ج ـ مشورت عمر با امام عليه السلام در مشكلات
۱۶۱.فضائل الصحابةـ به نقل از سعيد بن مُسَيَّب ـ: عمر از مشكلى كه ابو الحسن براى [ حلّ ]آن نبود ، به خدا پناه مى بُرد . ۱
۱۶۲.الكافىـ به نقل از عمر ـ: اگر على نبود ، عمر هلاك مى شد . ۲
نكته
امام على عليه السلام هنگامى نظريّات مشورتى خود را در عرصه هاى علمى و يا مشكلات سياسى ارائه مى كرد كه به رسيدن بهره آن به امّت مسلمان ، اطمينان داشت ؛ امّا هر گاه اين بهره به اجتماع نمى رسيد و تنها نصيب شخص خليفه مى شد ، آن را ابراز نمى كرد .
ابن عبّاس مى گويد :
در يكى از سفرهاى عمر به شام ، همراهش بودم . روزى با شترش تنها راه مى پيمود كه به دنبالش رفتم . پس به من گفت : اى ابن عبّاس! از پسر عمويت گله دارم! از او خواستم كه با من بيايد ؛ ولى نيامد . ۳
د ـ پذيرش آراى امام عليه السلام از سوى عمر
۱۶۳.تاريخ اليعقوبى :عمر ، نوشته ها را تاريخدار كرد و خواست كه تاريخ را از «ميلاد پيامبر خدا» آغاز كند . سپس گفت : از «بعثت» . على بن ابى طالب عليه السلام نظر داد كه آن را از «هجرت» بنويسد . پس ، او هم از «هجرت» نوشت . ۴
۱۶۴.امام على عليه السلامـ خطاب به عمر ، هنگامى كه او از مردم ، درباره همراهى با سپاهيانى كه به جنگ فارس مى رفتند ، مشورت خواست ـ: اين امر (اسلام) ، نه پيروزى اش به فراوانى [ افراد ]بود و نه خوارى اش به كمى آنان . اين ، دين خدا بود كه چيره شد و سپاهى كه با فرشتگان ، تأييد و نصرت يافت ، تا بدان جا رسيد كه بايد مى رسيد . ما به