وجود آمده ، حكم هاى فراوانى در نقض احكام صريح پيامبر صلى الله عليه و آله صادر شده و سنّت او در موارد بسيارى وارونه گشته بود . ۱
امام عليه السلام چگونه مى توانست شرط عبد الرحمان را بپذيرد و اگر مى پذيرفت و بر فرض محال مى توانست زمام امور را به دست گيرد ، چه سان با آن كنار مى آمد؟ و با آن دگرگونى ها چه مى كرد؟ آيا مردم ، آمادگى پذيرش باز گرداندن حقايق را بر مسير اوّل داشتند؟
دوران خلافت على عليه السلام نشان مى دهد كه پاسخ ، منفى است .نمونه روشن آن ، «نماز تَراويح» است .
3 . فرايند شورا از پيش ، روشن بود .
و از اين روى ، عمر فرمان داد : هر آن كس كه مخالفت كند ، گردنش زده شود . چنين بود كه پس از بيعت عبد الرحمان بن عوف و ساير اعضاى شورا با عثمان ، على عليه السلام همچنان ايستاده بود و بيعت نمى كرد . پس ، عبد الرحمان بن عوف بدو گفت : «بيعت كن ، وگرنه گردنت را خواهم زد» .
امام عليه السلام از خانه بيرون آمد و اصحاب شورا از پى او آمدند و گفتند : بيعت كن ، وگرنه با تو مى جنگيم . ۲ چنين است كه سيّد مرتضى ، با سوز مى گويد :
اين ، چه رضايتى است ...؟! چگونه كسى كه به قتل و پيكارْ تهديد مى شود ، مختار است؟!
و چنين است كه على عليه السلام فرمود :
من ، از سَرِ ناخشنودى و كراهت ، بيعت نمودم .۳
4 . به وجود آوردن طمع خلافت . نكته فرجامين ، اين كه عمر با اين كار ، آتش
1.ر. ك : النصّ و الاجتهاد ، سيّد عبد الحسين شرف الدين .
2.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۲۸ .
3.شرح نهج البلاغة : ج ۱۲ ص ۲۶۵ .