امام عليه السلام سرِ بيل را بر زمين زد و دستش را بر آن نهاد و گفت : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم گمان مى برند كه رها مى شوند تا [ تنها به زبان ]بگويند : ايمان آورديم ، و [ آيا گمان مى برند كه] آزمايش نمى شوند؟ و بى گمان ، پيشينيانِ آنان را آزموده ايم و بى شك، خداوند، راستگويان و دروغگويان را معلوم مى دارد . آيا آنان كه كارهاى زشت مى كنند ، گمان مى برند كه بر ما پيشى مى گيرند؟ چه بد حكم مى رانند!» ۱ . ۲
ه ـ هجوم به خانه فاطمه عليها السلام ، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله
۱۴۲.أنساب الأشرافـ به نقل از سليمان تَيمى و ابن عون ـ: ابو بكر به دنبال على عليه السلام فرستاد و از او بيعت خواست ؛ [ امّا ]او بيعت نكرد . پس عمر آمد و همراه او شعله اى از آتش بود .
فاطمه عليها السلام او را در آستانه در ديد و فرمود : «اى پسر خطّاب! آيا درِ خانه ام را بر روى من آتش مى زنى؟» .
گفت : آرى ، و اين ، آنچه را پدرت آورْد ، استوارتر مى كند . ۳
۱۴۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از زياد بن كليب ـ: عمر بن خطّاب به خانه على عليه السلام كه در آن ، طلحه و زبير و مردانى از مهاجران بودند ، آمد و گفت : به خدا سوگند ، يا [ خانه را ]با شما آتش مى زنم ، يا براى بيعتْ بيرون آييد .
زبير با شمشير آخته ، به سوى او بيرون دويد ؛ امّا [ پايش ] لغزيد و شمشير از دستش به زمين افتاد . پس بر او ريختند و دستگيرش نمودند . ۴
و ـ خوددارى امام عليه السلام از بيعت
۱۴۴.الرِّدَّة :ابو بكر به دنبال على عليه السلام فرستاد و او را فرا خواند . پس آمد و در حالى كه مردمْ حاضر بودند ، سلام داد و نشست . سپس روى به مردم كرد و گفت : «چرا مرا