213
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

گرفت و نماز خواند و گفت : الحمد للّه ! اين ، نخستين روزى نيست كه به خاطر خدا اذيّت مى شويم ... .
خبر آنچه با عمّار شده بود ، به عايشه رسيد . او خشمگين شد و مويى از موهاى پيامبر خدا و جامه اى از جامه هاى او و كفشى از كفش هاى او را بيرون آورد و گفت : چه زود سنّت پيامبرتان را وا نهاديد ، در حالى كه مو و جامه و كفش او هنوز كهنه نشده است .
عثمان چنان خشمگين شد كه نمى دانست چه مى گويد . ۱

2 . كتك زدن و كوچاندن عبد اللّه بن مسعود

۱۸۵.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو مِخْنَف و عَوانه ـ: هنگامى كه عبد اللّه بن مسعود ، كليدهاى بيت المال را پيش وليد بن عقبه انداخت ، گفت : هر كس [ احكام خدا را ]دگرگون سازد ، خداوند ، دگرگونش خواهد ساخت و هر كس [ سنّت هاى پيامبر خدا را] تبديل كند ، خداوند بر او خشم مى گيرد . من جز اين نمى بينم كه خليفه شما ، [ احكام خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را ]دگرگون و تبديل كرده است . آيا همچون سعد بن ابى وقّاص را بركنار و [ به جايش ]وليد را حاكم مى كنند؟!
ابن مسعود ، همواره اين سخن را بر زبان مى آورد كه : راست ترين گفته ها ، كتاب خدا و بهترين هدايت ، هدايت محمّد صلى الله عليه و آله است و بدترين كارها ، نوآورى در دين است و هر نوآورى [ در دين ]بدعت و هر بدعتى گم راهى و هر گم راهى اى در آتش است .
وليد ، اين را به عثمان نوشت و گفت : او بر تو عيب مى گيرد و از تو بدگويى مى كند . عثمان نيز به وليد نوشت كه او را [ به مدينه ]روانه كند . اهالى كوفه او را بدرقه كردند و او هم آنان را به تقواى الهى و همراهى قرآن سفارش كرد .
آنان گفتند : خير ببينى كه نادان ما را دانش آموختى و داناى ما را استوار داشتى و به ما قرآن ياد دادى و ما را در دين ، بينا كردى . تو بهترين برادر دينى و بهترين دوست ما

1.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۶۱ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
212

بيايد تا [ پس از عالِم شدن ، ]بَدَوى و بيابانى نشود . او نيز چنين كرد .
همچنين او مى گويد :
چون ابو ذر ديد كه عثمان از او خوشش نمى آيد ، خود به ربذه رفت . ۱
مى دانيم كه پاره اى از افسانه ها درباره «عبد اللّه بن سبا» نيز از ساخته هاى سيف است . او به اين شخص ساختگى چنان قدرت مى بخشد كه گويا تمام مخالفت هايى كه با عثمان و معاويه شده ، توسط وى رقم خورده است ؛ فردى كه يهودى بوده و اسلام آورده است .

ه ـ موجبات شورش بر عثمان

1 . كتك زدن عمّار ياسر

۱۸۴.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو مخنف ـدر بيت المال مدينه جعبه اى بود كه زيورآلات و جواهر در آن قرار داشت . عثمان ، زيورآلاتى را براى يكى از اعضاى خانواده اش از آن برداشت . مردم ، زبان به اعتراض گشودند و به تندى با او سخن گفتند ، تا [ اين كه ]وى را خشمگين ساختند .
عثمان ، خطبه خواند و گفت : ما نيازمان را از بيت المال برمى گيريم ، هر چند برخى را خوش نيايد.
على عليه السلام به او فرمود : «در اين صورت ، جلويت گرفته مى شود و ميان تو و آن ، جدايى انداخته مى شود» .
عمّار بن ياسر گفت : من خدا را گواه مى گيرم كه نخستين كسى هستم كه آن را ناپسند مى دارد .
عثمان گفت : اى پسر زن ختنه نشده! بر من گستاخى مى كنى؟ او را بگيريد .
او را گرفتند . عثمان ، داخل شد و او را فرا خواند و [ آن قدر] كتكش زد تا بيهوش شد . سپس وى را بيرون آوردند و به منزل اُمّ سلمه ، همسر پيامبر خدا ، بردند و او [ در اثر بيهوشى] نماز ظهر و عصر و مغرب را نخواند . آن گاه كه به هوش آمد ، وضو

1.تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۲۸۴ .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 163453
صفحه از 896
پرینت  ارسال به