاه اسلام، فراهم مى سازد.
در آخرين لحظات عمر پيامبر صلى الله عليه و آله ، وصيّت، زمينه پذيرش دارد. او پيشوايى است كه پس از سال ها تلاش در جهت استوارسازى پايه هاى آيين الهى خود، در آستانه رحلت قرار دارد. طبيعى است كه براى آينده و آيين و امّت خود، طرحى درافكَنَد.
اگر چهره هاى به ظاهر موجّه، جوسازى نكنند و آب را گل آلود نسازند، احتمال اين كه تازه به دوران رسيده ها چندان زمينه جولان نداشته باشند، بسيار است.
بدين سان، پيامبر صلى الله عليه و آله بر اصل وصيّت و طرح كتابت آن، همّت مى گمارد و از سوى ديگر با فرمان سازماندهى لشكر اسامه مى كوشد تا مدّعيان و غوغاسالاران را از صحنه به دور سازد و بدين سان، زمينه را براى طرح نهايى مسئله فراهم آوَرَد.
امّا چرا پيامبر صلى الله عليه و آله بدان پاى نمى فشرَد و از فرصت باقى مانده، براى نوشتن، بهره نمى گيرد؟درنگريستن به آنچه در آن جريان گفته شد، براى دستيابى به پاسخ، بسنده است ؛ چرا كه به گفته انديشمندى استوارانديش : آنان با كلمه «هَجْر (هذيان)»