199
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

وجود آمده ، حكم هاى فراوانى در نقض احكام صريح پيامبر صلى الله عليه و آله صادر شده و سنّت او در موارد بسيارى وارونه گشته بود . ۱
امام عليه السلام چگونه مى توانست شرط عبد الرحمان را بپذيرد و اگر مى پذيرفت و بر فرض محال مى توانست زمام امور را به دست گيرد ، چه سان با آن كنار مى آمد؟ و با آن دگرگونى ها چه مى كرد؟ آيا مردم ، آمادگى پذيرش باز گرداندن حقايق را بر مسير اوّل داشتند؟
دوران خلافت على عليه السلام نشان مى دهد كه پاسخ ، منفى است .نمونه روشن آن ، «نماز تَراويح» است .
3 . فرايند شورا از پيش ، روشن بود .
و از اين روى ، عمر فرمان داد : هر آن كس كه مخالفت كند ، گردنش زده شود . چنين بود كه پس از بيعت عبد الرحمان بن عوف و ساير اعضاى شورا با عثمان ، على عليه السلام همچنان ايستاده بود و بيعت نمى كرد . پس ، عبد الرحمان بن عوف بدو گفت : «بيعت كن ، وگرنه گردنت را خواهم زد» .
امام عليه السلام از خانه بيرون آمد و اصحاب شورا از پى او آمدند و گفتند : بيعت كن ، وگرنه با تو مى جنگيم . ۲ چنين است كه سيّد مرتضى ، با سوز مى گويد :
اين ، چه رضايتى است ...؟! چگونه كسى كه به قتل و پيكارْ تهديد مى شود ، مختار است؟!
و چنين است كه على عليه السلام فرمود :
من ، از سَرِ ناخشنودى و كراهت ، بيعت نمودم .۳
4 . به وجود آوردن طمع خلافت . نكته فرجامين ، اين كه عمر با اين كار ، آتش

1.ر. ك : النصّ و الاجتهاد ، سيّد عبد الحسين شرف الدين .

2.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۲۸ .

3.شرح نهج البلاغة : ج ۱۲ ص ۲۶۵ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
198

عبد الرحمان بن عوف ، على عليه السلام را مخاطب قرار مى دهد و مى گويد :
آيا با خداوند ، پيمان مى بندى كه چون زمام امور را بر گرفتى ، به كتاب خدا ، سيره پيامبر خدا و شيوه دو شيخ ، عمل كنى؟
امام عليه السلام مى گويد :
به كتاب خداوند و سيره پيامبر خدا ، در حدّ توان ، عمل مى كنم .
و چون از عثمان مى پرسد ، عثمان پاسخ مى دهد :
بر اساس قرآن ، سنّت پيامبر خدا و شيوه دو شيخ ، عمل خواهم كرد .
عبد الرحمان ، سخن خود را با على عليه السلام تكرار مى كند . على عليه السلام سخن پيشين را تكرار مى كند . و اضافه مى كند : با كتاب خداوند و سنّت پيامبر نيازى به روش هيچ كس نيست تو كوشش دارى كه اين امر را از من دور سازى . ۱
بدين سان ، عبد الرحمان ، عثمان را به خلافت برمى گزيند و بر مسند قدرت مى نشاند و يك بار ديگر ، «حق» در مسلخ تزوير و فتنه ذبح مى شود .
براى تعميم و تكميل بحث ، نكاتى را مى آوريم :
1 . على عليه السلام به عبد الرحمان گفت :
به خدا سوگند ، خلافت را به عثمان نسپردى ، جز براى آن كه به تو باز گردانَد!
على عليه السلام بر اساس شناخت ژرف خود از احوال سياستبازان و غوغاسالاران ، چنين حقايقى را بر مَلا مى كرد ، و اى كاش در آن روز ، گوش هاى شنوايى مى بود! شاهد اين سخن بلند مولا عليه السلام ، گزارشى است كه مورّخان آورده اند كه :
چون بيمارى بر عثمانْ چيره گشت ، كاتبى را فرا خواند و گفت : «عهدى براى خلافت پس از من براى عبدالرحمان بنويس» و او نوشت.۲
2 . چرا امام عليه السلام شرط عبد الرحمان را نپذيرفت؟
سال ها از رحلت پيامبر خدا مى گذشت . در اين سال ها دگرسانى هاى بسيارى به

1.تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۶۳ .

2.تاريخ المدينة : ج ۳ ص ۱۰۲۹ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163646
صفحه از 896
پرینت  ارسال به