215
گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام

چون ابن مسعود به بيمارى اى (كه در آن در گذشت ،) دچار شد ، عثمان به عيادتش آمد و گفت : از چه ناراحتى؟
گفت : از گناهانم .
گفت : چه دوست دارى؟
گفت : رحمت پروردگارم را .
گفت : برايت طبيبى نياورم؟
گفت : طبيب ، مرا بيمار كرده است .
گفت : فرمان ندهم كه سهمت را بياورند؟
گفت : در حالى كه بدان نيازمند بودم ، ندادى . اكنون كه از آن بى نيازم ، مى دهى؟
گفت : براى فرزندانت مى شود .
گفت : روزى آنان با خداست .
گفت : اى ابو عبد الرحمان! برايم آمرزش بخواه .
گفت : از خدا مى خواهم كه حقّم را از تو بگيرد .
او وصيّت كرد كه عثمان بر او نماز نگزارَد . پس در بقيع ، دفن شد و عثمان بى خبر بود و چون پى برد ، خشمگين شد و گفت : بر من پيشى جستيد!
عمّار بن ياسر به او گفت : او وصيّت كرد كه تو بر او نماز نگزارى .
زبير گفت :
مى دانم كه پس از مرگم بر من ناله مى كنى
در حالى كه در زندگى ام ، توشه ام را به من ندادى . ۱

1.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۴۶ .


گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
214

هستى . سپس با او وداع كردند و باز گشتند .
ابن مسعود به مدينه آمد ، در حالى كه عثمان بر منبر پيامبر خدا خطبه مى خواند . چون ابن مسعود را ديد ، گفت : هان! جنبنده بدى بر شما وارد شد كه بر روى غذاى خود راه مى رود و استفراغ مى كند و مدفوعش را بيرون مى فرستد .
ابن مسعود گفت : من اين گونه نيستم ؛ بلكه من ياور پيامبر خدا در جنگ بدر و در روز بيعت رضوانم .
عايشه ندا داد : اى عثمان! آيا به صحابى پيامبر خدا چنين مى گويى؟!
سپس عثمان فرمان داد او (ابن مسعود) را با زور و درشتى از مسجد بيرون كردند . عبد اللّه بن زمعة بن اسود بن مطّلب بن اسد بن عبد العُزّى بن قُصَى ، او را بر زمين زد و گفته مى شود يحموم ، غلام عثمان ، او را بر دوش خود بلند كرد و در حالى كه پا در هوا بود ، او را بر زمين زد ، چنان كه دنده اش شكست .
على عليه السلام فرمود : «اى عثمان! آيا به استناد گفته وليد بن عقبه ، با صحابى پيامبر خدا چنين مى كنى؟» .
گفت : به استناد گفته وليد ، چنين نكردم ؛ بلكه زُبيد بن صَلت كِندى را به كوفه روانه كردم و [ در آن جا ]ابن مسعود به او گفته است كه خون عثمان ، حلال است .
على عليه السلام فرمود : «بدون اطمينان يافتن از درستى گفته زبيد ، اين [ مجازات] را حلال دانستى ...» .
على عليه السلام به ابن مسعود ، رسيدگى كرد و او را به خانه خويش آورد . ابن مسعود در مدينه ماند و عثمان به او اجازه نمى داد تا از مدينه به جاى ديگرى برود . چون بهبود يافت ، خواست به جهاد برود ؛ امّا عثمانْ او را منع كرد ؛ زيرا مروان به او گفت : ابن مسعود ، عراق را براى تو تباه كرده است . آيا مى خواهى شام را نيز براى تو تباه كند؟
[ ابن مسعود ] همواره در مدينه بود تا آن كه دو سال پيش از كشته شدن عثمان و پس از سه سال اقامت در مدينه ۱ در گذشت .

1.برخى گفته اند كه او در خانه سعد بن ابى وقّاص مى زيست .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    غلامعلی، مهدی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 189471
صفحه از 896
پرینت  ارسال به