مى دانند نيز سازگار است ؛ زيرا قتل عثمان ، بنا بر صحيح ترين اقوال ، هيجدهم ذى حجه اتّفاق افتاده است .
از سوى ديگر ، با عنايت به شرايط سياسى جامعه اسلامى در آن هنگام و موقعيت منحصر به فرد امام على عليه السلام ، فاصله چند روزه ميان قتل عثمان و تعيين رهبر جديد ، بسيار دور از واقع است .
ب ـ آزادى مردم در انتخاب امام عليه السلام
۱۸۶.امام على عليه السلامـ در نامه اى به كوفيان ، هنگام حركت از مدينه به سوى بصره ـ:مردم با من بيعت كردند ، نه از روى بى ميلى و جبر ، بلكه با ميل و اختيار . ۱
ج ـ بى ميلى امام عليه السلام به حكومت۲
۱۸۷.امام على عليه السلامـ در سخنرانى اش پس از بيعت ـ: پس از حمد و سپاس خداوند ؛ به
1.الإمام عليّ عليه السلام ـ في كِتابِهِ إلى أهلِ الكوفَةِ عِندَ مَسيرِهِ مِنَ المَدينَةِ إلَى البَصرَةِ ـ : بايَعَنِي النّاسُ غَيرَ مُستَكرَهينَ ، ولا مُجبَرينَ ، بَل طائِعينَ مُخَيَّرينَ (نهج البلاغة : نامه ۱) .
2.سيل خروشان امّت ، از هر سو براى بيعت ، آهنگ خانه على عليه السلام را داشت ؛ امّا امام ، قاطعانه ايستاد و از پذيرش پيمان با مردم ، تَنْ زد و با صراحتْ اعلام كرد كه سراغ ديگرى برويد كه : «من وزير شما باشم ، بهتر است از آنكه امير شما باشم» . (نهج البلاغة : خطبه ۹۲) .
شگفتا ! كسى كه خود را خليفه بلافصل پيامبر خدا مىداند، اكنون در برابر چنين رويكردى شگرف كه همگان با تمام وجود و با جان و دل ، آهنگِ پذيرش زمامدارى او را دارند ، و در انتخابى آزاد و مستقيم ، بر حاكميت و حكومت او تأكيد مىورزند ، نمىپذيرد و صريحا عدم تمايل خود را به پذيرش اين مسئوليت ، اعلام مىكند .
چرا؟! آيا به واقعْ امام عليه السلام ، پذيرفتن حكومت را خوش نمىداشت و به حاكميت ديگرى تمايل داشت؟! يا با اين گونه موضعگيرى ، نوعى تعارف سياسى براى جلب توجّه بيشتر مردم ، طرح مىكرد؟! يا اين دو گونه برخورد در زندگانى وى ، دليل يا دلايل ديگرى دارد كه ما نمىدانيم؟
اندكْ آشنايى با بينش ، روش و منش على عليه السلام ، ترديدى باقى نمىگذارد كه او از تعارفات سياستمدارانه به دور است و از نَفْس حكومت ، بيزار . على عليه السلام ، نه در پى حكومت بود و نه در انديشه سلطه بر مردم . او به حكومت ، چونان ابزارى براى استواردارى حق و گسترش عدل و اقامه قسط مىانديشيد .
آيا شرايط سياسى ، اجتماعى و فرهنگى آن روزگار ، براى دست يافتن به چنين اهدافى از حكومت ، آماده بود؟ اكنون و از پسِ ۲۵ سال دگرگونىهاى سياسى ، اجتماعى و فكرى و ديگرسانىهاىِ روحى و ذهنى ، صحابيان و همراهان نيز دگرگونه شدهاند ، با انديشههايى ديگر ، و معيارها و ملاكهايى ديگر براى زندگانى و ... .
همه اينها تصويرى از دين در ذهن و زبانْ رقم زده بود كه عمل بر اساس كتاب و سنّت (به دور از مجاملهها و مداهنهها) را بسى دشوار مىساخت . امام على عليه السلام مىدانست كه آب رفته را به جوى بازگرداندن ، همان و سر بركشيدن فتنهها ، همان! گزاردن حق ، همان و سر بركشيدن باطلْمداران حق ستيز ، همان! از اين روى ، از پذيرش ، تن مىزد و بر آن تأكيد مىورزيد ، تا مگر فردا و فرداها در برابر سركشها حجّتى باشد .
بدينسان ، مولا عليه السلام با امواج خروشان مردمى كه فرياد برآوردهاند كه على بايد زمامِ خلافت را به دست گيرد ، اتمام حجّت مىكند كه او از پذيرش خلافت ، گسترش عدالت ، گزاردن حق و احياىِ آيين الهى را مراد كرده است و راه ، اين است ، نه جز اين .